«تاملی در مدرنیته ایرانی: بحثی درباره گفتمانهای روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران» عنوان کتابی از علی میرسپاسی است که در آن داستان مواجهه شورمندانه پرماجرای قوم ایرانی با مدرنیته روایت میشود.
در فصل نخست کتاب با عنوان «روایتهای غربی مدرنیته»، نویسنده سعی میکند برای فهم دیالکتیک پیچیده مدرنیته در ایران، روایت اروپامدارانه که در دل وعده و وعیدهای رهاییبخش نهفته است را بررسی کند. بنابراین در این فصل، از طریق مطالعه آثار منتسکیو، هگل و مارکس نشان داده میشود که مدرنیته چگونه این اعتقاد را پدید آورد و به آن استحکام بخشید که جهان غیر غرب، فقط میتواند به مثابه غیر وجود داشته باشد. در واقع در این فصل نگارنده نشان می دهد که هر کوششی برای بازشناسی مدرنیته محکوم به شکست است مگر اینکه تبارشناسی آشفته مدرنیته مورد اذعان قرار گیرد، نقادی شود و به محل نزاع تبدیل شود.
«روشنفکری مشروطه» عنوان فصل دوم کتاب را تشکیل میدهد. در این فصل نویسنده بحث کوتاهی درباره تصور برخی از متفکران عصر مشروطه از مدرنیته دارد. با توجه به اینکه هنوز بسیاری از تحلیلهایی که درباره تاریخ فکری دوره جدید ایران ارائه میشود بر محور نظریه گسست میان شرق و غرب دور میزند، در این فصل و فصل بعدی نویسنده سعی میکند این عقیده را قوت بخشد که اگر این ترکیبهای دوگانهانگار را کنار بگذاریم و به جای آن، کوششهای ایرانی را در جهت نیل به مدرنیته بومی (بازتابی) بر مبنای تجربیات و بافت فرهنگی آن بررسی کنیم، به تبیینی مفیدتر درباره تاریخ ایران خواهیم رسید. بدین منظور در فصل دوم و به دنبال آن در فصل سوم، به طور ویژه به دو واقعه مهم در تاریخ ایران در قرن بیستم اشاره میشود. یکی جنبش مشروطیت و دیگری انقلاب اسلامی در دهه 1350.
نویسنده در این فصول معتقد است که به رغم تلقیهای اجتماعی و سیاسی بسیار متفاوت موجود، هر دو جنبش انقلابی منعکسکننده کوششی ملی برای پذیرش مدرنیته است. این دو جنبش، همچنین بیانگر این نکته است که پذیرش مدرنیته برای ملتهای غیر غربی، با چه بحرانها، مشکلات و خطراتی همراه بوده است.
از اینرو، نویسنده بر مبنای تحلیلی که از جنبش مشروطه به عنوان سازگاری مدرنیته و فرهنگ ایرانی ارائه میکند، در فصل سوم میکوشد تا از تبیینهای رایجی که انقلاب ایران را به مثابه امتداد یک تنش تاریخی میان سنت و مدرنیته تلقی کنند، فراتر رود و در واقع، خیزش اسلام سیاسی در ایران را به منزله تلاشی جدید برای مطابقت با مدرنیته نگاه میکند.
نویسنده در این فصل مینویسد: «سیطره اسلام سیاسی در روند انقلاب ایران نه یک پدیده از پیش طرحریزی شده بود و نه یک تصادف. توسعه ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ایران چشماندازی را پدید میآورد که از دریچه آن میتوان به انقلاب ایران نگریست، شرایط ارتقای اسلام سیاسی را بررسی کرد و به چگونگی بسط قدرت آن در سراسر ایران واقف شد. شکلگیری بحران در نهادهای سکولار و دموکراتیک و تضعیف تدریجی آنها، خلا سیاسیای را در کشور پدید آورد که پیروان اسلام سیاسی از آن استفاده کردند تا خود را متشکل کنند و براساس ایدههایشان، مردم را بسیج کنند. در شرایطی که هیچ نهاد رسمی یا سازمان سیاسی مخالفی وجود نداشت، اسلامگرایان از نهادهای دینی- سنتی موجود، برای متشکلکردن خود، تبلیغ برنامههایشان و تهییج ایرانیان مایوس علیه رژیم استفاده کردند. ایرانیها به ندرت با ایدههای دولت پهلوی همذاتپنداری میکردند، از ایدئولوژی تودهگرای تشیع، به مثابه منبعی برای رسیدن به قدرت و هویت ملی استقبال کردند.» (صفحه 195 و 196)
«اسلام در مقابل ایدئولوژی مدرنسازی» فصل چهارم کتاب نام دارد که نگارنده با بررسی آثار آل احمد و شریعتی که دو تن از روشنفکران پرنفوذ در تاریخ سیاسی ایران در نیمقرن اخیر بودند، درباره گفتمان «بازگشت به اصل» بحث میکند. هم آل احمد و هم شریعتی در تبیین یک مدرنیته بومی و اسلامی به مثابه دستورالعملی برای تحولات انقلابی-اجتماعی، نقش اساسی ایفا کردند.
با مطالعه آثار آل احمد و شریعتی در مییابیم که گفتمان بازگشت به اصل به جای اینکه از مشیای متعصبانه برای مقابله با مدرنیته دفاع کند، مشوق گفتوگویی بود که هدف از آن، سازگارکردن مدرنیته با فرهنگهای بومی بود. مقصود آنها از احیای اسلام و سیاسیکردن آن، انباشتن ابرهای طوفانی برخورد تمدنها نبود، بلکه آنها بدین طریق میخواستند باب گفتوگو را با گرایشهای جهانشمول مدرنیته بگشایند.»
در فصل پنجم با عنوان «متفکران آلمان و فرهنگ مدرنیته»، بررسی تطبیقیای درباره گفتمانهای فکری آلمان در بین دو جنگ جهانی، ارائه میشود و نشان داده میشود که جنبشهای اجتماعی مبتنی بر گفتمانهای «بازگشت به اصل» به تاریخ مدرنیته تعلق دارند و در واقع نماینده راه مشترکی هستند که از طریق آن، فرهنگها میکوشند تا جریان مدرنیزاسیون را بومی کنند.
در این راستا نویسنده معتقد است: «بررسی دقیق آثار یونگر و هایدگر نشان میدهد که آنها روایتهایی از مدرنیته را مطرح ساختند که ریشه در سنتهای آلمانی داشت. از اینرو، با بررسی مدعیات آنها، به اهمیت گفتمانهای بازگشت به اصل، به مثابه یک پاسخ فرهنگی، فکری و سیاسی به مدرنیزاسیون بیشتر پی خواهیم برد.»
همچنین در این فصل به نکات قابل توجهی درباره شباهتی که از حیث شرایط اجتماعی و حرکتهای فکری حاصل از آن میان آلمان دهه 1970 و ایران دهههای 1960 و 1970 وجود دارد، اشاره میشود. با پرداختن به جزییات این نقاط تشابه، هدف این است که به تصویری واضحتر، بزرگتر و فراگیرتر از مدرنیته دست یافته شود.
در فصل ششم نویسنده به برسی موقعیت گفتمان چپ سکولار میپردازد و نشان میدهد که باور سادهانگارانه چپ به عینیتگرایی و تحول تکخطی تاریخ چگونه به نادیدهگرفتن نقش دین در جامعه منجر شد و همین جدینگرفتن دین و اعتقاد جزمی به مفروضات گفتمان مارکسیستی، باعث شد که نیروهای چپ در آغاز انقلاب از سکولاریسم فاصله بگیرند و اسلام سیاسی را در رسیدن به اهدافش یاری کنند.
در فصل هفتم نویسنده درباره امکان سکولاریسم و دموکراسی در ایران تامل میکند و در گفتوگوهایش با برخی اسلامگرایان قدیم و برخی مدرنیستهای جدید، به زعم خود، نفحهای مییابد از امید که شادی میبخشد و راحت میفزاید و امیدوارانه به انتظار پرده دیگری ازاین ماجرای شگرف مینشیند.
کتاب «تاملی در مدرنیته ایرانی» در سال 2000 از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسید و پس از انتشار با استقبال محافل علمی و دانشگاهی آمریکا روبهرو شد و در چند دانشگاه به عنوان متن درسی انتخاب شد. در سال 2001، موسسه هنر، فرهنگ و ارتباطات در آمریکا این کتاب را به عنوان بهترین پژوهش فرهنگی سال برگزید.
علی میرسپاسی، نویسنده کتاب استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه نیویورک است. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت. بعد به آمریکا رفت و در آنجا از دانشگاه امریکن، دکترای خود را در رشته نظریههای جامعهشناسی اخذ کرد.
چاپ نخست کتاب «تاملی در مدرنیته ایرانی: بحثی درباره گفتمانهای روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران» تالیف علی میرسپاسی و ترجمه جلال توکلیان در 406 صفحه، شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای 22 هزار تومان از سوی نشر ثالث چاپ و منتشر شده است.
نظر شما