به مناسبت سالروز تولد سیاوش کسرایی در 5 اسفند
از حاشیههای فراوان اخوان ثالث بر «آرش کمانگیر» تا نقد براهنی بر رمانتیک بودن اثری حماسی/ اسطورهای که احیا شد
مهدی اخوان ثالث که حاشیههای فراوانی بر نسخهای از «آرش کمانگیر» نوشته، بر این باور است که گرچه حماسه کسرایی زبان و وزن حماسی ندارد، ولی بازی با الفاظ و کاربرد زیباییهای قدمایی خاص، آن را به شعری مردمپسند تبدیل کرده است. محمدرضا شفیعی کدکنی هم این منظومه را احیای یک اسطوره میداند ولی رضا براهنی از رویارویی رمانتیک کسرایی با یک حماسه انتقاد میکند.
مهدی اخوان ثالث «آرش کمانگیر» را اثری مردمپسند میداند و مینویسد:
«من یک نسخه از آرش کمانگیر کسرایی دارم که اگر آن را ببینید، از مقدار حاشیههایی که بر آن زدهام، شگفتزده میشوید. این اثر آن چنان زبان حماسی ندارد و جز اول و آخر آن که خوب است و انصافا بسیار زیبا، در بقیه آن زبان حماسی به کار برده نشده است. زبان حماسی باید استحکام، درشتناکی و اعتلا داشته باشد و هر کلمهای با تمام معنا به جای خود بنشیند و ما قادر به تعویض و قرار دادن چیز دیگری به جای آن نباشیم، اما شعر کسرایی اینطور نیست. این شعر بازیهایی با الفاظ دارد و زیباییهایی قدمایی خاصی را هم به کار برده است و در ضمن وزن آن حماسی نیست. به همین دلیل مردم آن را بیشتر میپسندند. نکته دیگر اینکه درباره این شعر تبلیغ بیشتری شده است.
مضمون این شعر بکر است که در «شاهنامه» به صورت بسیار کوتاه و در اساطیر ما وجود دارد، اما کسرایی قصه را زیبا درست کرده است، به گونهای که گیرایی و جاذبه دارد. نادرستی زبان آن را تنها اهل فن میفهمند. این مضمون اگر به دست کسی میافتاد که در زبان حماسی بیشتر ورزیده بود، شاید یک شاهکار درمیآمد، اما این شعر، شاهکار لنگانی است که به دلیل مضمون زیبا، برداشت خوب و تأثیر ابتدا و انتهای یک شعر و نیز عدم درک مردم از ایراد آن، موفق و در میان مردم پذیرفته شده است. هرچند من در اشعار کسرایی نمونههای بهتری دیدهام، اما هیچ یک این تازگی مضمون را بدین شکل ندارند.» (به نقل از «کیان»، س 2، ش 8، مرداد-شهریور 1371)
رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» درباره «آرش کمانگیر» و شیوه شاعری کسرایی در این شعر مینویسد:
«موقعی که کسرایی پس از رجزخوانی آرش –که بیشتر شباهت به شعارهای ایدئولوژیک دارد تا رجزهای اصیل – میخواهد قصه حماسی آرش را به اوج برسانَد، عملا از رو به رو شدن با اوج روگردان میشود و فقط به گفتن حالتی رمانتیک اکتفا میکند.
آرش کسرايي قهرماني است که به شکل رومانتيک و اجتماعي رجز ميخوانَد، به جاي آنکه ذاتا يک قهرمان رجزخوان باشد. اغلب قسمتهاي آرش شباهت به يک انشاي منظوم دارد. سمبولها فوقالعاده کلي است و اگر وزن را از شعر بگيريم، چيزي که از محتواي مطلب ميمانَد، يک سرمقاله بسيار ساده درباره قصه آرش با نتيجهاي اجتماعي به دست میآید.
یکی دیگر از عیبهای بزرگ آرش کمانگیر، نبودن تداوم در آغاز سطرهای شعر از نظر وزنی است. گاهی، سطرهایی از شعر کسرایی با فاعلاتن شروع میشود و گاهی با مفاعیلن. زبان و بیان کسرایی اشرافی است و بر ادبیات اشرافی گذشته شعر فارسی تکیه دارد. با وجود این، نمیتوان سطرهای درخشان شعر کسرایی را در شعرهای کوتاهش و نیز در منظومه آرش نادیده گرفت.
او در بعضی حالات وصفی تا حدی غنی است. اگرچه این حالات وصفی هم با زبانی اشرافی بیان شده است. مثلا:
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس میشد سیاهی در دهان صبح؛
باد پر میریخت روی دشت باز دامن البرز»
البته در کنار نقد براهنی باید نگاه مثبت دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را نیز بیان کرد که «آرش کمانگیر» را احیای موفق یک اسطوره میداند:
«کوششهايي که در سالهاي اخير براي بازخواني و تحقيق در اساطير ايراني (از پورداود به بعد) آغاز شده، زمينه را براي توجه به اساطير ملي آماده کرده و جوانههايي از ادب حماسي در شعر معاصر به ظهور پيوسته که از نظر احياي يک اسطوره، آرش کمانگير اثر سياوش کسرايي را ميتوان نام برد که با همه ايرادهايي که به نحوه سرودن آن گرفتهاند، نفس حادثه و نفس اسطوره زمينه کامل دارد، زيرا هم مايه قومي و ملي دارد و هم حادثه غيرطبيعي در آن ديده ميشود.» (به نقل از «رشد ادب فارسی»، س 8، ش 32، تابستان 1372، ص 5)
نظر شما