شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۲
مشیری بیشتر یک شاعر روزنامه‌ای بود!/ دیدگاه‌های صریح عبدالعلی دستغیب درباره شعر فریدون مشیری

شعر مشیری اگرچه همه‌گیر بوده و از این بابت محبوبیت و شهرت فراوانی را هم برایش رقم زده اما نظر بعضی منتقدان را به خود جلب نکرده است. موافقان و مخالفان کم نیستند. عبدالعلی دستغیب یک از منتقدان شعر مشیری است. وی در سالمرگ زنده یاد فریدون مشیری ضمن بر شمردن ویژگی‌های شاخص شعر مشیری از فرم و معنای شعرش به صراحت انتقاد می‌کند.

عبدالعلی دستغیب، منتقد، درباره موضوع همه‌گیر بودن شعر مشیری به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: من اصلا با فراگیر شدن شعر مشیری موافق نیستم، چه الان و چه در گذشته. آن زمان که این شعر‌ها سروده می‌شد فقط یک عده جوان و اغلب دختر بچه‌ها آن هم در شهرهای بزرگ مثل تهران و اصفهان و... بودند که به اینها علاقه نشان می‌دادند.

وی افزود: مگر مشیری همان موقع چقدر مخاطب داشت؟ اول این‌که شعر نو به صورت کلی هنوز عامه‌گیر نشده است، نیما یا شاملو مگر چقدر خواننده دارند؟ فقط یک قشر خاصی از خوانندگان به شعر نو توجه نشان می‌دهند که شاید پنج درصد از میزان کل علاقه‌مندان شعر هم نباشند. شعر مشیری هم حداکثر ده هزار نسخه در همان زمان تیراژ داشته است، بیشتر که نبوده است. اگر مثلا بخواهیم او را با سهراب سپهری قیاس کنیم سهراب خیلی بیشتر مورد توجه خوانندگان بوده تا مشیری، مخصوصا پس از انتشار مجموعه صدای پای آب.

وی درباره شعر مشیری افزود: علاوه بر اینها من معتقدم که مشیری اصلا شاعر نو نبود. یعنی نه فرم تازه ای را به وجود آورده نه تغییراتی را در شعر صورت داده است. وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم تمام این چهارپاره‌های فریدون مشیری فقط وصف است. دلالت ندارد اصلا، اگرچه معنا دارد اما معنای مضاعف ندارد. وقتی می‌گوید «ای باغ پر سخاوت اندیشه‌های ناب»، خب این، هیچ پیچ و خمی ندارد و به هیچ چیزی غیر از خودش هم اشاره نمی‌کند، در واقع دلالت ضمنی ندارد.

دستغیب ادامه داد: بعضی اوقات هم که فقط شعار می‌دهد، مثلا وقتی می‌گوید « بیا به حال بشر زار زار گریه کنیم » و این‌که چرا بشر نمی‌تواند با برادر خودش زیست کند و الخ. از این بابت مشیری شاعر نو و مدرن نیست، نه قالب تازه‌ای درست کرده و نه معانی تازه‌ای ارائه داده است. یک سری وصف‌ها را در دوران جوانی خودش نوشته است. خیلی آدم ساده‌ای هم بود، یعنی مطالعات فلسفی یا مطالعات مهم ادبی و هنری نداشت. ادبیات روسیه یا آلمان یا مکاتب سوررئالیسم و سمبولیسم را ابدا نمی‌شناخت، به نظر من حتی ادبیات کهن فارسی را هم جدی مطالعه نکرده بود. شاید مثلا نظامی و سعدی را خوانده بود اما درکشان نکرده بود و بهره‌ای از آنها در شعر نمی‌برد.

این منتقد درباره درک نیما از سوی مشیری توضیح داد: اینها نیما را درک نکردند. کسانی مثل فریدون مشیری یا فریدون توللی (البته جز در کتاب رها) یا پرویز خائفی یا نوذر پرنگ و از این قبیل اصلا شاعر محسوب نمی‌شوند، بیشتر ناظم‌اند؛ یعنی همان چیزهایی را که در افکار همه هست فقط بلدند در قالب بریزند. این نوشته‌ها خیلی فرق می‌کند با کار فروغ فرخزاد وقتی که می‌گوید : «به ایوان می‌روم و انگشتانم را/ بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم». حالا وقتی شعر مشیری را می‌خوانیم جایی که مثلا می‌گوید: «به سوی کوه/ به سوی کوه/ به سوی قله‌های با شکوه/ به سوی آبی سپهر/ به راه زرنشان مهر/ چو آرزوی ما هوا خوش است و پاک/ به روی قله‌ها تن از غبار تیرگی رها». خب! انگار شخصی که هنوز دوران نوجوانی را از سر نگرانده، کودک‌وار به توصیف می‌پردازد. شعر چندین ویژگی دارد، یکی از آنها Denotation (معنا/ مفهوم) است و دیگری Connotation (معنای ضمنی/ دلالت ضمنی).

وقتی او می‌گوید «خوشا هوای پاک» حرف او معنی دارد یا «کوه بلند» یا جنگل سبز و غیره. از این قبیل عبارت‌ها در شعر مشیری و خائفی یا نوذر پرنگ و توللی خیلی زیاد است. اینها معنی دارند اما تا این جا هنوز شعر نشده‌اند، گزاره‌های توصیفی هستند، ممکن است فصاحت هم داشته باشد ولی شعر نیستند. موقعی یک معنی تبدیل به شعر می‌شود که معنای ضمنی داشته باشد.

مثلا وقتی این شعر امیلی دیکنسون را می‌خوانیم که: «هیچ ناوی هم‌چون کتاب/ نمی‌تواند ما را به دیار دور دست ببرد»، اینجا ما با معنای دیگری از کتاب مواجه می‌شویم، یعنی وسیله‌ای ارزان برای گشت و گذار تنگ‌دستان. این جنبه ضمنی ساخت مفهوم است که در شعرهای توللی و نادرپور و مشیری و خائفی نمی‌بینیم. اگرچه در نادرپور، مخصوصا دوره‌های آخرش این کمی قوت می‌گیرد، اما بقیه به طور کلی می‌شود گفت که تصنیف می‌سازند. مشیری یک روحیه ساده بچگانه داشت با نوعی از رمانتیسیزم بدوی که یک دوره‌ای مورد توجه جوان‌ها قرار گرفت و حالا هم دیگر فروش چندانی ندارد و از گردونه خارج شده است.

نویسنده کتاب «از اجتماع قبیله‌ای تا جامعه جهانی» در بخش دیگری از سخنان خود با پیش کشیدن تاریخ ادبیات و رمز و راز ماندگاری اضافه کرد: تاریخ ادبیات اینقدر هم بزرگواری ندارد، یعنی هر کس را که فیگور باشد نادیده خواهد گرفت، در واقع او را خیلی بی‌رحمانه حذف خواهد کرد، کسانی موضوع بحث نسل‌های بعدی هستند که کاری کرده باشند و تغییراتی در خدمت ادبیات ارائه کرده باشند. حالا یا در فرم یا در وزن یا در معنی و دلالت‌های شعری و الخ، یعنی به نحوی زبان را متحول کرده باشند. مثلا وقتی به عقب نگاه می‌کنیم می‌بینیم زبان سعدی به حدود زبان فارسی اضافه کرده است ولی فروغی بسطامی آمده است و فقط ادای سعدی را در آورده است.

دستغیب افزود: بنابراین از دوره‌ای که شعر کلاسیک به انتها رسید، یعنی دقیقا در دوره صفویه که با شعر سبک هندی یا اصفهانی هم این اتفاق افتاد، چهارصد پانصد سال طول کشید که شعر نو بیاید. حالا که شعر نو آمده است اگرچه شعر کلاسیک اهمیت خودش را هم دارد اما فاقد زبان و امکانات بیان تجربه‌های روز است. در این راستا همان‌طور که گفتم اگر هم مشیری مثلا فردوسی یا حافظ را خوانده آنها را درونی شعرش نکرده است، مثلا در مقایسه با شاملو که لغت‌های عامیانه یا نثر فارسی قرن سوم و چهارم و پنجم هجری را وارد شعر می‌کند و جهان خودش را می‌سازد، او نمی‌تواند این کار را انجام بدهد، به نظرم مشیری بیشتر یک شاعر روزنامه‌ای بود!

عبدالعلی دستغیب، منتقد و نویسنده متولد ۱۳۱۰ در شیراز است. سال‌ها مقاله‌های او در باب داستان و تاریخ و نقد ادبی و فلسفه و هنر در مجله‌هایی از قبیل «فردوسی»، «سخن»، «نگین»، «روشنفکر»، «راهنمای کتاب»، «آدینه» و «کلک» چاپ شده است. «نقد ادبی و نوعیت متن» و «بنیاد‌ها و رویکردهای نقد ادبی» از جدیدترین آثار او هستند. مجموعه‌ای از کتاب‌های این پژوهشگر در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها