گزارش ایبنا از همایش «بیمها و امیدها»/ 1
موحد: سهروردی درباره مغالطات سخن میگوید چون مساله ماست/ بهشتی: تلاش برای رسیدن به حقیقت خود فلسفه است
ضیاء موحد در همایش «بیمها و امیدها» گفت: سهروردی استاد مسلم و مسلط منطق قدیم است و زمانی که به مغالطات میرسد مفصل درباره آنها سخن میگوید چرا که معتقد است این مساله مبتلابه ما است. بهشتی نیز در این مراسم بیان کرد تلاش و کوشش و کشش و دشواری که در مسیر فلسفه برای نزدیک شدن به حقیقت طی میکنیم، فلسفه است.
در این نشست استادانی چون رضا داوریاردکانی، محمد مجتهد شبستری، نصرالله پورجوادی، ضیاء موحد، رضا سلیمان حشمت، محمدرضا حسینی بهشتی، شهین اعوانی، بیژن عبدالکریمی، شمس الملوک مصطفوی، محمدجواد صافیان و علیاصغر مصلح حضور داشتند.
ضیاء موحد، چهره ماندگار فلسفه و منطق با اشاره به بیم و امید و نسبت آنها با یکدیگر گفت: وجود بیم مستلزم آن است که امید برآورده شود یا برعکس. اما اینکه در منطق این قضیه چگونه مطرح میشود و ما کجا ایستادهایم مسئلهای است که شاید اطلاع کمتری از آن داشته باشیم.
وی با اشاره به وجود دادگاهها در یونان باستان ادامه داد: افراد میترسیدند که در این دادگاهها برنده یا بازنده شوند در نتیجه منطق و مغالطات را برای این کار استفاده کردند.
بخشی از خطابهها ایجاد هراس میکنند
موحد با بیان اینکه بخشی از خطابهها از لحاظ منطقی هیچ پایه و اساسی ندارند و ایجاد هراس میکنند، افزود: این خطابهها ذهن دانشجویان را درست و منسجم بار نمیآورند. در کتب قدیم مغالطات به ۱۳ طبقه تقسیم شده در حالی که اکنون به ۲۰۰ دسته رسیده چرا که با زیاد شدن استدلالات، مغالطات هم وسعت پیدا میکند.
این استاد فلسفه با تاکید بر اینکه سهروردی استاد مسلم و مسلط منطق قدیم است، یادآور شد: سهروردی زمانی که به مغالطات میرسد مفصل درباره آنها سخن میگوید چرا که معتقد است این مساله مبتلابه ما است.
موحد با بیان اینکه ما نمیتوانیم منطقی و تام باشیم گفت: پس در استدلالهای ما همیشه مغالطاتی وجود دارد. به طور مثال تا مدتها یکی از مهمترین مسائل بشر مسئله چهاررنگ بود که سالها طول کشید تا بالاخره با کمک کامپیوتر حل شد.
حیرت باعث زنده ماندن فلسفه میشود
محمدرضا حسینی بهشتی نیز در ادامه این مراسم درباره تلاش فلسفه در میانه بیم و امید سخن گفت و افزود: فلسفه به عنوان یک رشته که جماعتی به آن اشتغال دارند نیست، فلسفهای که نسبت آن با سرزمین و زمانه پدران بهسر میبریم نامعلوم است و مقصود فلسفهای است که از متن آن زندگی آغاز میشود و سرآغاز آن از سقراط و افلاطون از حیرت کردن است؛ آن هم نه هر نوع حیرتی بلکه حیرتی که ناشی از خارج شدن چیزها است.
وی ادامه داد: میتوان پرسید که چرا مواجهه با آنچه که ناشناخته است ما را به سمت پرسش میبرد آن هم پرسش فلسفی؟ البته فلسفه تلاش برای از آن خود ساختن است. اگر سرآغاز فلسفه حیرت است، آنچه که باعث میشود فلسفه زنده بماند همین حیرت است؛ فلسفهای که مجال نمیدهد پاسخی که یافتهایم را پاسخ نهایی تلقی کنیم.
این استاد فلسفه دانشگاه تهران در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه فلسفه کوشش حقیقتجویانه است، گفت: کسانی که از موضع فلسفه سخن میگویند محتاطانه حرف میزنند و هر سخنی که میگویند لوازم آن را در نظر دارند چرا که میدانند که همه چیز را نمیدانند. از روی تحکم نباید سخن بگویند کسانی که از روی تحکم سخن میگویند یا کسانی هستند که واصلند یعنی به جایی متصل هستند اما در مقابل برخی افرادی را میبینیم که محکم سخن میگویند در واقع لوازم سخنشان را نمیدانند اما واقعیت این است که علت محکم سخن گفتن برخی افراد این است که لوازم سخنشان را نمیدانند. حالا وقتی برخی از کسانی را که سالها در فلسفه اشتغال دارند، میبینیم، متوجه میشویم که اینها گمان میکنند نگهبانان این قلعه هستند اما هر چه هستند اینها دیگر فیلسوف نیستند.
بهشتی در پایان سخنانش گفت: این تلاش و کوشش و کشش و دشواری که در مسیر فلسفه برای نزدیک شدن به حقیقت طی میکنیم خود این تلاش، فلسفه است. به گمان من آنچه اهمیت دارد خود آن تلاش است.
نوشتههای کندورسه سراسر امید به آینده است
رضا سلیمان حشمت، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه همیشه بیمها و امیدها در طول تاریخ بشر بوده، گفت: در قرن بیستم تقریباً ۱۰۰ سال پیش وقتی که جنگ جهانی اول به وقوع پیوست با توجه به اینکه کشتههای زیادی در اروپا بر زمین مانده بود، هر کسی که به این مسائل نگاه میکرد یعنی بعد از اتفاقاتی که درقرن ۱۸ و امیدواریهایی که در آن زمانها ایجاد شده بود به ناامیدی و یأس منجر میشد و همین امر در زبان و قلم برخی از متفکرانشان به نگارش درآمد. آن را اگر با کندورسه مقایسه کنید میبینید که نوشتههای او سراسر امید به آینده است، در صورتی که نوشتههای افرادی مانند نیچه و متفکران قرن بیستم این ویژگی را ندارد.
وی افزود: در یونان باستان هم نهضتی که سقراط و افلاطون ایجاد کردند به نوعی برای نجات از وضعی بود که در یونان پیش آمده بود و آن در ورطه زوال معمولی و نابودی قرار داشت در واقع این بیمها و امیدها به لحاظ تاریخی همواره وجود داشته است. وقتی که یک فرهنگ به سمت افول میرود بحث بیم و امید و خوف و رجاء در آن شدت میگیرد.
سلیمان حشمت اظهار کرد: برای هر فرد و جمعی این مسئله مهمی است چرا که توجه را به آینده جلب میکند. عرفا گفتهاند که وضع مومن همیشه بین خوف و رجا است. نه خوف و نه رجا به تنهایی مناسب حال مومن نیست. وضع بین خوف و رجاع وضعی است که به ویژه ما با آن مواجه هستیم. ما امروز نمیدانیم که چگونه باید به آینده بیندیشیم. گاهی ناامید میشویم، گاهی دچار بیم و هراس میشویم. این وضع فعلی ما است که بشر امروز درگیر آن است و به جغرافیای خاصی هم اختصاص ندارد. این بیم و هراس امروز ما بیم و هراس تاریخی و وجودشناختی است که به پست مدرن تعبیر میشود.
وی با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خوف و رجا گفت: عرفا گفتهاند که خوف و رجا برای مبتدیان است اما آیا این خوف و رجا خوب است یا بد؟ آیا تناقضگویی است؟ گفتهاند برای برخی خوب است و برای برخی خوب نیست. ما در روزگاری زندگی میکنیم که خوف و رجا گریبانگیر ما است. ما هم به لحاظ روانشناسی درگیر هستیم که عبوری که در منطقه میگذرد نگرانمان میکند و همین اینکه مرحله تاریخی است که در آن قرار داریم و مرحلهای است که با دورههای قبل متفاوت است و نیست انگاری که در این دوره سیطره انداخته است البته خود نیست انگاری میتواند طلیعهای برای امیدهای تازه باشد.
وضع کنونی ما از جهات مختلف بحرانی است
محمدجواد صافیان، استاد فلسفه دانشگاه اصفهان نیز در ادامه این مراسم با اشاره به جملهای از نیچه که برهوت سر برآورده، وای به حال آنان که برهوت را انکار کنند، گفت: نیچه در این جمله عمق نیستانگاری و نهلیسم را نشان میدهد که ما امروزه عمق آن را بیشتر حس میکنیم. اساساً زندگی با امید شروع میشود و همه جوامع انسانی با امید زندگی میکنند و به پایان میرسانند.
وی ادامه داد: لزوماً امید با عنوان موضوع و مسئله برای آنان مطرح نمیشود و زمانی مسئله میشود که در آن تزلزل ایجاد شود. وقتی بحران دامنگیر میشود، امید هم مطرح میشود. امروزه شاهدیم که بحران در وجه گسترده آن جهان را در بر گرفته است. بحران در دو وجه مادی و معنوی امروزه گریبانگیر بشر است.
صافیان گفت: وجه مادی بحران در عناصر چهارگانه یعنی آب، آتش، خاک و باد مشهود است و بیم از آن کم و بیش جهانی شده است اما بحران معنوی که هم عنان با بحرانهای مادی است مانند بحران در اخلاق و ارزشهای اخلاقی، بحران در سیاست و بحران در اندیشه و اندیشه دینی است. بنابراین وضع کنونی ما از جهات مختلف بحرانی است و این بحرانی بودن در همین سطح باقی نمیماند و ریشه بسیار اساسیتری دارد. همانطور که نیچه آن را برهوت مینامد بحران در سطح مختلف خود را آشکار میکند اما سوال این است که ما چه نسبتی با این بحرانها پیدا میکنیم و در چه سطحی آنها را در مییابیم.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه با یأس روانشناسی بحران را نمیتوان چاره کرد اما درک عمیق بحران و اعتراف به آن میتواند به ما کمک کند عنوان کرد: امروز وضعیت ما به نحوی است که به جای اینکه بحرانها را شناسایی کنیم و به آنها اعتراف کنیم آنها را انکار میکنیم. همانطور که هایدگر در تفسیر سخنان نیچه برهوت یک نوع فنا و نابود کردن و ویرانسازی است اما او بین دو معنای ویران کردن و نابودسازی تمایز قائل است. به نظر هایدگر، برهوت فقط نابود نمیکند.
وی افزود: کاری که برهوت انجام میدهد این است که نه تنها آنچه را که موجود است از بین میبرد بلکه استعدادهایی که میتواند ایجاد بکند را هم از بین میبرد. نظر هایدگر این است که آن خلاقیت را از بین میبرد و یاد و خاطره را از انسانها میگیرد و از آنها خاطره زدایی میکند.
وی در بخش پایانی سخنانش گفت: اگر ارتباط ما با سرچشمه گسسته شود وضعیت امروزی یعنیگسیختگی پیدا میشود، به عبارات دیگر به انسانهایی معلق در فضا تبدیل میشویم و نهایتا انسانهایی میشویم که خود را تکرار میکنیم و در نهایت آینده نخواهیم داشت و در وضعیت بیهویتی قرار خواهیم گرفت. اما اگر اینها تهدید است به نظر میرسد امید به آن است که به عمق بیمها آگاهی پیدا کنیم و بنابراین آنچه که میتواند از دل بیمها برون آید امیدی است که به آن ریشهها تجدیدپذیر است و آنان که میتوانند یادآور خاطرهها باشند شاعران به معنی واقعی هستند.
نظر شما