دکتر محمود جعفریدهقی، مدیر گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، نگاهش را معطوف به برخی کتابها درباره هویت ایرانی کرده و با تکیه بر نظر نیولی و اشپیگل معتقد به دیرینگی هویت ایرانی است.
بحث درباره هویت ایرانی امروزه به خودی خود مبحث تازهای نیست زیرا ایرانشناسان والامقامی در این باره سخن گفتهاند و هریک به ظن خود به نتایجی دست یافتهاند. آنان که مهری از این سرزمین در دل نداشتهاند و اثبات بیهویتی ایران شاید برایشان موجب جلب آب و نانی بود تلاش بسیار کردند و ادله فراوان برساختند تا به نتیجهای موهوم اما مردمفریب دست یابند. برای نمونه میتوان به نقدی اشاره کرد که پائولوس کاسل در سال 1886 میلادی بر رد نظریه اشپیگل در کتابش با عنوان «مطالعات باستانی ایران» نوشت. اشپیگل در این کتاب به دیرینگی نام «ایران» از دوران اوستایی تا عصر اسلامی اشاره کرده بود. چندی بعد تلاشهای عالمانه گراردو نیولی، ایرانشناس برجسته ایتالیایی مبنی بر اثبات وجود هویت سیاسی، ملی و فرهنگی ایران در عهد ساسانی موجب ابطال برخی دیدگاههای مغرضانه، نظیر برداشتهای نادرست کاسل و طرفداران وی شد.
نیولی در تالیف مشهورش با عنوان «آرمان ایران: جستاری در خاستگاه نام ایران» به شرح این موضوع میپردازد که نام و مفهوم «ایران» از چه زمان و چگونه شکل گرفت. بنابر باور نیولی لفظ ایران و مفهوم آن در طول تاریخ دستخوش تحول بوده است. به گفته او نام arya- در زبان فارسی باستان و اوستایی و نیز متون یونانی فاقد مفهوم سیاسی یا به اصطلاح امروز ژئوپولیتیک بوده است. شاهان هخامنشی نیز این نام را به منظور نشان دادن تبار خود به کار میگرفتند. از دیدگاه نیولی، ایرانویج یا سرزمین ایرانیان جایی در حوالی بلخ بود که از شمال به خوارزم و از جنوب به سیستان محدود میشد.
اشکانیان با در پیش گرفتن سیاست یونانیزدایی از فرهنگ ایرانی راه را برای پیدایی آرمان یا اندیشه ایران در عهد ساسانی گشودند. بدین ترتیب، در عهد ساسانی و با روی کار آمدن اردشیر بابکان نام ایران ضمن حفظ ارزشهای دینی و فرهنگی معنای سیاسی نیز پیدا کرد. ترکیبات ērān-spāhbad"ایران سپاهبد"، ērān-drustbad"سرپرست پزشکان ایران"، ērān-dibīrbad "رییس دبیران ایران"، ērān-āmārgar"رییس آمار و محاسبات ایران" و نامهای جغرافیایی همچون ērān-šād-kawād, ērān-āsān-gird-kawād, … نشانه دوران گرایش به تشکیل فرهنگ ملی مبتنی بر تقوا و احیای سنت های مقدس حماسی-پهلوانی بوده است (نیولی، از زردشت تا مانی 1390، 105).
در پی این گفتار و نوشتههای نیولی، مقاله ارزشمند استاد شاپور شهبازی نشان داد که تشکیل هویت ایرانی با همه ابعاد و جهات آن به روزگاری بسیار کهنتر از عصر ساسانی، یعنی به عصر اوستا باز میگردد. به گفته شهبازی سرودههای اوستا در مهریشت نشان دهنده سازمان پنج لایه هویت اجتماعی، سیاسی ایران باستان است که به شیوه عمودی از نمانه "خانه" و رییس آن آغاز میشود و به ویس "طایفه" و سرپرست آن، زند "قبیله" و رییس آن، و دهیو "کشور" و فرمانروای آن منتهی میشود. شهبازی ضمن تایید آراء جیمز دارمستتر و ایلیا گرشویچ مبنی بر وجود امپراتوری ایرانی با احساسی واحد و متعلق به یک ملت به این نتیجه میرسد که ایرانیان سرزمین خود را airyō.šayanəm "ایریوشیانم" یا "کشور آریایی" میخواندند. چنانکه مردمان غیر ایرانی را متعلق به "انیریا دینگهو" یا "کشورهای غیر آریایی" میدانستند.
نظر شما