یکشنبه ۷ دی ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
رویای مشترک جهان عرب

کتاب «ناصر، آخرین عرب» نه تنها پرتره‌ای نافذ از ناصر ارائه می‌دهد، بلکه بازتابی است از پرسشی بنیادین: آیا منافع جهان عرب و غرب می‌توانند روزی با هم آشتی کنند؟ با نگاهی تیزبین، زبانی روان و نگاهی تاریخی-تحلیلی سعید ابوریش ما را به قلب کشاکش‌های خاورمیانه می‌برد، جایی که خاطره ناصر همچنان بر حافظه سیاسی منطقه سایه می‌اندازد.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری - درست روزی که جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر، در ۱۹۷۰ درگذشت، آرزوی رسیدن به یک دولت-ملت واحد عربی به اتفاقی محال تبدیل شد. در جهانی که در آن آرمان‌های جمعی فروپاشیده‌اند و سیاست به بازی قدرت بدل شده، جمال عبدالناصر آخرین رویای مشترک جهان عرب بود. کتاب «ناصر، آخرین عرب» روایتی است از مردی که روی مرز دیکتاتوری و محبوبیت، جنگ و آرمان وحدت، شرق و غرب ایستاد و کوشید ملتی را از چنگال استعمار، فساد و تفرقه برهاند.

کتاب «ناصر، آخرین عرب» تالیف سعید خلیل ابوریش با ترجمه بنفشه شریفی‌خو از سوی کتابسرای تندیس منتشر شد.

رویای مشترک جهان عرب

سعید کلاتی، دبیر مجموعه «تاریخ، سیاست، جهان» از کتابسرای تندیس در مقدمه‌ای، کتاب «ناصر، آخرین عرب» را نه فقط زندگی‌نامه‌ای از یکی از تاثیرگذارترین رهبران خاورمیانه، بلکه تلاشی برای درک رویایی می‌داند که در نیمه قرن بیستم در دل جهان عرب زاده شد و با مرگ جمال عبدالناصر آرام‌آرام رنگ باخت.

از نگاه سعید کلاتی، سعید خلیل ابوریش، نویسنده فلسطینی‌تبار و از چهره‌های شناخته شده پژوهش در تاریخ معاصر عرب، در این کتاب، ناصر را نه چون تندیس مقدسی دست‌نیافتنی، بلکه به مثابه مردی از تبار مردم به تصویر می‌کشد؛ مردی که در آرزوی استقلال، عدالت اجتماعی و اتحاد جهان عرب گام برداشت. اما در دل راه، ناگزیر به سازش با واقعیت‌هایی شد که رویا را در تنگنای سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای خفه می‌کردند.

سعید محمد خلیل ابوریش، نویسنده و روزنامه‌نگار فلسطینی در ۱۹۳۵ در شهر العیزریه (بیت‌عنیا) زاده شد؛ همان شهری که بعدها در واپسین سال‌های زندگی‌اش به آن بازگشت و سرانجام در ۲۰۱۲ درگذشت. در سال‌های پرآشوب پس از جنگ ۱۹۴۸ همراه خانواده‌اش به بیروت مهاجرت کرد، در بیت‌المقدس و لبنان تحصیل کرد و در دهه پنجاه میلادی به عنوان خبرنگار رادیو اروپای آزاد و روزنامه دیلی‌میل قلم زد.

رویای مشترک جهان عرب
سعید خلیل ابوریش

ابوریش نویسنده‌ای بود که تاریخ را نه از زاویه قدرت، بلکه از منظر حقیقت بازخوانی می‌کرد. او خود را مورخی تجدیدنظرطلب می‌دانست و آنچه می‌نوشت- به ویژه درباره فلسطین، عربستان و رهبران جهان عرب – در جهان عرب بدیهی و برای خوانندگان غربی، تکان‌دهنده بود. آثارش، از جمله فریاد فلسطین، فرزندان بیت عنیا و مومنان فراموش‌شده صدای مردمی است که در روایت‌های رسمی خاموش مانده‌اند.

او در زندگی‌نامه‌های سیاسی‌اش، سراغ سه چهره محوری جهان عرب رفت: جمال عبدالناصر، یاسر عرفات و صدام حسین. کتاب «ناصر، آخرین عرب» که در ۲۰۰۴ منتشر شد، پرتره‌ای بی پرده و ژرف از رهبر مصر ارائه می‌دهد، مردی که در نگاه ابوریش، واپسین تجسم آرمان‌های وحدت‌طلبانه، سکولار و عدالت‌جویانه عربی بود. این کتاب، نه فقط شرح زندگی یک رهبر، بلکه بازخوانی است از امیدها، شکست‌ها و میراثی که هنوز در نبض خاورمیانه جاری است.

کتاب با دو مقدمه آغاز می‌شود و «خیال‌بافی از ناکجاآباد»، «مواجهه با قدرت»، «جاده منتهی به سوئز»، «به آنها کرامت ببخشید»، «ظلمت انتهای تونل»، «و من ملت عرب متحد شما را به دو بخش تقسیم خواهم کرد»، «در جست‌وجوی راهی برای خروج آبرومندانه»، «رهبر اعراب»، «سیاست زوال»، «ما شکست خورده‌ایم» عنوان‌هایی است که به ده فصل کتاب «ناصر، آخرین عرب» اختصاص دارد.

نویسنده در مقدمه کتاب با عنوان «حقیقت تلخ» می‌نویسد: «جمال عبدالناصر، که اغلب با نام خانوادگی‌اش در دنیا شناخته می‌شود، برجسته‌ترین رهبر عرب سده بیستم میلادی بود. این سرهنگ مصری غرب‌گرا، که در ۱۹۵۲ با اطلاع [و رضایت] سازمان اطلاعات ایالات متحده آمریکا موسوم به سیا قدرت را به دست گرفت، بعدها خود به تجسم رویارویی تاریخی میان اعراب و غرب بدل شد.

رویای مشترک جهان عرب

آنچه ناصر را از دیگر رهبران عرب معاصر خود متمایز می‌کرد، امروز نیز کماکان باقیست. دیگر رهبران عرب به حمایت غرب وابسته بودند و مردم خود را نادیده می‌گرفتند، حال آنکه گویی صدای مردم در وجود ناصر جاری بود. سرانجام، ناتوانی‌اش در برقراری آشتی بین وظیفه‌اش در قبال ملتش و تمایلات غریزی غرب‌گرایانه‌اش به سقوطش انجامید.

از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و در برابر مطالبه جدید جرج دبلیو بوش، یعنی پیروی بی قیدوشرط از سیاست «جنگ با تروریسمش»، رهبران سنتی عرب نیز همواره با تعارض مشابهی دست به گریبان بوده‌اند. جرج بوش، بدون در نظر گرفتن موقعیت حساس متحدان عرب آمریکا در خاورمیانه، اعلام کرد: «یا با ما هستید، یا علیه ما.» از آنجا که مردمان عرب با ایالات متحده و به ویژه سیاست‌های حمایتی‌اش از اسرائیل مخالفند، رهبران عرب نمی‌توانند آشکارا در برابر ملت خود، اعم از مسلمانان افراطی، از واشنگتن حمایت کنند. رهبران مصر، عربستان سعودی، اردن و سایر کشورهای حامی غرب که ناگهان در یک بازی دوسر باخت گرفتار شده بودند، آشکارا بی‌پناه و بدون پشتوانه باقی ماندند. بجز اعلام جنگ علیه اسرائیل در ۱۹۴۸، رهبران عرب حامی غرب هرگز مجبور نشده بودند این‌گونه علناً با حامیان غربی خود مخالفت کنند.

در حقیقت، جرج دبلیو بوش خواسته جدیدی نداشت. دخالت و امر و نهی به رهبران عرب از سوی دولت‌های غربی از زمان جنگ جهانی اول به رویه‌ای معمول تبدیل شده بود. هر دو طرف انگاره سلطه غرب بر اعراب را پذیرفته بودند و همین به رهبران عرب اجازه می‌داد آرمان‌های مردم خود را نادیده و راه دیکتاتوری را در پیش بگیرند. همین امر پیش‌زمینه زوال سیاسی، فرهنگی و معنوی‌ای است که بیش از هشتاد سال است بر خاورمیانه عربی سایه انداخته است؛ این زوال در پی تصمیم بریتانیا و فرانسه به تقسیم یک قلمرو سرزمینی پهناور به چهارده کشور، بدون در نظر گرفتن هرگونه انسجام دینی، قومی و زبانی آغاز شد. این کشورهای جدید-سوریه، عراق، لبنان، اردن، فلسطین، کویت، عربستان سعودی، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، عمان، یمن، مصر و سودان- در راستای تحقق منافع استعماری غرب به شیوخ، امرا و سلاطین عرب واگذار شدند. ملت‌های عرب تمام تلاش خود را برای تغییر این وضعیت به کار گرفتند. مخالفت آنها با حاکمان جدید عرب و حامیان غربی‌شان به دهه‌ها آشوب و ناآرامی انجامید. اما به گواه بی‌نتیجه بودن این تلاش‌ها، شامل تنوع زیاد شورش‌ها و کودتاهای انجام شده و همچنین تداوم سلطه رهبران نامحبوب طرفدار غرب، ملت‌های عرب در رسیدن به آزادی ناکام بوده‌اند. مهم‌تر آنکه اکثریت اعراب دیگر برای ایجاد یک فرایند سیاسی دموکراتیک در کشورهای خود تلاش نمی‌کنند و گروه‌های کوچک نیز به خشونت روی آورده‌اند.»

رویای مشترک جهان عرب

نویسنده کتاب در ادامه هدف از نوشتن زندگی‌نامه سیاسی ناصر را ادامه مطالعه و واکاوی تاریخ خاورمیانه عربی در قرن بیستم از رهگذر بررسی زندگی رهبران آن ذکر می‌کند و می‌نویسد: «بررسی دوباره [حیات سیاسی] ناصر با اتکا به آگاهی اکتسابی ما در طول سال‌های بعد از مرگ او، کمک می‌کند بفهمیم چرا تلاش‌های کاریزماتیک‌ترین رهبر اعراب از بعد از پیامبر اسلام (ص) برای آزادی توده‌های عرب در زمان حیاتش شکست خورد و چرا دشمنان مسلمانش به وارثان او تبدیل شدند. او هیچ میراث سیاسی‌ای از خود به جای نگذاشت. ناصر بیش از هر رهبر عرب دیگری در دوران معاصر، حتی در تاریک‌ترین لحظات شکست‌هایش، به حمایت مردم عرب تکیه داشت. اما گرچه توده‌ها گاه دولت‌های خود را برای پیروی از ناصر تحت فشار می‌گذاشتند، ناصر هرگز نتوانست توده طرفدارش را به احزاب یا جنبش‌های سیاسی موثری تبدیل کند، فلذا طرز تفکرش با مرگش ناپدید شد. شاید به همین دلیل است که مردم عرب دست از تلاش کشیده‌اند. یا شاید ظهور رهبری مردمی در مقام نماینده آرزوها و امیدهای مردم عرب و در عین حال، مجهز به تمام توانایی‌های لازم برای رساندن آنها به استقلال واقعی، ترکیبی دست‌نایافتنی است.

اینکه امروزه محبوب‌ترین رهبران درگذشته جهان عرب، صدام حسین، یاسر عرفات و اسامه بن‌لادن، به ترتیب یک زورگو، یک نالایق و یک شارلاتان هستند، حقیقتی غم‌انگیز و نگران‌کننده است. روزی یک راننده تاکسی اهل سعودی به من گفت: «رهبران امروز جهان عرب می‌توانند به تلاش خود ادامه دهند؛ اما اگر ناصر نتوانست، پس هیچ‌کس دیگر هم نخواهد توانست.» حتی کسانی که زمانی مهمان نظام سختگیر زندان‌های او بودند نیز معترفند که آنچه او برای عرضه داشت، برتر از هر آن چیزی بود که پیش از او وجود داشت و پس از او آمد. زمان آن فرارسیده پرده از روی این عامل مبهم برداریم. ناصر در پی رسیدن به چه چیزی بود که تا این اندازه او را محبوب قلوب اعراب کرده بود؟ مردم غرق در یاسی که امروز برای تسلا به اسلام افراطی روی آورده‌اند. کدام عامل چنان دگرگون شده که امروز رهبران جهان عرب را تا این حد ناتوان و بی‌اثر ساخته است؟ گرچه قریب سی سال از مرگ ناصر می‌گذرد، بازنگری در احوالات او می‌تواند بسیاری از مسائل را برای ما روشن و بر پرسش‌های تیره‌ای که امروز خاورمیانه را گرفتار خود کرده‌اند، نوری بیفکند.»

این کتاب نه تنها پرتره‌ای نافذ از ناصر ارائه می‌دهد، بلکه بازتابی است از پرسشی بنیادین: آیا منافع جهان عرب و غرب می‌توانند روزی با هم آشتی کنند؟ با نگاهی تیزبین، زبانی روان و نگاهی تاریخی-تحلیلی سعید ابوریش ما را به قلب کشاکش‌های خاورمیانه می‌برد، جایی که خاطره ناصر همچنان بر حافظه سیاسی منطقه سایه می‌اندازد.

کتاب «ناصر، آخرین عرب» تالیف سعید خلیل ابوریش با ترجمه بنفشه شریفی‌خو با ۳۸۴ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و بهای ۶۵۰ هزار تومان از سوی کتابسرای تندیس به بازار کتاب آمد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها