ماریو بارگاس یوسا و خولیو کورتاسار نویسندگان نامآشنایی از آمریکای لاتین هستند و تأثیرات بزرگی بر ادبیات جهان به ویژه آمریکای جنوبی گذاشتند. در این مطلب یوسا از آشنایی خود با کورتاسار و ویژگیهای رفتاری نویسنده آرژانتینی نوشته است.
رابطه یوسا و کورتاسار از اهمیت خاصی برای یوسا برخوردار بود. او درباره چگونگی آشناییاش با کورتاسار میگوید: «من در پرو به دنیا آمدم و در بولیوی و پرو بزرگ شدم. جوان بودم که احساس کردم حرفه من نویسندگی است و وقتی بزرگتر شدم خواندن ترجمه آثار آمریکای شمالی و اروپایی را شروع کردم. خبر نداشتم در دنیای ادبیات کشورهای همسایه مخصوصاً در حوزه داستان چه میگذرد. با چند نویسنده مهم اهل آمریکای لاتین مانند نرودا، که اشعارشان در کل آمریکای لاتین محبوب بود، آشنا شدم. اما وقتی با داستانهای آمریکای لاتین آشنایی یافتم که به اروپا آمده بودم.
آنا بانرچیا، منتقد آرژانتینی با ما از نویسندگانی چون بورخس سخن گفت و با پیشنهاد او چند کتاب از بورخس خواندم. اما در پاریس بود که اثری بسیار زیبا و جذاب از نویسندهای اهل آمریکای لاتین خواندم و به شدت لذت بردم. از او یاد گرفتم آمریکای لاتین را حس و کشف کنم. بفهمم که وقتی در پرو بودم بخش کوچکی از اجتماعی به حساب میآمدم که مشکلات تاریخی، سیاسی و اجتماعی زیادی داشت.
در پاریس با خولیو کورتاسار آشنا شدم. دسامبر سال 1985 بود. در دانشگاهِ مادرید درس میخواندم. در حال نوشتن پایاننامه دکترا بودم و به همین دلیل هم به پاریس سفر کرده بودم. انجمن پروییهای یونسکو در پاریس من را به مهمانی شامی دعوت کردند و در کنار مردی نشاندند که لاغر اندام و همسن خودم بود. او با لهجه فرانسوی به من گفت مجموعهای از داستانهای کوتاهش را منتشر کرده است و منتظر چاپ کتاب دومش در مکزیک است. به او گفتم داستانی دارم که در بارسلونا برنده جایزه شده و قرار است به زودی منتشر شود و از اینکه کتابی از من منتشر خواهد شد، هیجانزده هستم. در پایان مهمانی فهمیدم آن مرد که به ظاهر همسن من میآمد، 22 سال از من بزرگتر و خولیو کورتاسار است. با همسرش به مهمانی آمده بود. چه زوج جذابی! درک بالایی بین آن دو وجود داشت و طرز سخن گفتنشان با هم بسیار جذاب بود. انگار زوجی بهتر از این مرد و زن در دنیا وجود ندارد. گویی از قبل سخنانشان را تمرین کردهاند که میتوانند اینگونه جملات هم را کامل کنند. این زوج بعدها به مهمترین انسانهای زندگی من در طول زندگی در پاریس تبدیل شدند. همیشه دوست داشتم برای شام به خانه آنها دعوت شوم، زیرا زندگی در حضور این زوج خلاق لذتبخشتر بود.
کورتاسار در همان زمان نیز نویسنده بزرگی بود، اما ناگهان تغییر بزرگی در شخصیتش ایجاد شد. کورتاساری که من میشناختم بسیار گوشهگیر بود و فاصله خود را با دیگران حفظ میکرد. همیشه خوشبرخورد و مهربان بود اما رازی در شخصیتش نهفته بود که شخصیتش را برای دیگران ناشناخته و جذاب میکرد. رازی که موجب غنی شدن نوشتهاش میشد؛ کیفیتی که برای دیگران غیرقابلدسترس بود. کورتاسار از گروههای بزرگ و همچنین از سیاست متنفر بود. از چیزهای عجیب خوشش میآمد. روزی من را با خود به گردهمایی کفبینان و ساحرهها برد. حوصلهام سر رفته بود اما کورتاسار پر از هیجان بود؛ از دیدگاه او آدمها حاضر در آن جمع درهای ذهنش را به بعدی از واقعیت میگشودند که پر از رمز و راز و غیرقابلکنترل بود و همین موضوع برایش جذابیت زیادی داشت.
رفتن به نمایشگاهها با کورتاسار خیلی لذتبخش بود، زیرا مشاهداتش بینظیر و نظراتش فوقالعاده بود. در عین حال متواضع بود و از بلندپروازیهای اجتماعی که خاص اهالی ادبیات است بیبهره بود. دوستان انگشتشماری داشت اما همان عده کم برایش بسیار عزیز بودند و از فرهنگ ادبی عمیق، غنی و اصیلی برخوردار بودند.
از او درسهای زیادی آموختم و از میان خصوصیات زیادی که در او دوست داشتم بخشندگیاش متمایز بود. کتابم، «دوران قهرمان» را اولین بار به او دادم تا بخواند و نظراتش را بیچشمداشت با من در میان گذاشت و حتی تلاش کرد برایم ناشری بیابد.
به نظر من کورتاسار ویژگی خاصی داشت که او را از نویسندگان همدورهاش متمایز میکرد. به زبانی طبیعی داستان مینوشت؛ زبانی شبیه محاوره و گفتوگوهای روزمره. همیشه به نویسندگانی که از جملات رسمی در روایات آثارشان استفاده میکردند میخندید. ادبیات آمریکای لاتین با این سنت کورتاسار از دوره قبلش فاصله گرفت. زبانی که پیش از این بسیار متظاهرانه و پر از غرور بود جای خود را به زبانی داد که در پی نزدیک کردن خود به زبان مردم بود. زبانی که خود کورتاسار خوب بلد بود از آن در آثارش اسفاده کند و به داستانهای کوتاه و کمی بعد به رمانهایش شخصیتی متفاوت بخشید.»
خولیو کورتاسار داستاننویس آرژانتینی یکی از شاخصترین شخصیتهای ادبی آمریکای لاتین است و تأثیر شگرفی بر رشد و اعتلای ادبیات در دنیا گذاشته است. از نویسنده آرژانتینی میتوان به آثاری چون «حضور»، «سلاحهای مخفی»، «کسی از آنجا میگذرد»، «سرزمین»، و «کسی به نام لوکاس»، و «کتاب مانوئل» اشاره کرد.
نظر شما