یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۸
سهيل محمودي: عقل بهار بر احساسش غلبه داشت/تاريخ و جامعه ايران در شعر بهار نمايان است

سهيل محمودي در نشست كارگاهي «شناخت شعر معاصر از مشروطه تا امروز» گفت: محمدتقي‌ بهار از شاعران سرآمد مشروطه و جزو شاعراني است كه در انقلاب مشروطه عقلش بر احساسش غلبه داشت. در آثار بهار فضاي تاريخي و اجتماعي آن دوره ايران نمايان است.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- سهيل محمودي، شاعر و پژوهشگر ادبيات گفت: فضاي اجتماعي و تاريخي ايران در آثار بهار ساري و جاري است. آثار او سرآغاز تحولي بود كه در شعر فارسي وجود داشت و شعر آن دوره را با تغيير و تحول مواجه كرد. در واقع آنچه در حوزه فرهنگ با فكر و انديشه در شعر معاصر شروع مي‌شود، آغازش را مي‌توان در شعرها و قصايد بهار جست‌وجو كرد.
 
وي افزود: ما با اين روال شاعران شاخص مشروطه را معرفي مي‌كنيم و از هریک فرازي مي‌گوييم و امروز نيز به بهار رسيده‌ايم. كتابي با محتواي گزينش و آثار شاعران 100 سال گذشته را به طور مشترك با ساعد باقري تأليف كرده‌ايم كه 19 جلد از اين كتاب‌ها منتشر شده و 16 جلد ديگر نيز در دست چاپ است. اين كتاب‌ها در مجموع 50 جلد است كه به طور مفصل به آثار همه شاعران يكصد سال اخير مي‌پردازد.
 
اين شاعر اضافه كرد: اگر بخواهيم از معتدل‌ترين شاعران عصر مشروطه كه رسانه اين انقلاب بودند نام ببريم، اول به نام بهار مي‌رسيم. او جزو شاعراني است كه حرف‌هايش به سود جامعه ايران بوده و هست. در همان دوره نيز تندروهايي داريم كه شعر مي‌گفتند و معتقد بودند هر روز بايد عيد خون گرفت اما بهار سرشار از فرهيختگي بود و عملكردش باعث شد كه امروز از او به عنوان شخصيتي مهم در ادبيات فارسي نام ببريم. او غير از دوره كودتا همواره ملك‌الشعراست كه در اين باره نيز توضيح خواهيم داد.
 
شاعر «فصلي از عاشقانه‌ها» يادآور شد: ميرزاده عشقي جزو شاعران تندرو عصر مشروطه بود. او همان شاعري است كه معتقد است هر روز بايد عيد خون گرفت تا 365 روز سال همه مردم راحت باشند. اگر قرار بود با شعرها و سخنان عارف قزويني حيات اجتماعي ايران ادامه مي‌يافت نه از تاك نشاني مي‌ماند نه از تاك‌نشان اما بهار از اين فكرها ندارد و مباني‌اش بيشتر شبيه به اصول و مباني روزگار ماست. بهار در مشهد به دنيا مي‌آيد و پدرش ملك‌الشعراي آستان قدس رضوي است. او در 18 سالگي پدرش را از دست مي‌دهد و با توديع و تأكيد مظفرالدين شاه خود جايگزين پدر مي‌شود.
 
اين شاعر توضيح داد: بهار در 1258 خورشيدي به دنيا آمد و در نشست‌هاي سياسي و اجتماعي آن روزگار شركت مي‌كرد. در زمان او فراماسونرها در تهران تحقير مي‌شدند اما يكي مانند سيدجمال‌الدين اسدآبادي جزو همين دسته بود. به گمانم كلي‌گويي در اين زمينه آدم‌ها را سياه و سفيد مي‌كند. بايد بدانيم كه طبعاً محمدتقي بهار نيز وارد اين جريان مي‌شود. اگر بخواهيم به زندگي بهار بپردازيم لاجرم بايد از حيدر عمواوغلو نيز حرف بزنيم.
 
شاعري كه او را سياه و سفيد مي‌بينند
سهيل محمودي گفت: از حيدر عمواوغلو ياد بد بد مي‌گويند يا خوب خوب. خيلي‌ها بر سر مزار او مي‌روند و فاتحه مي‌خوانند و برخي ديگر ناسزا نثارش مي‌كنند. در واقع عمواوغلو ذهن بهار را كه هم شعر مذهبي مي‌گفت و هم در مدح پادشاه قاجار و در وصف و مدح واليان خراسان شعر مي‌سرود به سمت و سوي مسايل اجتماعي مي‌كشاند. از ديرباز باكو و تبريز دو پل ارتباطي ما با غرب، يعني روسيه و استانبول بود. حيدر عمو اوغلو در باكو زندگي مي‌كرد.
 
اين پژوهشگر ادامه داد: مظفرالدين شاه در يكي از سفرهايش دستگاه ژنراتور برق مي‌گيرد تا به عنوان نخستين جا حرم امام رضا(ع) را نوراني كند. طبعاً آن‌ها به يك مهندس برق كه مسلمان و مسلمان‌زاده باشد نياز داشتند. آن‌ها حيد خان عمواوغلو را كه تمايلات چپ و كمونيستي داشت براي اين كار استخدام مي‌كنند.البته ماركسيست‌ها در تاريخ ما نيز همواره يا خوب خوب بودند يا بد بد. اگر گذرا نگاهي داشته باشيم درخواهيم يافت كه ماركس و انگلس مخالفان استثمار بودند. البته در دوره‌اي استالين تحت نظريه‌هاي خودساخته و دست‌كاري شده ماركس و انگلس آن‌قدر آدم كشت و تبهكاري كردد كه مردم  گفتند خدا پدر حكومت استبدادي روسيه تزاري را بيامرزد. اما در مجموع ماركسيست‌ها طرفدار كارگر بودند.
 
وي ادامه دادند: مرام سوسياليست‌ها در زمان خودشان جذابيت داشت و بسیاری از فرهيختگان جذب حزب توده می‌شدند. البته عده‌اي را كه براي شوروي جاسوسي مي‌كردند گرفتند و سران آن‌ها نيز مشخص شدند. اما آنچه در اين بين باعث جذابيت مي‌شد آرمان برابري آن‌ها بود. حيدر عمواوغلو اطرافيان خودش را عليه والي خراسان مي‌شوراند و بهار نيز با اين‌كه روحاني و روحاني‌زاده‌ بود جذب او ‌شد. درست مانند بديع‌الزمان فروزانفر كه او نيز شاگرد عمواوغلو بود. عمواوغلو معلم بهار بود و بهار نيز خواهان تحول. او وقتي با انديشه‌هاي عمواوغلو آشنا مي‌شود شعله‌هاي انقلابي در وجودش زبانه مي‌كشد و رشد مي‌كند. البته انقلاب مشروطه نيز بيشتر شبيه به يك رفرم است نه تحول كل كشور. در اين ميان عارف قزويني نيز در تهران تحت تأثير عمواوغلو انقلابي مي‌شود.
 
تبعيد بهار به تهران
سهيل محمودي در اين نشست كارگاهي به خواندن چند قصيده از بهار و قصيده «اي ديو سپيد پاي در بند/ اي گنبد گيتي اي دماوند» پرداخت و گفت: بهار را مدتي به تهران تبعيد مي‌كنند. او در تهران فعاليت‌هايش را ادامه مي‌دهد و همچنين به عنوان نماينده درگز وارد مجلس مي‌شود. شعر مشروطه البته تا آنجا كه مي‌دانيم مانند انقلاب خودمان بيشتر بر احساسات مي‌چرخيد و از اين حيث بهار جزو معدود شاعراني است كه شعرش بر عقلانيت استوار است. بهار ادبيات گذشته را خوب مطالعه كرده بود و زبان آركائيك و نسخه‌خواني را كه لازمه اديبان و فاضلان بود بلد بود.
 
اين شاعر يادآور شد: بهار شخصيتي ديني و ملي است. چيزي در شعر بهار مبني بر طعنه زدن و نفي دين و انديشه‌هاي ايراني نمي‌بينيد. در واقع براي بهار، ايران فرهنگي از هرچيز ديگر بيشتر اهميت داشت. يعني ايران فرهنگي از دوران كوروش و اشكانيان و ساسانيان تا روزگار ما و دوره اسلامي. در واقع اگر به زندگي فرهيختگان در طول تاريخ نگاه كنيم درخواهيم يافت كه همه‌شان اين گونه بوده‌اند و فرضاً دكتر مصدق نيز چنين بود. در واقع كساني كه در اين 20، 30 سال شاخص ‌بوده‌اند وجه ملي و مذهبي را با هم داشتند. البته بايد بدانیم كه دين هيچ تعارضي با ايراني بودن ندارد. در واقع نگاه بهار در شعري كه مي‌گويد اگر عرب‌ها به ما حمله كردند اما دين اسلام را برايمان آوردند، آشكار است.
 
اين پژوهشگر توضيح داد: قالب شعر بهار نيز قصيده است كه از كهن‌ترين قالب‌هاي شعر كهن فارسي است. اما در عين حال نبايد از قصيده صرفاً برداشت مدح كرد. به طور مثال ناصرخسرو قصايدي دارد كه در آن مدح نمي‌كند يا شعر سنايي در عين حال كه قصيده است براي نخبگان سروده شده است و مخاطب خاص خودش را دارد. بهار نيز در شعرش همان نخبگان را مخاطب خود قرار مي‌دهد. بهار شاعر دربار است اما نه شاعر درباري. او با حكم مظفرالدين شاه شعر مي‌گويد. همچنين قصيده‌اي براي امام زمان(عج) دارد.
 
وي در بخش ديگر سخنانش گفت: همان‌طور كه اشاره كردم بهار افراطي نيست و جزو شاعراني نيست كه چون دنيا به كامشان نبوده بخواهد همه چيز را نفي كند يا حكم رد كردن همه چيز را صادر كند. در واقع دلگيري‌هاي او دلگيري‌هاي يك شاعر فرهيخته آن دوره است. بهار يكي از نمايندگان فراكسيون اقليت مجلس پنجم و ششم بود. فضاي جامعه در آن دوره همواره تنش داشت. آزادي نسبتاً رشد كرده بود اما به دليل نبودن زيرساخت‌هاي فرهنگي، ما دوباره به دوره ديكتاتوري چون رضاخان مي‌افتيم كه به زور مي‌خواست مدرنيسم را از بالا به جامعه تزريق كند.
 
صاحب كتاب «اولين روز بهار» توضيح داد: بايد بررسي كرد كه چرا مردم با ورود متفقين براي رفتن رضا شاه جشن گرفتند، كسي كه دانشگاه تهران را تأسيس كرد. بهار در واقع از مخالفان منقرض شدن سلطنت بود. او معتقد بود كه شايسته است بدون تغيير و هزينه به سمت پيشرفت گام برداريم. در واقع ايده بهار مربوط به زماني است كه شاه را سايه خدا مي‌خواندند. بهار مانند برخي ديگر باور داشت كه حالا  وقتش رسيده شاه سلطنت خودش را كند و ديگران نيز حكومت كنند تا مملكت رو به پيشرفت برود. در واقع اين فضا با فضايي كه مستقيماً از شاه انتقاد مي‌شد فرق داشت. اما در همان دوره شعري مانند
«با شه ايران ز آزادي سخن گفتن خطاست/ كار ايران با خداست» سروده مي‌شد. در واقع ايران به جايي رسيده بود كه مستقيم از شاه مملكت انتقاد مي‌كردند اما كساني كه خواهان دوام قاجار بودند اين فكر را نمي‌كردند. آن‌ها معتقد بودند كه بايد حكومت تغيير كند و احمدشاه جوان كه حالا دور و برش آدم‌هاي بزرگي بودند، سلطنت كند. مرحوم يوسف‌خان مستوفي از جمله همين شخصيت‌هاي مهم بود كه دور و بر احمدشاه حضور داشت.
 
نشست كارگاهي «شناخت شعر معاصر از مشروطه تا امروز» عصر امروز در انديشگاه كتابخانه ملي برگزار شد.      
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها