چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۴
پرویز خائفی: «سایه» بی‌تردید بزرگترین شاعر نسل خودش است

پرویز خائفی، شاعر و پژوهشگر درباره شعر ابتهاج گفت: «سایه» بی‌تردید بزرگترین شاعر نسل خودش است.

پرویز خائفی، شاعر و سرپرست سابق حافظ شناسی در آرامگاه خواجه شیراز، در خصوص مقایسه‌ حافظ و سایه و نسبت دادن لقب «حافظ زمانه» به هوشنگ ابتهاج به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: اساسا حافظ به عنوان یک اتفاق تاریخی در هیچ قرنی، چه قرن هشت یا هر قرن دیگر، نه اتفاق می‌افتاد و نه اتفاق خواهد افتاد! چرا که حافظ یک استثناء است. در این ادعای من ذره‌ای شک نبرید که اگر زبان فارسی وجود نداشت، امروز حافظ سمبل شعر جهان می‌شد.
غزل به عنوان یک قالب در شعر فارسی، خود چیز عجیب و غریبی نبوده و نیست و از رودکی تا همین حالا مورد استقبال واقع شده است، اما حافظ اندیشه‌ای را در این قالب ریخته که اندیشه‌ تاریخ بشریت است. عام و فراگیر شدن حافظ از این بابت است. اهمیت حافظ به «غزل» گفتن او نیست، به جهانی است که او در غزل آفریده و سرنوشت بشریت را مطرح کرده است، آن هم در ایهام و ابهامی که فقط و فقط خاص خود اوست و نه دیگر هیچ‌کس. نمی‌شود و نباید حافظ را با هیچ شاعرِ دیگری مقایسه کرد. حافظ و سعدی زیربنای شعر و غزل معاصر ما هستند، اگر آنها نبودند ما نیز نبودیم. سعدی خودش بهترین نمونه است که حتی درباره حافظ هم موضوعیت پیدا می‌کند. او اگر نبود حافظ هم نبود، سعدی معلم مکتوب حافظ است، این تعارف نیست و عین واقعیت است. اما این که چرا حافظ نظیر ندارد می‌شود دلایل متعددی را برشمرد. از زبان و ایهام و رندی و موسیقی بگیرید تا زمینه و زمان زندگی‌اش که او را تا همیشه خاص و تکرار نشدنی می‌کند. قرن عجیبی بوده است. قرن بدبختی و فقر و جنگ و بلا. قرنِ خونریزی‌های امیر مبارزالدینِ سفّاک. قرنِ تظاهر و دروغ. همه‌ی این مسائل را حافظ به عصاره‌ی شعر خودش بدل کرده است و به نظر من نه تنها در زبان فارسی که در زبان‌های دیگر هم نظیر ندارد.

این شاعر برجسته در ادامه سخنانش و در خصوص اهمیت شعر هوشنگ ابتهاج فارغ از مقایسه‌ی او با حافظ عنوان کرد: برای من ابتهاج دو بعد دارد. یک بعد سیاسی که در اوایل کار شاعری‌اش و با کتاب شبگیر آغاز می‌شود. مجموعه شعر کوچکی که با گرایش به حزب توده سروده بود. کیفیت ادبی چندانی هم نداشت اما چون فضا سیاسی بود و به خاطر یک سری دلایل دیگر مطرح شد و سر زبان‌‎ها افتاد. این یک وجه از برجسته شدن ابتهاج بود. اما وجه دیگر شهرت ابتهاج به خاطر دانش او بود. یعنی مثل خیلی‌های دیگر محض تفنن نیامده بود که شعر بگوید. مسئله و درد داشت و شعر کلاسیک را هم خیلی خوب خوانده بود و غزل‌های زیبایی می‌نوشت، در صورتی که کتاب‌های اولش اصلا غزل نیستند. یک سری شعر در قالب‌های آزادند. خوب به خاطر دارم در یک سفر که من و مشیری و نادرپور به رشت رفته بودیم سایه برگشت و به ما گفت که: «من در غزل چیزی یافته‌ام که در هیچ قالب دیگر وجود ندارد». از این بابت گرایش ابتهاج به غزل باعث شد که در همان زمان‌ چندین غزل ماندگار و جاودانه خلق کند. نمونه درخشانش هم همان غزل «امشب به قصه دل من گوش می‌کنی» است که از بس که مورد استقبال واقع شد مشیری تصمیم گرفت در مجله روشنفکر این غزل را به مسابقه بگذارد و اعلام کند به بهترین غزلی که در این قافیه نوشته بشود جایزه خواهیم داد. خیلی‌ها هم به این دعوت پاسخ دادند، از فروغ وسیمین بگیرید تا خود من که غزلی نوشتم و دادم به مشیری و قرار بود همه آن غزل‌ها در یک مجموعه جداگانه چاپ بشود اما بعدا به سرنوشت نامعلومی دچار شد.

شاعر مجموعه شعر «باز آسمان آبی است» در ادامه گفت: سایه قریحه و دانش را به تمام داشت و بهره‌مند بودن از این دو ارجحیت هم سبب شد که برتری‌های سایه عیان شود. می‌بینید که شعرهایی دارد که تا همیشه او را ماندگار کرده است. حالا دیگر جزو شاعرانِ تا همیشه‌ی زبان فارسی است. سایه را اگرچه با غزل‌هاش می‌شناسند اما شعرهایی هم که در قالب شعر امروز سروده است بسیار خوب و محکم و جان‌دارند. اندیشه‌های بدیع و ابتکار در آن ها به وفور دیده می‌شود. من می‌توانم امروز دیگر ادعا کنم که سایه یکی از پایه‌های ماندگار و پایدار شعر فارسی است. او بی‌تردید بزرگترین شاعر نسل خودش است و سخت معتقدم که حق‌اش هنوز ادا نشده است. به نظر من ابتهاج ارزش‌هایی دارد که باید آن‌ها را آنالیز کرد و به شناخت رسید. نقاط برتری شعر او را بر دیگران باید مفصل توضیح داد.

خائفی در بخشِ دیگری از سخنانش با اشاره به تاثیر دانش موسیقایی سایه بر شعر او افزود: موسیقی در شعر سایه عجیب و بی‌نظیر است. این مسئله پیش از هرچیز برمی‌گردد به فهمِ دقیق و درست او از ادبیات کلاسیک و زبان فارسی. او شعر را از رودکی تا عصر خودش زیر و رو کرده بود و این چیز کمی نیست. او شعر خوب و بد را می‌شناخت. از طریق این غور و مطالعه همان‌قدر از ضعف‌ها محدودیت‌های کسایی مروزی درس می‌گرفت که از ارزش‌های خاصِ حافظ یا سعدی. این دانش موسیقایی او توجه موسیقدان‌ها را هم به خود جلب کرد و به حق استقبالِ درخوری از شعر او در موسیقی شد و هنوز می‌شود. انتخاب‌های او از شعر کلاسیک فارسی در برنامه‌ی گلها کاملا آگاهانه و دقیق بود، مثل روز روشن بود که او شاعری است که بینش گزینش دارد. این مسئله در کنار پیوندِ عمیقی که او با حافظ داشت سبب شده بود که به یک موسیقی درست و چند وجهی چه در حد آهنگ واژگان و چه در ارکان عروضی برسد. زمانی که در رادیو بود با توجه به امکاناتی که داشت توانست اهمیت شعر فارسی را دوباره به مردم نشان بدهد و غزل‌های خودش را هم از این گذر معرفی کند، دیگر همه به امتیازات او پی بردند.

شاعر مجموعه شعر «کنار لحظه‌های عمر» با اشاره به دو مفهوم «عشق» و «آزادی» و مرکزیت‌شان در جهان سایه توضیح داد: عشق و آزادی در شعر سایه مفاهیم شخصی و ایزوله‌ای نیستند. او آزادی را برای همه می‌خواهد و عشق را هم نه فقط به معشوق که به همه‌ی کائنات گسترش می‌دهد. به همین خاطر است که نمی‌تواند به کوچکترین اتفاقات بی تفاوت بماند. او به انسان مومن است و امیدوار. آرزویی که در تمام شعر او موج می‌زند وعده‌ی روزی را می‌دهد که نه جنگی وجود دارد و نه ستمی. از این بابت سایه یک شاعر آزاده و انسان‌گراست.
او در پایان سخنانش و نظر به حال این روزهای سایه برای او آرزوی سلامتی کرد و گفت: در سفری که سال پیش در یکی از شهرهای شمال او را دیدم، سالم و سر پا بود. فقدان هوشنگ ابتهاج فاجعه‌ی بزرگی است برای ادبیات ما، امیدوارم که سلامت باشد و بماند بر سر غزل و کارهای تازه‌ای را عرضه کند. سایه نظیر ندارد و شعر او شعری نیست که کسی بیاید و بتواند از روی دست آن بنویسد. خاص خودِ اوست. در زبان فارسی شعر سرودن و چون سایه شدن کار هر کسی نیست و قرن‌ها زمان لازم است برای تکرار چنین اتفاق‌هایی.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها