راوی، کودک درون عنکی، شخصیت اصلی داستان است. درواقع خودِ خردسال عنکیست که دارای «ذهنی خلاق و همراه» است. این راوی یا همان کودک درون، عنکبوت را میشناسد، مشکل او را میداند و میتواند با فکربازیهایش عنکبوت را نجات بدهد. درواقع این راوی در وجود عنکی، ناخودآگاه عنکی را بهتر از او میشناسد و میتواند راهنمای خوبی برای او باشد. با این که در برخی مواقع با دیگران همنوا میشود و به تارهای نچسب او میخندد! در واقع این راوی بر عنکی مسلط است و او را از درون و بیرون میبیند.
داستان، نمایش ضعف و تفاوتی است که عنکبوت داستان با سایر عنکبوتها دارد. کشمکشی که در این میان اتفاق میافتد میان عنکبوت(عنکی) و سایر عنکبوتهاست. بقیه عنکبوتها به خاطر تارهای نچسب عنکی، او را مسخره میکنند و عنکی میخواهد که عنکی نباشد. کودک درون او با ذهن خلاقش و با ترفندی هوشمندانه او را به سمتی متمایل میکند که خود واقعیش را ببیند و از تفاوتی که با سایر عنکبوتها دارد در جهت خاص شدن استفاده کند.
فکربازیهای من و عنکی، روایتی است از ذهنی خلاق که به جستوجوی خود واقعیش است.

راوی فکربازیهای من و عنکی کیست؟
راوی داستان کودک درون عنکی است. در تصویرسازی کتاب متاسفانه این مفهوم به تصویر کشیده نشده است. از آنجایی که روانشناسانی که به این مفهوم توجه نشان دادهاند معتقدند کودک درون ما، خودِ خود ما هستیم، تصویرگر میتوانست تصویری نزدیکتر به عنکی خلق کند.
به هر روی، راوی کتاب، کودک درون خلاقی است که میخواهد به عنکی کمک کند. او را متوجه موقعیت خاص و متفاوتش کند. عنکی به کودک درونش توجه نشان میدهد با او بازی میکند و همین مسئله کمک میکند تا عنکی در فکربازیهایش به سرانجام مطلوبی برسد.
تحلیلگران رفتار متقابل میگویند: «هرکس در واقع سهنفر است». منظور تحلیلگران رفتار متقابل، این است که مردم به سه شیوه میتوانند عمل کنند، به شیوه والد، به شیوه بالغ و به شیوه کودک. این سه شیوه رفتار ساختار رفتاری فرد را تشکیل میدهند.
کودک درون، کودک خردسالی است، در درون شما که مایل است مراقبت شود، تغذیه شود و دوست داشته شود. این کودک خردسال که از دوران کودکی با شما بوده، هنوز هم بهعنوان یک کودک در درون شما باقی مانده است.
کودک کوچولو و شیطان درون شما رام و کنترل شده است. او مجموعهای از هیجانات و احساساتی است که شما در درونتان دارید و آنها را کنترل میکنید. همه این هیجانات و احساسات خوشایند و ناخوشایند، کودک درون شما را تشکیل میدهند(قهاری،1386).
مشخصات راوی که نقش کودک درون عنکی را برعهده دارد در سه ویژگی برجسته خلاصه میشود: آگاهبودن و خلاق بودن و همراه بودن.
بخش آگاه راوی
راوی به مشکل عنکی آگاه است. این مشکل او را میترساند. چراکه عنکی به واسطه مشکلی که دارد میخواهد خودش نباشد و کودک درون یا همان راوی کتاب دوست دارد عنکی همان عنکی بماند. این آگاهی از مسئله عنکی باعث میشود کودک درون خلاق باشد.
بخش خلاق راوی
راوی با خلاقیت خود فکربازیهایی را تدارک میبیند تا عنکی بتواند از طریق این فکربازیها به خود واقعیش اهمیت بدهد و خودش را دوست داشته باشد. این مسئله میتواند عنکی را تبدیل به عنکبوتی متفاوت و خاص کند. پیداکردن راهی برای رسیدن به این مسئله از ذهن خلاق راوی سرچشمه میگیرد.
بخش همراه راوی
اگر کودک درون عنکی ناامید میشد و با او همراهی نمیکرد، عنکی نمیتوانست به خود واقعیش دست پیدا کند. در نتیجه همراهی کودک درون عنکی به او در جهت رسیدن به هدفش کمک بهسزایی میکند.
زبان کودکانه فکربازیهای من و عنکی
کلمهها و روابط مفهومی بهکار رفته در داستان کودکان که به خلق شخصیتهای ویژهای منتهی میشود، دارای قواعد خاص و منطبق با ذهن و فکر و درک کودک است. کودکان مانند بزرگسالان فکر نمیکنند، در نتیجه نویسندگان کودک باید تلاش کنند دنیا را از دریچه ذهن یک کودک ترسیم کنند.
«چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد»
مولانا بهخوبی در این بیت زیبا اشاره به اهمیت زبان کودکی میکند. به اینمعنا که زبان کودکی زبانی خاص است. این زبان پل ارتباطی کودک با اثر مکتوب است. زبان شالوده هر اثر است. مخاطب خاص ادبیات کودک محدودیتهایی بهنسبت مخاطب بزرگسال دارد. این محدودیتها به دنیای ذهنی و برداشت کودک از جهان واقعی برمیگردد. زبان کلید اصلی شکستن این محدودیتها و برقراری ارتباطی موثر با کودک است.
در کنار زبان کودکی، و شاید پیش از آن در نظر گرفتن مفهوم کودکی اهمیت دارد:
«کودکان مینیاتور و یا کوچکشده بزرگسالان نیستند؛ بلکه افرادی هستند یگانه و مستقل و بیمانند که نیازها و امیال و استعدادهای خاص خود را دارند.» (حجازی،1379 :54).
بنابراین منظور از داشتن زبانی خاص مشخصا الگویی منحصربهفرد و مخصوص کودکان در زبان است. بدون شک نویسندگان کودک میبایست این مسئله را در نظر بگیرند که کودکی مفهومی فراتر از سن است.
«داستانهای نوشته شده برای کودکان در دوران کودکی، متناسب با نیازها و امکانات کودکان شکل میگیرد که بیتردید با نیازها و امکانات بزرگسالان متفاوت است. پس نمیتوان گفت که ادبیات کودک همان ادبیات صرفا ساده شده بزرگسالان است. بلکه این ادبیات الگو و قاعده خاص خود را دارد.» (سیفی،1387 :42).
بهتر است قسمتی از زبان اثر را با هم مرور کنیم:
«امروز دو سه چند روز است که عنکی دیگر یک کوچولوتر هم تار نمیبافد! میگوید: برای چی باید تارهای چسبندار به دردنخور ببافم؟!»
عنکی دلش نمیخواهد از خانه بیرون برود. میگوید: کاشکی من عنکی نبودم و یکی دیگر بودم که عنکی نبود!» او همهاش یک کوچولو بیشتر میخوابد یا زورزورکی فکربازی میکند!» (فروتن اصفهانی،1395 :5).
داستان برای گروه سنی ب در نظر گرفته شده است. همانطور که میدانید این گروه ویژگیهایی دارند:
«کودکان این گروه در سالهای شش تا نه سالگی زندگی خود به سرمیبرند. دارای ویژگیهای تقلید و خیالپردازی و استقلالطلبی و عدالتخواهی هستند. در این سن به تدریج ارزشهای اخلاقی و اجتماعی در آنان شکل میگیرد و قدرت تمرکزشان بالا میرود.» (حکیمی، 1382 :464). بچهها در این دوره داستانهایی را دوست دارند که در آنها موجودات بیجان، شخصیت پیدا کنند و زبان نگارش آنها ساده و روان باشد.(حجازی،1383).
زبان داستان بهخوبی از پس روایت کودکانه برآمده است. علاوه بر آن شخصیت اصلی داستان که عنکی است، تمایل دارد مستقل باشد:
«اصلا کاشکی عنکی نخواسته بود روی پاهای خودش بایستد. آن روز که نمیدانست تارهایش چسبی نیستند و فکر میکرد که خیلی هم چسبدار هستند همراه من از خانه آمد بیرون. عنکی گفت که میخواهد روی پاهای خودش بایستد. گفت که باید برود و برای خودش خانه ببافد. او گفت که خوب بلد است تار ببافد و از خودش مواظبت کند. صورت مامان و بابایش را بوس کرد و گفت: خدانگهدار.» (فروتن اصفهانی،10-11).
از طرفی عنکی خیالپردازیهای زیادی دارد. او که در دنیای واقعی بهخاطر چسبدار نبودن تارهایش مسخره میشود در دنیای خیال خودش را بزرگ میبیند:
«توی فکربازیها، عنکی با تورهایش شکارهای خیلی بزرگتر از خیلی میگیرد. زوردارهای قلدر و دزدها را میگیرد. او با طنابهای بافتنیاش فیل گنده و گربه خطخطیهای گندهتر که اسمشان ببر است از توی جنگل میگیرد. همه برایش دست میزنند. او میشود پلیس عنکبوتی و رئیس جنگل!» (فروتن اصفهانی، 1395 :8).
آموزش اعتماد به نفس به شیوهای غیرمستقیم
یکی از ابعاد برجسته آموزشی داستانِ فکربازیهای من و عنکی، بالابردن اعتماد به نفس شخصیت داستانی است. در واقع دو برخورد متفاوت در داستان با عنکی وجود دارد. برخورد اول، برخورد بقیه عنکبوتهاست که منفیست و برخورد دوم برخورد مثبت استاد عنکوست. هرکدام از این برخوردها در ایجاد اعتماد به نفس عنکی سهیم هستند.
برخورد منفی با عنکی
این شخصیت دچار نوعی سرخوردگیست. نمیتواند تارهای چسبدار ببافد و در نتیجه نمیتواند شکاری داشته باشد. بقیه دوستانش نیز او را مسخره میکنند:
«دل عنکی کمکم غصهای شد و زود زود همه فهمیدند که او مثل عنکبوت بچههای دیگر نیست. همه میآمدند و خودشان را به تورهای نچسب عنکی میزدند و پرت میشدند آن دور دورها. آن وقت قاهقاه میخندیدند. من هم از خندهشان دلم خندهای میشد. عنکی گفت: تو هم مثل آنها مسخره هستی.» (فروتن اصفهانی، 1395 : 14).
این برخورد منفی باعث میشود عنکی دوست نداشته باشد عنکی باشد. او دوست دارد موجودی دیگر باشد تا از دست تارهای نچسب و به دردنخورش نجات پیدا کند. این خواسته او راهی ست برای پذیرش خود واقعیاش و دیدن تفاوتش به عنوان یک ویژگی خاص.
برخورد مثبت
در داستان تنها استاد عنکوست که مستقیما به عنکی میگوید که تارهای زیبایی میبافد. اما در ابتدای داستان عنکی حرفهای استاد عنکو را نمیپذیرد چرا که تحت تاثیر برخوردهای منفی دیگران است:
«استاد عنکو میگوید: «عنکی یک نابغه است. تورهای عنکی همه شکل هستند. لوزی، مربع، گل گلی، ساده و....» عنکی میگوید: «استاد عنکو حرفهای مسخره میزند.» و میگوید: «من عنکبوت به دردنخوری هستم.» (فروتن اصفهانی، 1395 :9).
در بخش نهایی داستان، عنکی با کمک فکربازیها میتواند خود واقعیش را ببیند و بپذیرد. او قبول میکند که روزی استاد میشود و به بچه عنکبوتها بافتن یاد میدهد:
«او دارد دنبال همان فکربازی لوس میگردد. همان فکربازی که توی آن شده بود استاد عنکی و به عنکبوت بچهها توربافی قشنگتر یاد میداد... او حالا استاد عنکی بزرگ است.» (فروتن اصفهانی، 1395 :33-35).
در فکربازیهای من و عنکی، شخصیت اصلی میتواند خودش را پذیرا باشد و بهنوعی استقلال و اعتماد بهنفس برسد. او دیگر نمیخواهد موجودی دیگر باشد. همانطور که میدانیم کودکان بهراحتی با شخصیتهای داستان همذاتپنداری میکنند. این ویژگی ذهن کودکان تاثیر بهسزایی در دریافت و پذیرش آن چیزی است که قهرمان داستان ارائه میکند. این موضوع نیز بهطور غیرمستقیم نقش مهمی در روند تربیتی و آموزشی کودکان دارد.
تفکر خلاق در فکربازیهای من و عنکی
«تفکر خلاق تفکر عمیقی است که درباره امور مشکل و پیچیده انجام میگیرد و به ابداع و اختراع منجر میشود و هدفش آفریدن وضع تازه است.» (شعارینژاد، 1362 :367).
تفکر خلاق میتواند سهپایه اساسی داشته باشد: فکر و تخیل و خلاقیت. در واقع این سه پایه بهصورت خطی با هم در ارتباط هستند. به این معنا که باید فکری باشد که به خیالپردازی بپردازد و در نتیجه چیزی جدید و نو خلق کند. این سه مفهوم در ذهن همه انسانها در هر سنی مهم است.
فکربازیهای من و عنکی، اساسا از نوع خاصی فکرکردن و خیالپردازی نشآت میگیرد. روند سه مرحلهای تفکر و تخیل و خلاقیت عنکی به این شکل است:
مرحله اول: عنکی در ذهنش با کودک درونش صحبت میکند. (یکی از وجوه خلاقانه اثر انتخاب راوی ست که بهعنوان کودک درون در ذهن شخصیت اصلی لانه کرده است.)
مرحله دوم: کودک درون او را به فکربازی هدایت میکند.
مرحله سوم: این فکر بازی به او شیوهای جدید از خود واقعیش را نشان میدهد که در این نمایش، ظرفیتهای ایجاد وضعی تازه و بهرهبرداری از تفاوت او با سایر عنکبوتها برجسته است.
شخصیت داستان بهعنوان قهرمانی در ذهن کودک توانسته است، سه مفهوم اساسی تفکر و تخیل و خلاقیت را بههم پیوند بزند و از این رهگذر به پذیرشی مثبت به وضعیت خود برسد.
مسئلهای که در ارتباط با تفکر خلاق شخصیت اصلی داستان مهم و برجسته است:
موضوعی که حائز اهمیت است تکیه شخصیت اصلی به تواناییهای خودش است.
در قسمتی او استقلالطلب است و در قسمتی دیگر سرخورده. در بخشی دیگر اعتمادبهنفس حضور در جمع و بافتن تارهای بیشتر را ندارد و حتی تشویقهای استاد عنکو را نادیده میگیرد. اما سرانجام این شخصیت استقلال و اعتمادبهنفس و پذیرش خود را به بهترین شکل به نمایش میگذارد. مسئله مهم این است که خود شخصیت به این مهم پی میبرد. در داستان اشاره میشود که عنکی نزد خانوادهاش برمیگردد تا پیش دکتر بروند و چارهای برای تارهای نچسب او بیاندیشند:
«آن روز عنکی برگشت پیش مامان و بابایش. بعدش باهم رفتیم پیش دکتر ویزی که گفت: «این آمپول از بهترین نوع عسل درست شده. حتما تورهایت چسبناک میشوند. قول میدهم.» عنکی به دکتر ویزی گفت: «کاش من یکی دیگر بودم و خودم نبودم.» (فروتن اصفهانی، 1395 :23).
اما سرانجام این خود عنکی است که با کمک کودک درونش که ذهنی خلاق دارد وضعیت خود را به بهترین شکل میسنجد و میپذیرد. پدر و مادر و دکتر و حتی استاد عنکو بیرون این حوزه و تصمیمگیری قرار دارند. عنکی کنشگر و تصمیم گیرنده نهایی است.
ممکن است این سئوال ذهن را مشغول کند: عنکی چگونه تصمیم گیرنده نهایی میشود؟
شخصیت اصلی، با تفکر و خیالپردازی خود به راهی نو برای مقابله با مشکلش میرسد.
عنکی با فکربازیهایش و در واقع در دنیای ذهنی خودش مشکلش را حل میکند. او میخواهد یکی دیگر باشد اما در همین دنیای ذهنی و خیالپردازانهاش ابتدا تبدیل به شاپرک و بعد تبدیل به پشه میشود. اما هر دو حشره به دام عنکبوت میافتند:
«این جا او دیگر عنکی نیست و یکی دیگر شده که اسمش شاپرک است. دارد توی یک جای سبزتر که اسمش دشت است پرواز می کند و قاه قاه میخندد. من هم میخندم. میگوید: «دیدی چقدر خوب است عنکی نباشم؟!» پرواز میکند و همه جا میرود... یک عنکبوت گندهتر به او نزدیک میشود و میگوید: «چه شاپرک چاق و چلهای! خوب به تورم افتادی.» عنکی جیغ میزند و بال بال میزند. اما نمیتواند از تورهای چسبی کنده شود. عنکبوت به او نزدیک میشود. عنکی بیشتر جیغ میکشد و ناگهان میدود توی یک فکربازی دیگر. آنجا هم او عنکی نیست و پشه ویزویزی است که توی تورهای یک عنکبوت گندهتر گیرافتاده و هی ویزویز میکند... عنکی حالا خیلی خستهتر شده، بس که توی فکربازیها دنبال خود عنکبوتیاش گشته، خود عنکیاش که تورهای نچسب دارد.» (فروتن اصفهانی، 1395 :30-32).
اینجاست که این تفکر خلاق به شیوهای غیرمستقیم اقتدار عنکبوتبودن را نشان میدهد. شاپرک و پشه ویزویزی در خیال عنکی، به تارهای چسبناک عنکوبتی گرفتار میشوند. عنکی تارهای چسبناک ندارد و مشخصا بهخاطر این نقص است که او میخواهد موجودی دیگر باشد اما در دنیای ذهنیش به این نتیجه میرسد که خودش باشد. با تارهای نچسب. این موضوع که عنکی برای مشکلش راهحلی منطبق بر وجود خودش بهعنوان عنکبوت و پذیرش نچسب بودن تارهایش بهعنوان امکانی تازه برای موقعیتی متفاوت میرسد، تفکر خلاق عنکی را بهعنوان قهرمان داستان به تصویر میکشد.
نکته: راوی داستان، کودک درون است و عنکی به کمک ذهن خلاق او که در واقع بخش خردسال خودش است میتواند به نتیجه مطلوب برسد. این راوی(کودک درون) کودکانه میاندیشد و زبانی کودکانه دارد اما زیرک و آگاه است. کودک خواننده و یا شنونده از طریق این داستان میتواند با مفهوم کودک درون آشنا شود.
نتیجهگیری
نخست: راوی، کودک درون عنکی است.
دوم: کودک درون عنکی، کودکی است با سه ویژگی برجسته: این کودک آگاه است، خلاق است و همچنین با عنکی در هر شرایطی همراهی میکند.
سوم: داستان فکربازیهای من و عنکی، با زبانی کودکانه روایت شده است. زبانی که میتواند پل ارتباطی خوبی برای دریافت مخاطب کودک و فهمیدن داستان باشد.
چهارم: مخاطب کودک میتواند حس استقلالطلبی و علاقه شخصیت قهرمان را به خیالپردازی ببیند.
پنجم: عنکی بهعنوان شخصیت اصلی داستان دو نوع برخورد مثبت و منفی را از دیگران میگیرد و هر دو برخورد در شکلگیری اعتمادبهنفس او سهیم هستند.
ششم: مخاطب میتواند با شخصیت اصلی داستان و ماجراهایی که از سر میگذراند همذاتپنداری کند.
هفتم: سه مرحله فکر و خیالپردازی و خلاقیت، مفاهیم برجسته تفکر خلاق شخصیت اصلی داستان هستند.
هشتم: موضوعی که حائز اهمیت است تکیه شخصیت اصلی به تواناییهای خودش است.
نهم: شخصیت اصلی، با تفکر و خیالپردازی خود به راهی نو برای مقابله با مشکلش میرسد.
دهم: فکربازیهای من و عنکی میتواند کودک خواننده و شنونده را متوجه مفهوم کودک درون کند.
کتابنامه
فروتن اصفهانی، فاطمه (1395). فکربازیهای من و عنکی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی(کتابهای پرنده آبی).
حجازی، بنفشه (1383). ادبیات کودک و نوجوان: ویژگیها و جنبهها، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
سیفی، بهاره(1387). بررسی دامنه واژگانی کتابهای کودکان، تهران: کتابماه کودک و نوجوان.
حکیمی، محمود و مهدی کاموس(1382). مبانی ادبیات کودکان جلد اول، تهران: آرون.
شعارینژاد، علیاکبر(1362). روانشناسی یادگیری، تهران: توس.
قهاری، شهربانو(1386). آشتی با کودک درون، ماهنامه کودک، شماره سیام، آبانماه، صص26-29.
فکربازیهای من و عنکی نوشته فاطمه فروتن اصفهانی و تصویرگری مریم یکتافر از سوی انتشارات علمی و فرهنگی(کتابهای پرنده آبی) در ت 36صفحه با قیمت 85000 منتشر شده است.
نظر شما