شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۰
افروغ: شاخص‌های فعلی ارزیابی استادان آنها را به سوی کتابسازی سوق می‌دهد/ کاسبی فرهنگی با کتابسازی!

عماد افروغ، جامعه‌شناس و سیاستمدار ایرانی می‌گوید: شاخص‌های فعلی ارزیابی استادان ما به گونه‌ای است که آنها را به سمت کتابسازی و اسیر شدن به سمت فرمالیسم سوق می‌دهد. اگر علم با اخلاق علمی گره زده شود آن وقت در کنار کار علمی و تولید، کتاب اخلاق هم منتشر می‌شود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- دکتر عماد افروغ جامعه‌شناس، مولف و سیاستمدار ایرانی است. وی تالیف بیش از 10 عنوان کتاب را در کارنامه کاری خود دارد. با وی درباره عوامل جامعه‌شناختی پدیده کتابسازی گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

ـ استاد تعریف شما از مفهوم کتابسازی چیست؟ به اعتقاد شما کتابسازی در شکل رخ می‌دهد یا در محتوا؟

در ابتدا باید بگویم که ما باید نخست کتابسازی را مفهوم‌شناسی و سپس عواملی را که منجر به ایجاد آن می‌شوند بررسی کنیم. بنابراین باید ببینیم که مواجهه ما با پدیده کتابسازی شکلی است یا محتوایی؟ به عبارت دیگر باید ببینیم که درد ما درباره پدیده کتابسازی از سر محتواست یا شکل؟ اگر درد ما از سر شکل باشد باید بگویم من نام کتابسازی را بر آن نمی‌گذارم چراکه قرار نیست کتاب یک فرمت و قالب خاص داشته باشد چون آنچه اهمیت دارد مفهومی است که از طریق کتاب به مخاطب منتقل می‌شود. این مفهوم و مضمون نیز می‌تواند در قالب‌های متفاوتی مانند نوشتاری، گفتاری، دیالوگی، مونولوگی و... ارائه شود. همچنین گاهی متن می‌تواند تراوشات ذهنی نویسنده و یا جمع‌آوری اطلاعات و تتبع باشد، بنابراین قرار نیست همیشه محتوای کتاب را در قالب خاصی بریزیم چرا که در غیر این‌صورت جلو خلاقیت نویسنده را می‌گیریم.
 
 من بهترین کتاب فلسفی که سراغ دارم «محاورات افلاطون» است و این کتاب در قالب معمول کتاب‌های دیگر نیست، با وجود این مطالب بسیار مفیدی دارد بنابراین کتابسازی بیش از آنکه در شکل مطرح باشد در محتوا معنا می‌یابد و به معنای سرقت علمی و تکرار مکررات است بدین صورت که نویسنده مطالب دیگران را بدون استناد به منبع به نام خود چاپ می‌کند.

مساله دیگر در اینجا روش‌های متفاوت در ارجاع به منبع در کتاب است. در این باره نیز قرار نیست که یک فرمت و قالب خاصی وجود داشته باشد. شکل معمول ارجاع‌دهی به منبع در پایان کتاب است اما ممکن است نویسنده‌ها از شکل‌های دیگری برای ارجاع‌دادن به منبع استفاده کنند بنابراین شیوه‌های متفاوت در رفرنس‌دهی نیز نباید نوعی کتابسازی محسوب شود چون این کار نیز جلو خلاقیت نویسنده را می‌گیرد.
 
سخت‌ترین کار نگارش کتاب همین بخش رفرنس‌دهی به منبع است پس ما کتابسازی را باید بر اساس محتوا تعریف کنیم و نه شکل! اگر کسی حرف جدیدی می‌زند که متعلق به خودش است اما در قالب متفاوتی ارائه شده باید دستش را بوسید البته زدن حرف جدید هم قواعدی دارد منوط به اینکه فرد باید حرف‌های موجود را در سایر آثار کاویده باشد و در نهایت حرف تازه خودش را بیان کند.

متاسفانه در کشور ما کمتر دغدغه محتوای جدید و حرف‌های تازه وجود دارد و بیشتر دغدغه‌های فرمالیسم و شکل‌گرایی غالب است. حتی مقالات علمی ـ پژوهشی ما نیز اسیر فرمالیسم است. این موضوع آنقدر گسترده شده که حتی برای نگارش مقالات نیز حجم خاصی در نظر گرفته می‌شود. بنابراین ما باید در این باره درد محتوایی در کشور داشته باشیم و کتابسازی را در این حوزه تعریف کنیم. امروزه آثار متعددی وجود دارد که کپی‌برداری از حرف‌ها و آثار دیگران است و هیچ حرف جدیدی برای گفتن ندارد و در واقع یک سرقت علمی است. اینگونه آثار حتی در حوزه کتاب‌های جامعه‌شناسی نیز دیده می‌شود که نویسنده بدون اینکه حرف جدیدی بیان کرده باشد تنها به بیان حرف‌های دیگران اکتفا کرده است البته ما محققانی هم داریم که در آثار دیگران جستجو کرده باشند و به صورت خلاقانه‌ای با مطالعه آثار دیگر کارهای جدیدی خلق کرده باشند که این قاعدتا کتابسازی نیست. تاکید من در بحث مفهوم‌شناسی کتابسازی همانطور که گفتم بر تعیین نکردن ساختارها برای شکل کتاب است. چون اگر بخواهیم اینچنین به کتابسازی نگاه کنیم حتی قرآن را هم نمی‌توانیم یک کتاب بدانیم چرا که دیالوگ محور است.

اگر روی محتوا و مضمون کتاب‌ها تمرکز کنیم و کتابسازی را از این منظر نگاه کنیم می‌توانیم شمولیت کتابسازی را گسترش هم بدهیم چرا که بسیاری از کتاب‌های منتشر شده حرفی برای گفتن ندارند. نویسنده اگر بخواهد حرف جدیدی را بزند باید حرف‌های موجود را بشناسد آنها را نقد کند و بعد حرف متفاوتی را بیان کند.

متاسفانه ما امروزه اسیر فرمالیسم شده‌ایم و جلو خلاقیت‌ها را گرفته‌ایم و به همین دلیل است که بسیاری از محققان و نویسندگان ما نتوانسته‌اند حرف‌های جدیدشان را بیان کنند. زمانی که به قالب‌گرایی روی می‌آوریم از معنی فاصله می‌گیریم و دچار تخصصی‌شدن بیش از حد مباحث می‌شویم.
 
ـ شاخص‌هایی که سیستم دانشگاهی مانند ISI برای ارزیابی استادان دارد تا چه حد در روال کتابسازی موثر است؟

باید دید شاخص‌هایی که برای ارزیابی استادان تعیین شده را چه کسانی و با چه تخصصی و با چه هدفی تعریف کردند. خاطرم هست در یک نشستی درباره ضرورت علم بومی سخنرانی می‌کردم پس از اتمام مراسم یکی از استادانی که خود سابقه ریاست دانشکده‌ای را داشت به من گفت ما همواره از ضرورت بومی کردن حرف می‌زنیم در حالی که شاخص‌های ارزیابی علم و همچنین استادان ما بومی نیست و ربطی به کشور ما ندارد این شاخص‌ها توسط غربی‌ها تعیین شده‌اند و ما در حالی که معتقد هستیم باید علم را بومی کنیم در ارزیابی استادان به شاخص‌هایی مانند ISI متوسل می‌شویم.

متاسفانه در سیستم دانشگاهی کشور سیستمی وجود ندارد که اگر استادی سرقت علمی کرد و کتابی را تدوین کرد با او مقابله شود. من استادی را می‌شناسم که با ارائه ترجمه مقالات دانشجویانش و کتاب‌کردن آنها استاد تمامی گرفته است! در حالی که هیچ نهادی و یا شاخصی جلو آن را نگرفته و با آن برخورد نکرده است. بنابراین باید این سوال را مطرح کرد که چرا ما شاخص‌های برخوردکننده در این موارد نداریم؟ شاخص‌هایی که از بالا تعیین شده و فقط توسط بدنه سیستم اجرا می‌شود قابلیت تولید علم و حرف‌های جدید ندارد، اینگونه است که می‌بینیم حتی در حوزه‌های علمیه هم سرقت علمی و کتابسازی وجود دارد چون شاخص‌های محتوایی وجود ندارد البته این بدان معنا نیست که بگویم ما کتاب چاپ نکنیم چون اصل بر چاپ کردن محتواهای متعدد و متکثر است و من هم از پرکارترین نویسنده‌ها هستم. با این وجود می‌گویم باید سازوکاری وجود داشته باشد که جلوی کتابسازی براساس سرقت علمی به ویژه در محافل آکادمیک ما را بگیرد و شاخص‌هایی تعریف شود که افراد براساس آن نتوانند دست به چنین اقداماتی بزنند.
 
شاخص‌های فعلی ارزیابی استادان ما به گونه‌ای است که آنها را به سمت کتابسازی و اسیر شدن به سمت فرمالیسم سوق می‌دهد. اگر علم با اخلاق علمی گره زده شود آن وقت در کنار کار علمی و تولید کتاب اخلاق هم منتشر می‌شود. امروز آمارها نشان می‌دهند که ما بیش از آنکه کیفیت‌گرا باشیم کمیت‌گرا شده‌ایم این کمیت‌گرایی باعث شده روح محتوا و مضمون در سیستم تولید علم ما کم شود.
 
ـ آیا به نظر نمی‌رسد نبود فرهنگ درست نقد کتاب در کشور هم به کتابسازی دامن زده است؟

من تاکنون کتاب‌هایی که مطالعه کرده‌ام چه به صورت تالیف و چه به صورت ترجمه هرکدام حرفی برای گفتن داشته‌اند و از آن بهره بردم با وجود این معتقدم باید نقد فرهنگ در کشور وجود داشته باشد و به استقبال آن رفت. اگر بتوانیم نقد را خوب بفهمیم و آن را معادل با تخریب شخصیت افراد نکنیم آن‌وقت می‌‌توانیم برای ارتقای علمی در کشور قدم برداریم. باید بین من قال و ما قال تمایز قائل شویم. ما در نقد کتاب نباید به نویسنده کار داشته باشیم بلکه باید مضمون و محتوا را بررسی کنیم. اگر به هتاکی روی بیاوریم طبیعی است که این انتظار را داشته باشیم که مولف کتاب هم در برابر نقد پاسخی ندهد اما چنانچه نقد روشمند، قاعده‌مند و هدفمند باشد و بخواهد علمی عمل کند آن‌وقت می‌توانیم انتظار پاسخ مولف را هم داشته باشیم. کسی که مبانی نقد را نشناسد نمی‌تواند نقد کند. از سوی دیگر نقد شونده هم باید سعه صدر داشته باشد تا بتواند به انتقادات مثبت و منفی پاسخ بگوید چون به هرحال در طی شدن این پروسه مفاهیمی به مخاطبان منتقل می‌شود.
 
ـ گویا اکنون عده‌ای با کتابسازی کاسبی می‌کنند. ما امروز استادانی داریم که در سال چندین کتاب تدوین می‌کنند نظر شما در این باره چیست؟

به هر حال جامعه علمی و عرصه مدنی ما که همان جامعه نویسندگان هستند باید حرمت قلم را پاس بدارند و از اقداماتی مثل کتابسازی پرهیز کنند. هرچند که مسائل اقتصادی باعث شده که کتابسازی به وجود بیاید البته در اینجا باید گفت که سرقت علمی مبنای کتابسازی نیست و مولفه‌ها و شیوه‌های دیگری هم در این موضوع موثر است. بنابراین این یک نوع کاسبی دانشگاهی و اقتصادی است این فرهنگ کاسبی در حوزه علم موجب شده که استاد دانشگاه ما به جای دغدغه علم دغدغه پول داشته باشد که این نگاه در تضاد با فرهنگ است. زمانی که منِ نوعی برای انگیزه‌های درونی خود می‌نویسم به دنبال حرف‌های تازه‌تر هم هستم اما وقتی برای پول کتاب می‌نویسم طبیعی است که برای تولید بیشتر کتابسازی هم می‌کنم و توجهی به ارضای نیازهای فرهنگی و یا رشد علمی ندارم. البته باید تاکید کنم که فضای نشر فعلی کشور چندان هم آلوده به کتابسازی نیست و ما نباید خیلی هم بدبینانه به این موضوع نگاه کنیم. گاهی صرف نداشتن منبع در یک اثر نمی‌تواند مولفه‌ای برای کتابسازی آن باشد شما کتاب «هستی‌ و زمان» هایدگر را ببینید با وجود آنکه منبعی ندارد اما سرشار از اهمیت است. در نهایت باید بگویم همانطور که مطرح شد فرمالیسمی که آمده روح‌زدایی و محتوازدایی کرده و گریبان همه جامعه علمی را گرفته است چون شاخص‌های ما در دانشگاه‌ها خراب است و دانشگاه برای اینکه توسط ISI پز بدهد عرصه تولید علم را خراب کرده است.

امروز در سراسر دنیا این معضل وجود دارد. به طور مثال در انگلیس متفکری به نام «روی بسکار» وجود داشت که با وجود اینکه دانشگاه توجهی به مقاله‌هایش نداشت اما سرمنشا‌ شکل‌گیری یک مکتب فکری در انگلیس شد. اینگونه است که بهترین کتاب‌هایی که نوشته می‌شوند در خارج از دانشگاه شکل گرفته‌اند. بنابراین همان طور که تاکید کردم باید به تدوین شاخص‌های فرهنگی در دانشگاه‌ها براساس فرهنگ کشورمان توجه شود. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها