رمان «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلی فرد بار اول دیماه ۹۶ منتشر شد و در اسفند ۹۶ به چاپ دوم رسید. غزل قربانتپور، کارشناس زبان و ادبیات ایتالیایی یادداشتی بر این رمان در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-غزل قربانتپور: رمان «انگار خودم نیستم»نوشته یاسمن خلیلی فرد، روایتگر زندگی افرادیست که هرکدام به تنهایی میتوانند نمود بخشی از جامعه کنونی ما باشند. نسلی که با تغییر حکومت گمان بردند به آرمانهایشان خواهند رسید، اما نسل جدید را نا آگاهانه قربانی آرمان خواهی نا پخته خود کردهاند.
انوشه نماد نسل سوم و چهارمی است که در عنفوان جوانی با رنج فراوان دست از آرزوهای خود میکشد و پدر و مادر را مغموم و سرگشته بر جای میگذارد. پدری و مادری که تنها نقطه اتصالشان فرزندشان است، مانند نسلهای پیشین ازدواج مصلحتی را به امید عشقی که در آینده پدید میآید، انتخاب کردهاند.
انوشه نماد فرزندانی که است که محور و هدف زندگی والدین قرار گرفتهاند و فقدانشان به هر نحوی سندروم آشیانه خالی را پدید میآورد.
فرزندانی که تا واپسین لحظات زندگی سنگ صبور والدین هستند و بارها با داستانهای عاشقانه نافرجامشان گریسته اند.)
تغییر شرایط جامعه بیش از هرچیز حال و آینده کودکان ونوجوانان را دستخوش تغییر میکند، چنان که میدانیم نسلی که دهه شصتیها نامیده میشوند ، از تغییر و جنگ در سرزمین مادری بیشترین آسیب را دیده است. دلهره از دست دادن موقعیتها را در حیطه تحصیل،کار و زندگی مشترک این دهه به وفور میبینیم.
در بررسی شخصیت شانار و کوروش جدایی پدر از مادر نشان دهنده آسیبی است که متولدین دهه پنجاه و شصت پس از جنگ هشت ساله متحمل شدهاند. جنگی که در آن مام وطن مورد تجاوز واقع گردید و به تبع آن فرزندان زیادی را از دست داد.
آنچه این نسل را در جامعه دارای جایگاه میکند نه تحصیلاتی است که آکادمیک به دست آمده و نه حمایت پدر و مادر،زیرا پدر و مادر هم به نوبه خود به دلیل تحمیل آسیب جدی دیده اند. دهه شصتیها با همدلی همنسلان خود جایگاه خود را تا حدودی در اجتماع یافتهاند.
شرایط کنونی جهان،انفجار اطلاعات و دسته بندی کشورها به جهان اول و جهان سوم ، دغدغه مهاجرت را ایجاد میکند و مهاجرت مصداق صندوق میوه ای را دارد که خوب و بد آن درهم است.
مهاجرت از کشور جهان سوم به کشورهای توسعه یافته همواره مزایا و معایبی دارد که انجام یا عدم انجام آن همواره دغدغه ذهنی والدین و نسل جوان بوده است.دوری از فرهنگ و مناسبات خانوادگی از آسیبهای بارز مهاجرت است،آسیبی که فرزند رشد یافته در سرزمین بیگانه را دچار چند گانگی هویتی و فرهنگی میکند و انسان را وامیدارد که مدام از خود بپرسد متعلق به کدام فرهنگ و سرزمین است؟!!
ارغوان نماینده نسلی است که بنظر میرسد والدین برای پیشرفتش فداکاری کردهاند ولی اوست که در نهایت متضرر از هم گسیختگی و ناهمگونی شرایط خانواده شده است.
ارغوان نماینده آن دسته از فرزندان جامعه است که علیرغم تلاشهایشان برای کسب خوشبختی و موفقیت به دلیل فقدان الگوی مناسب سرگردان است.
ارغوان فرزند تحصیلکرده خانواده مرفه و روشن فکری است که در تب وتاب ازدواج ناگهان از آن سرباز میزند.زیرا الگوی مناسب زندگی مشترک را در محیط پیرامونش ندیده است.
نویسنده معضلات کنونی جامعه را از دید نسلی که خواهان و مجری تغییرات بوده اند بررسی میکند. و این عمل بطور هوشمندانه ای از بار انتقادی اثر میکاهد. والدینی که خود در انتخاب مسیر مردد هستند به ناچار نسلی سردرگم و درمانده تربیت کردهاند. هرچند در ظاهر از افراد موفق و موجه جامعه هستند ولی در تربیت نسل آینده ناکارآمد عمل کردهاند.
آنچه بدان آگاه هستیم اصلیترین وظیفه هر فرد در جامعه تربیت نسلی کارآمد و ارتقای جامعه در سالهای آتی است. نمونه صحیح چنین مناسبات تربیتی را میتوان جامعه توسعه یافته کشور ژاپن دید.
رمان «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلی فرد در مجموعه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است.
نظرات