محمد رحمانیان با بیان اینکه مخاطبان نمایشنامهها لزوما تئاتری نیستند و شامل قشرهای مختلف جامعه میشود،گفت: قبول ندارم که از نمایشنامههای وطنی استقبال نمیشود. بیشتر از اینکه نمایشنامه ایرانی و خارجی وجود داشته باشد، نمایش نامه خوب و بد وجود دارد.
نمایشنامه «ترانههای قدیمی، پیکان جوانان» که هماکنون در پردیس تئاتر شهرزاد در حال اجراست چه تفاوتها و شباهتهایی با نمایشنامهای که تحت عنوان «ترانههای قدیمی» در سال 1392 در تالار شمس روی صحنه رفت دارد؟
از نظر ساختاری به هم شباهت دارند اما داستانهایی که در آنها روایت میشود با هم فرق دارد. کانسپت اصلی این نمایش قدیمیتر، سازههای درونشهری بود. سازههایی که بازهای گسترده از امامزاده تا برج میلاد را شامل میشد. اما در ورژن جدید «ترانههای قدیمی» به سازههایی پرداختهام که دیگر وجود ندارند. پنج اپیزود این نمایشنامه مربوط به دوران قبل از انقلاب و سالهای 1350 تا 1356 است و سه اپیزود دیگر به بعد از انقلاب اسلامی تعلق دارد. به عنوان مثال زمان روایت یکی از اپیزودهای آن مربوط به سال 1394 است.
عرضه کتابها و نمایشنامههای چاپشدهتان در کنار اجرای آن ایده بسیار جالب و سودمندی است. کدامیک از آثارتان را در کنار اجرا برای علاقهمندان امضا میکنید؟
کتابهایی که در شبهای اجرای این نمایش عرضه میشود، تمام کتاب هایی است که در بیست سال اخیر نوشتهام. به جز چند فیلمنامه مانند «قانون» که آن هم به صورت چاپشده موجود است و عرضه میشود، باقی آثارم بیشتر نمایشنامه هایی است که کارنامه بیستساله من را شکل میدهند و عمدتا از نشر نیلا منتشر شدهاند. یکی از این کتابها «مصاحبه» است که اولین کاری است که روی صحنه بردهام. «ترانههای قدیمی یک»، «اسبها»، «خروس» و «دیگر مرا صدا نزن، مادر» از جمله کتابهایی است که در این شبها به علاقهمندان عرضه میشود.
نمایشنامه مخاطب عام ندارد و قشر روشنفکر و دانشجو بیشترین مخاطبین پی.اس هستند. با توجه به این مساله، استقبال از کتابها چطور بوده و به نظر شما مخاطب نمایشنامه عمدتا چه کسانی هستند؟
صادقانه بگویم استقبال از کتابها فراتر از حد انتظارم بود. به نظرم مخاطب نمایشنامه فقط دانشجویان تئاتر نیستند و در حقیقت قشر تحصیلکرده اجتماع هستند. مخاطبان نمایشنامه همان مخاطبان کتاب و خوانندگان کتاب هستند. برای مثال بهرام بیضایی را در نظر بگیرید. به حق از نویسندگان برجسته این کشور است و وقتی به کارنامهاش نگاه میکنی،پر از نمایشنامههای درخشان است. به نمایشنامه هم به مثابه یک کتاب نگاه میشود و مخاطبان نمایشنامهها هم لزوما تئاتری نیستند و از قشرهای مختلف جامعه مانند وکیل و ... را شامل میشوند. به نظرم مخاطبان نمایشنامه و کتاب از هم جدا نیستند.
نقش تجربه زیستی و تجارب شخصیتان در نگارش نمایشنامه و فیلمنامههایتان چیست؟ محیط چه تاثیری در پرداخت داستانهایتان دارد؟
تجربیاتی که از سفر به دست میآورم در نوشتنم به شدت تاثیرگذار است. از دیدهها و شنیدههایم در نمایشنامههایم استفاده میکنم. حتا از شنیدهها و تجربیاتی که دیگران برایم تعریف میکنند هم در نمایشنامهنویسی بهره میبرم. به نظرم تجربیات شخصی یکی از عوامل در نوشتن است.
در نوشتن چه نمایشنامه و چه فیلمنامه بیشتر به چه موضوعی فکر میکنید، هسته مرکزی آثار شما روی چه مسالهای دور میزند و به بیان دیگر دغدغه اصلی شما در نوشتن از چه چیزی است؟
و در چند سال اخیر تمرکزم روی شهر تهران بوده است. از سال 1392 تا به حال موضوع کارهایم تهران و حوادثش است. سعی میکنم رویدادهای اجتماعی معاصر را به نحوی در کارهایم بیاورم. به عنوان مثال حوادثی مانند توافق هستهای و حوادث سال 1388. در کارهای سه، چهار سال اخیرم سعی کردهام گزارشگری بیطرف از حوادث روز تهران باشم، به طوری که در گذر زمان وقتی کسی به آثار من نگاه میکند، بتواند حداقل 10 درصد از تاریخ امروز را در آنها ببیند. چیزی شبیه به سندیت تاریخی مد نظرم است. در مورد شخصیتهایم فکر میکنم به زنان هم توجه ویژهای داشتهام و این توجه با هدف قبلی نبوده و خودبهخود پیش آمده است. به عنوان مثال در نمایشنامههای «دیگر مرا صدا نزن، مادر» و «خروس» کاراکترهای زن نقش موثری در پیشبرد داستان دارند و به آنها مفصل پرداخته میشود و به نظرم جنس مونث ارتباط مستقیمی با سرنوشت و تاریخ کشور ما دارد.
به نظر شما استقبال از نمایشهایی که بر مبنای آثار تالیفی است نسبت به نمایشنامههای غربی چگونه است و تماشاگران بیشتر از چه نوع نمایشهایی استقبال میکنند؟
من به هیچ عنوان این مساله را قبول ندارم که از نمایشنامههای وطنی استقبال نمیشود. بیشتر از اینکه نمایشنامه ایرانی و خارجی وجود داشته باشد، نمایش نامه خوب و بد وجود دارد. هر نمایشنامه غربی که به اجرا میرود لزوما خوب و درخشان نیست و هر نمایشنامه ایرانی هم ضعیف نیست و بدون تماشاگر نمیماند. بسیاری از کارهایی که برای تماشاگر جذاب بوده و هستند از میان آثار تالیفی انتخاب شدهاند و به روی صحنه رفتهاند. در عین حال منکر استقبال از آثار چخوف و شکسپیر هم نمیشوم. استقبال از آثار این دو همواره بوده و هست. به عنوان مثال استقبال از آثار دیوید ممت در ده سال گذشته چشمگیر بوده است و یکی از آثار او به نام «بوفالو آمریکایی» هم اکنون در حال اجراست. مارتین مکدونا هم از دیگر نمایشنامهنویسانی است که نسل حاضر با آثار او ارتباط خوبی برقرار کردهاند.
به نظر شما جریان نمایشنامهنویسی در ایران متاثر از کدام جریان و نمایشنامهنویسان جهانیاست و کدام نویسندگان بیشترین تاثیر را بر روند نمایشنامهنویسی امروز ایران گذاشتهاند؟
بیشترین تاثیر را به زعم و نظر من چخوف و شکسپیر بر جریان نمایشنامهنویسی امروز داشتهاند. این میان از تاثیر برتولت برشت هم نباید غافل شد. به نظرم رئالیسم آمریکایی هم بر نمایشنامهنویسی امروز موثر است و آرتور میلر در این بین نمونه خوبی است. نکته دیگری که وجود دارد این است که این نمایشنامهنویسان نه تنها بر جریان نمایشنامهنویسی ایران بلکه بر خیلی از ملتهای دیگر هم تاثیر خود را گذاشتهاند. به عنوان مثال در آفریقا یکی از نمایشنامههای شکسپیر به نام «طوفان» با تلفیقی از سنتهای افریقایی بازآفرینی شده است.
ویژگی منحصربهفرد این نمایشنامهها چیست و چه چیزی باعث ماندگاری این آثار در سطح جهانی شده است؟
موضوع اصلی این نمایشنامهها درباره انسان است. این آثار مختصات بشر را ترسیم میکنند و به همین علت است که مرزهای جغرافیایی را میشکنند. این آثار درباره یک منطقه و یک جریان خاص صحبت نمیکنند و موضوعیت آنها مرزها را میشکند. آثاری که به موضوعات بشری تکیه دارند ماندگارترند.
نظر شما