چرا نوبل ادبیات به مودیانو رسید / 9
نویسندهای که حافظهاش زودتر از خودش متولد شد/ نگاهی به رمانهای مودیانو برنده جایزه نوبل ادبیات 2014
روزنامه لوموند در آخرین شمارهاش خوشحال است و متعجب. از زبان مودیانو، زبان حال خودش و جامعه ادبی فرانسه را هم توصیف کرده است. چرا متعجب؟ «جز این هم نمی شد انتظار داشت که پاتریک مودیانو دریافتِ جایزه نوبل ادبیات را باکلمه «عجیب» توصیف کند.
«عجیب» باز هم برای این که هیچ کس فکر نمیکرد شش سال بعد از لوکلزیو، باز هم بشود از یک نویسنده فرانسوی دیگر قدردانی کرد. ولی گویا اعضای آکادمی سوئدی، علاقه بسیاری دارند به غافلگیر کردن و تصمیمگیری بر خلافِ تصورات. برای همین جایزه را دادند به این نویسنده بزرگ 69 ساله که میتوان آثارش را این طور معرفی کرد: نوشتههایی که با سماجت توی ذهن خواننده در هم میپیچند و تاریک روشنایشان به وضوح قابل لمس است.»
لوموند، جامعه ادبی فرانسه، جامعه جهانی ادبیات و نیز علاقهمندان به ادبیات در ایران، متعجباند. آثاری که از پاتریک مودیانو در ایران منتشر شدهاند، آنچنان که باید مورد استقبال قرار نگرفتهاند. شاید خواندن خاطرههای یک نویسنده فرانسوی از دوران اشغال فرانسه، دوران قتل عام، جنگ جهانی، نژادپرستی و موضوعاتی از این دست، با سبکِ ساکن، بی سروصدا، تاریک، شخصیتهای بی هویت، بیگذشته و آینده، به تنهایی نتواند شور و اشتیاق خواننده را برانگیزاند. اما وقتی این خاطرهنویسی با عناصر داستانی مخلوط شود و قصه توی قصه بسازد، شخصیت اضافه کند و دست خواننده را بگیرد و تا انتهای داستان پیش ببرد، آن وقت است که میتوانیم متعجب نشویم از اختصاص جایزه نوبل به این نویسنده، آن هم به دلیل استفاده از «هنر حافظه که با آن از باورناپذیرترین سرنوشتهای انسانی و زندگی در دنیای تحت اشغال پرده برمیدارد».
«بیست سال بیشتر نداشتم، اما حافظهام زودتر از خودم متولد شده بود. مثلاً مطمئن بودم در دوره اشغال پاریس زندگی کردهام، چون بعضی آدمهای آن دوره را خوب یادم است و حتی جزئیات خصوصی و گاه وحشتناکِ شخصیتشان را به یاد دارم؛ چیزهایی که در هیچ یک از کتابهای تاریخی بهشان اشاره ای نمیشود. با وجود این، سعی میکردم با این سنگینی، با این وزن که به عقب هلم میداد، مبارزه کنم، رویایم این بود که از شر این حافظه مسموم خلاص شوم. حاضر بودم همه چیزم را بدهم اما دیگر حافظهای نداشته باشم و بتوانم فراموش کنم.» (شناسنامه، پاتریک مودیانو)
آثار مودیانو، همگی، چنان کند و آهسته جلو میروند که حسِ سکون به خواننده دست میدهد. در عین حال زیبا و با تسلط این پیش روی را به نمایش میگذارد. برای بررسی مسیری که نویسنده در آن قدم میگذارد و جلو میرود، کافی است آغازِ پرهیاهویش را به یاد بیاوریم؛ اولین رمانهایش را دوره کنیم که به وضوح به تابوهای اجتماعی دوران زندگیاش اختصاص داشت. چرا میدان اتوآل (به فارسی: ستاره)؟ چرا ایهام حتی در اسم اولین رمانش نیز خواننده را رها نمیکند؟ از کدام ستاره حرف می زند؟ از ساختار نوشتاری او نیز نباید بگذریم؛ ساختاری نیمه رمان نویی که به رمان سنتی نیز تنه میزند. پس از آن شروع پرهیاهو، نوعی ظرافت تصفیه شده و خالص با رنگ دانههایی از افسردگی جانشینِ آن حالتِ محرک و برانگیزنده و لحن پرهیجان و سرکش مودیانوی جوان میشود. پیچیدگیهای داستان ساده و ساده تر میشوند، موقعیتهای داستانی و شاخ و برگهای تزیینی از یک کتاب تا کتاب دیگر شروع میکنند به تغییر.
قطعاً تغییر و تحول نویسنده مانع از این نمیشود که با سماجت و تاکید، به چارچوب رواییِ کتابهای قبلیاش رجوع نکند و موضوعاتی را که دیگر مشخصه آثارش شدهاند، نادیده بگیرد. در واقع باید گفت با باز کردن هر رمان جدیدی از مودیانو، باید مطمئن باشیم که عناصر ثابت این نویسنده را در اثر جدید نیز باز میبابیم؛ ابهامی که به خودی خود شکلی رازگونه پیدا میکند، ابهامی که به موازات ِ سبکی بی دست انداز و صریح تولید میشود؛ عظمت تصویر و خیال که بنابر اصول و ترتیبی معین زیر لایههای رئالیسمی ظاهری مستتر میشود، محرکهایی با هویتهای بد که عمیقاً منطبق و متصل و به نوعی زندانی خاطراتشان هستند و کورمال و پاورچین جلو میآیند سمتِ شناختی غیرممکن که بین خواستن و ترس از دانستن در کش و قوس است. همچنین، رفتارهای مشکوک و دوپهلو در تمامی سطوح در قلب آثار مودیانو یافت میشود اما نه تنها ذهن خواننده را از کار نمیاندازد، بلکه مثل موتور خلق صحنه عمل میکند.
عکسهای زردشده، بریده روزنامههای کهنه، برنامههای سینماییِ غبارگرفته، آهنگهای عهد قدیم و تمامی این عناصری که مودیانو دوست دارد با چیدن کنار هم ازشان قصهها بسازد، به بهای نسبت دادنش به نویسنده ای نوستالژیک، نویسنده ای گذشته گرا تمام شده است. میتوان گفت ذاتِ وجودی آثار مودیانو برپایه این جمله فیتزجرالد بنا شده: «آخر چرا در موضوعاتی که ازشان متنفر بودم یا نسبت بهشان حس دلسوزی داشتم، حل میشدم؟»
تألیف و ترجمه از روزنامه «لوموند» و کتاب «مطالعاتی درباره پاتریک مودیانو» گردآوری «ژول به اندر»
نظر شما