سهجلد جدید از مجموعه «نبرد هیولاها» از شماره 34 تا 36 اثر آدام بلید با ترجمه محمد قصاع روانه بازار کتاب شد.
مجموعه «نبرد هیولاها» را مجموعهای از نویسندگان اروپایی برای کودکان و نوجوانان مینویسند که با نام مستعار آدام بلید منتشر میشود. داستانهای مجموعه «نبرد هیولاها» که عنوان اصلیشان Quest Beast است، در سرزمینی خیالی به نام «آوانتیا» اتفاق میافتند که جادوگری خوب به نام «آدورو» در آن زندگی میکند.
شش هیولا (اژدهای آتش، مار دریایی، غول کوهستان، مرد اسبی، هیولای برفی و پرنده آتشین) از این سرزمین دفاع میکنند اما به یکباره آوانتیا دچار خطر میشود و هیولاها که با طلسم مالول ـ جادوگر تاریکی ـ وحشی شدهاند، سرزمینی را که روزگاری از آن حفاظت میکردند، نابود میکنند. البته پسری که یک قهرمان استثنایی است، مبارزه و نبردی بزرگ را بر عهده میگیرد، هیولاها را از نفرین آزاد میکند و سرزمین آوانتیا را نجات میدهد.
در «مورک، مرد مردابی» سرزمین کایونیا دچار آشوب و بلوا میشود. تام به هر سو نگاه میکند، ویرانی و جنگ میبیند. و همه اینها کار ولمال، جادوگر شیطانی است. تام نه تنها باید با مورک، هیولای ترسناک مرداب، بجنگد، بلکه باید مردی تنومند و قوی را نیز شکست دهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «زِنبار خم شد و پاچه ضخیم شلوار چرمیاش را داخل پوتینهایش فرو کرد. او به مرداب رنگارنگ مقابلش زل زد و دنبال درخشش پولکهای مواج گشت. آنها پولکهای افعیهایی بودند که در آبهای گلآلود خانه کرده و عاشق این بودند که دندانهای نیششان را در بدن قربانیان ناآگاه فروکنند. هفتهی گذشته، زمانی که اِمنی، دوست زِنبار، برای ماهیگیری به آنجا آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود. اِمنی جان خود را نجات داده بود. زِنبار با تلخی اندیشید: «اما پایش را، نه!» پای او را بهخاطر نیش سمی افعی قطع کرده بودند.»
در «ترا، نفرین جنگل» تام با اراده و انتخاب خود قدم به مأموریتی جدید گذاشته است. جنگل کایونیا بهشکل مرگباری ساکت است. حیوانات جنگل ناپدید شدهاند و هیچکس جرئت ندارد به میان درختان برود. هیولایی خطرناک و ترسناک در آنجا کمین کرده است؛ ترا، نفرین جنگل! تام برای نجات جان مادرش باید هیولا را پیدا کند و با آن بجنگد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «مدت زیادی طول نکشید که تنه درخت تلوتلو خورد. آخرین ضربه تبر فرود آمد و درخت با صدای شکستن چوب بهطرف زمین سقوط کردم تنهی درخت غولپیکر آهسته خم شد ادریک کنار پرید. او با صدای بلند فریاد زد: «درخت دارد میافتد!»
تنه درخت سقوط کرد، محکم به زمین خورد و ابری از خاک و برگ به هوا برخاست. ادریک مشغول کار شد و شاخههای کوچک را برید. پس از مدتی صاف ایستاد و با افتخار به حاصل کارش نگاه کرد. او برای بردن تنه درخت به دهکده، به اسبش احتیاج داشت. ادریک عضلههای پشتش را که درد میکردند، نرمش داد و عرق را از روی پیشانیاش پاک کرد. اما آن چه بود؟
درختی دیگر که خیلی بزرگتر بود، در فاصله چند متری درخت قطع شده قرار داشت. شاخههای گیاهی رونده به ضخامت بازوی ادریک به شاخههای بالای درخت پیچیده بودند. گل سفید کوچکی روی یکی از شاخههای نازک آن شکفته بود.»
در «وسپیک، ملکه زنبورها» تام به پایان مأموریتش نزدیک است! سرنوشت کایونیا و جان مادرش به او و همرزمانش بستگی دارد. او میخواهد بر خطرناکترین هیولا، یعنی وسپیک، ملکه زنبورها، غلبه کند. با مطالعه این کتاب مشخص میشود که آیا ولمال، جادوگر تاریکی، اجازه میدهد او پیروز شود یا کایونیا را با جادوی شیطانیاش به قلمرو خود تبدیل میکند؟
در بخشی از این داستان میخوانیم: «ملکه روماین کایونیایی با عصبانیت به زنبوری که از پنجره شمالی وارد شد، نگاه کرد. او زنبور را با ضربهای به زمین زد و بعد آن را زیر پاشنه کفشش له کرد. جادوگر جوان، مارک، با او حرف میزد، اما ملکه نمیتوانست حرفهای مارک را بشنود؛ زیرا صدای وزوز در گوشش پیچیده بود.
ملک گفت: «حرف بزن!»
مارک به او نزدیکتر شد و گفت: «بانوی من! یورش زنبورها هر لحظه بدتر میشود. مردم دچار ترس و وحشت شدهاند. باید کاری کرد.»
ملکه آهی کشید و در طول اتاق قدم زد. موهای مسی رنگش پشت سرش موج میزدند و بند انگشتانش سفید شده بودند؛ چون دستهایش را محکم مشت کرد بود.
ملکه با ناراحتی گفت: «زنبورها آخرین نگهبانهای قصر را هم فراری دادهاند؛ همان چند نفری که برای مبارزه با شورشیها و راهزنها نرفته بودند. کشور دچار آشوب و بلوا شده.»
سپس عصایش را روی زمین کوبید و افزود: «من ملکهای جنگجو هستم، اما در مقابل چنین حمله و تهدیدی ناتوانم!»
مارک گفت: «بانوی من!...»
اما چون صدای فریادهایی که از طبقه پایین میآمد، بلندتر از صدای وزوزها شد، او ساکت ماند. ملکه روماین بهسوی پنجره برج دوید. جادوگر جوان نیز کنارش بود. ملکه خم شد و به پایین نگاه کرد. زنبورها به شکل ابری فشرده و چرخان و پرسروصدا درآمده بودند. آنها در هوا چرخیدند و بعد دور چیزی که ملکه نتوانست آن را بهخوبی ببیند، پرواز کردند. و سپس، زمانی که ابر زنبورها به دو قسمت تقسیم شد، ملکه نفسش را از تعجب در سینه حبس کرد.»
از دیگر آثار این مجموعه میتوان به «نیکسا، زن مرگآور»، «اکوینوس، اسب شبحگونه»، «راشوک، غول غار»، «لونا، گرگ ماهنما»، «بلیز، اژدهای یخ» و «استیلث، پلنگ شبحگونه» اشاره کرد.
واحد کودک و نوجوان انتشارات قدیانی (کتابهای بنفشه) «مورک، مرد مردابی»، «ترا، نفرین جنگل» و «وسپیک، ملکه زنبورها» را در قالب 104 صفحه با شمارگان هزار و 650 نسخه و بهای 60 هزار ریال برای هر جلد منتشر کرده است.
نظر شما