«رابرت استراد»، معروف به مرد پرندهباز سالها به دلیل قتل در زندان آلکاتراز به سر برد. داستان زندگی وی تاکنون بارها به نسخه سینمایی تبدیل شده است. اینگ پس از مرگ وی قرار است کتاب متعلق به وی به همراه تخته شطرنج او در لندن به حراج گذاشته شود.
ماه آینده مؤسسه «کریستی» قصد دارد نسخه «اطلس آناتومی پرندگان» متعلق به «استراد» را در یک حراج در لندن به فروش خواهد رسید و قیمت فروش آن حدود 3 هزار تا 5 هزار پوند تخمین زده شده است.
«سیلیا هاروی» از مؤسسه «کریستی» در این باره میگوید: «این حراج صرفاً برای فروش یک تخته شطرنج و کتاب نیست بلکه نوشتهای است که در دست یکی از منفورترین شخصیتهای آلکاتراز مورد استفاده قرار گرفته است و همین موضوع به خاص بودن آن کمک میکند.»
«استراد» در فیلم «مرد پرندهای آلکاتراز» که توسط «برت لنکستر» نقشآفرینی شد به عنوان شخصیتی مهربان و دقیق در برابر پرندگان به دنیا ارائه شد. وی کلکسیون پرندگان خود را از سال 1920 و پس از کمک به درمان سه گنجشک زخمی که در حیاط زندان یافته بود به دور خود جمع کرد. در طی سالها «استراد» حدود صدها پرنده را پرورش داد و در درمان پرندگان متخصص شد و حتی درمانی برای عفونت خونی که پرندگانش از آن رنج میبردند پیدا کرد. او در سال 1933 رسالهای با عنوان «بیماری قناریها» نوشت و ده سال بعد نسخه کاملتری نوشت که عنوان «تحلیل بیماری پرندگان» را برای آن برگزید.
لقب «مرد پرندهای آلکاتراز» نامی ننگین است. «استراد» در آغاز در «لیونوورث» زندانی بود و همین جا بود که پرندگان را برای بیست سال در سلول خود نگهداری کرد. انتقال غیرمنتظره وی در سال 1942 به جزیرهای در خلیج «سان فرانسیسکو» پایانی بر این اتفاق بود اما علاقه وی به پرندگان هرگز رنگ نباخت و کتاب اطلس وی شاهدی بر این حس است.
این حراج از یکی دیگر از تفریحات مرد پرندهای که شطرنج بود رونمایی میکند. چندین زندگینامهنویس و مورخ اتفاقات زندان آلکاتراز به این موضوع اشاره کردهاند. حتی وقتی در سلول انفرادی بود به وی اجازه بازی با ورق و شطرنج را میدادند. بنا بر گفته «آدام فورچنت ایگلز»، نویسنده «قلب صخره: هجوم سرخپوست آلکاتراز» «استراد» بازیکنی قوی بود و حتی به زندانیان دیگر بازی کردن یاد میداد.
یکی از نگهبانان سابق «آلکاتراز» به نام «جورج دیوینسنزی» که ماه گذشته تولد 90 سالگی خود را در زندان جشن گرفت در سال 1950 تا 1958 در زندان آلکاتراز کار میکرد و «استراد» را به خوبی میشناخت. او مسئول حمام هفتگی «استراد» بود. حدود یک سال و نیم و به مدت چند شب در هفته با «استراد» مسابقه میداد. وی در کتاب خاطرات خود با عنوان «قتل در آلکاتراز» در این باره میگوید: «من به این موضوع افتخار نمیکنم اما در شیفت ساعت دوازده تا هشت خود با او شطرنج بازی میکردم. فقط وقتی این کار را انجام میدادم که نگهبانی دیگر در زندان حضور داشت و مطمئن بودم که جانم در خطر نیست.»
وی اخیراً در مصاحبهای به مجله «گاردین» گفت «از امنیت خود ترس نداشتم زیرا دو مانع بین آنان بود. من هیچوقت توانایی شکست دادن او را نداشتم.»
«استراد» سالهای بسیاری از عمر خود در زندان را در بیمارستان سپری کرد و در سال 1959 به مرکز پزشکی فدرال آمریکا منتقل شد. وی با خود دو دستنوشته داشت. یکی دفتر خاطراتی به نام «بابی» بود و دیگری کتابی درباره سیستم مجازات به نام «نگاه به بیرون» بود که پس از کش و قوسهای فراوان در سال 2014 منتشر شد.
نظر شما