به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) سرزمين كهنسال ايران در طول تاريخ پر فراز و نشيب خود همواره مسافران و سياحان زيادي را به سوي خود كشاند و جذب فرهنگ و هنر پربار خود كرد. مسافران اين سرزمين هركدام از ديدگاه خود امور جاري را دريافتند و سفرنامههايي رابه رشته تحرير درآوردند كه از منابع مهم تاريخي و جغرافيايي بهشمار ميروند. آرتور دوگوبينو در شمار اين سياحان است. «مكاتبات تاريخ ايرانيان» و «سه سال در ايران» از مهمترين آثار اوست كه تماما به ايران اختصاص دارد.
گوبينو در نامهاي كه به خواهرش نوشت، ايران را سرزميني نامید كه در آن همهچيز هست؛ زندگي، خدا، هستي و نيكي. شايد به همين دليل بود كه گوبينو پايبند ايران شد و دو اثر خود را به اين سرزمين و مردمان آن اختصاص داد. آرتور به ايران آمد تا ببیند مردم این سرزمین پهناور و باستانی چطور زندگی میکنند و چطور میاندیشند تا دانستههاي خود را براي جهانيان مكتوب و مستند كند.
ايران، ايران خواهد ماند و نخواهد مُرد!
گوبينو مورخي تيزبين و موشكاف بود. وي روايتهاي مختلفي از ايران عهد ناصري دارد و برخي از تجربيات خود را مكتوب كرد. مرور خاطرات گوبينو درباره مردم عهد ناصري به ما كمك ميكند تا دريابيم مردم ايران در آن دوره تا چه ميزان براي مقوله تاريخ و هويت ملي خود اهميت قائل بودند و ديدگاه شان درباره معيارهاي مليت چه بود.
گوبينو ايران را سنگ خارايي مينامد كه با وجود ناملايمات بسيار در طول تاريخ همچنان همان است كه بود: «ايرانيان خود را در كشورشان و كشور را در خودشان دوست دارد. آنان با بياعتنايي به آمد و شد حكومتهاي گوناگون نظر ميكنند، بي آنكه علاقهاي به يكي از آن حكومتهايي كه از بالاي سر آنها ميگذرند، نشان دهند. بدينسان، آنان مردماني عاري از حس وطنپرستي سياسي به نظر ميآيند، اما كشورگشاييها و چيرهشدنها، بيآنكه به فرديت ايراني آسيبي برسانند، نيروي خود را از دست داده و نابود ميشوند. به عبث، ميتوان بخشي از ايران را جدا يا سرزمين آن را تقسيم كرد؛ ميتوان نام ايران را از آن گرفت، ايران، ايران خواهد ماند و نخواهد مُرد.
ايران در نظر من، چونان سنگ خارايي است كه موجهاي دريا آن را به اعماق راندهاند، انقلابات جوي آن را به خشكي انداخته، رودي آن را با خود برده و فرسوده كرده است؛ تيزيهاي آن را گرفته و خراشهاي بسياري بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا كه پيوسته همان است كه بود، اينك، در وسط درهاي باير آرميده است. زماني كه اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا گردش از سر خواهد گرفت. اهميتي ندارد كه كدام عنصر طبيعي پيروز شده يا چه حوادثي رخ داده باشد؛ تا زماني كه او از ميان نرفته باشد، همان سنگ خارا خواهد بود و به جاي نيرويي كه بخواهد در درازاي يك سده اندك آسيبي بر او وارد كند، او بر هزار نيروي مشابه چيره خواهد شد.»
گوبينو مينويسد: «ايرانيان قومي باستانياند و چنانكه خود ميگويند، شايد، كهنترين ملت جهاناند كه حكومتي منظم داشتهاند و بر روي زمين همچون ملتي بزرگ عمل كردهاند. اين حقيقت در ذهن هر خانواده ايراني حضور دارد و تنها گروههاي درس خوانده نيستند كه اين مطلب را ميدانند و آن را بيان ميكنند. حتي مردمان طبقات بسيار پايين نيز همين سخنان را تكرار ميكنند و آن را موضوع گفتگوهاي خود قرار ميدهند. اين مطلب شالوده استوار حس برتري آنان و يكي از انديشههاي عمومي و بخش ارجمندي از ميراث معنوي آنان است. گاه شنيدهام كه به تعارف ميگويند كه فرانسويان عاليترين نمونه نظام پادشاهي كهن اروپايي را به وجود آوردهاند و از اين حيث به ايرانيان شباهت دارند.»
روايت گوبينو از تاريخدوستي ايرانيان
در نظر گوبينوي فرانسوي مردمان ايرانزمين از تاريخ خود باخبرند اما در عين حال معتقد است داوري ايرانيان درباره بسياري واقعيتها خطاست و اعمالي را به برخي از شخصيتهاي تاريخي نسبت ميدهند كه از آنها سر نزده است: «در نظر آنان چهره جمشيد درخشش بيشتري دارد، رستم پهلواني بس بزرگ است و به گفته قاطرچيان نيز همه كاروانسراهاي ايران را شاه عباس بزرگ بنا كرده است. من اين نكته را از اين حيث نقل نميكنم كه براي دانستن روايتي درست از سلسلههاي ايران، بايد به عوام مراجعه كرد، بلكه تنها ميخواهم بگويم كه گذشته ملت حتي براي عوام نيز از جالبترين موضوعات گفتگوست و در نظر آنان اين گفتگوها براي صرف وقت، روشي مناسبتر و دلپذيرتر از گوش دادن به قرائت كتابي يا ... شنيدن داستانهاي برخي مردمان دانشمندي است كه ميخواهند چيزهايي را به ديگران بياموزند كه هنوز خود به درستي نميدانند. من انجمنهاي بسياري را ديدهام كه گويندگان و شنوندگان آن همه از عاميترين گروهها بودند. اين انجمنهاي علمي، در بن ديواري خرابه يا در گودالي، درحاليكه جمعيت روي زمين نشسته بودند، تشكيل ميشد، اما همگان به همان اندازه به مطالب گفته شده توجه ميكردند كه اگر آن انجمن در تالاري تشريفاتي برگزار ميشد و شركتكنندگان در مبلهايي كه دور فرشي يشمي رنگ چيده شدهاند، نشستهاند باشند.»
گوبينو خاطرهاي را نقل ميكند تا اهميت تاريخ در نظر ايرانيان را بيشتر نمايان كند: «در طول چهار ماهي كه من در بياباني در بيست فرسخي تهران در چادري به سر ميبردم، خدمتكاران من، هر شب، در چادر يكي از پيشخدمتها يا آبدارباشي جمع ميشدند و در آنجا كتاب ميخواندند و درباره حوادث تاريخ باستان بحث ميكردند، افراد بومي محل اردوگاه از حاضران هميشگي اين انجمن بودند؛ آنان كه چيزي ميدانستند، درباره آن سخن ميگفتند و كساني كه دانشي نداشتند، گوش ميدادند و كوشش ميكردند تا چيزي ياد بگيرند. حتي سربازان نيز از اين فراغت بهرهاي داشتند. گاهي پيش من ميآمدند تا ميان آنان داوري كنم. آشكار است كه قومي كه تا اين اندازه به گذشته بها دهد، از اصلي حياتبخش و نيرويي بزرگ برخوردار است.»
گوبينو و نظريه اصالت نژادي
گوبينو از جمله افرادي بود آرا و عقايدش تاثيرات مهمي بر قرن بيستم داشت. جامعهشناسان حوزه هويت گوبينو را بهعنوان نخستين كسي ميشناسند كه به اصالت نژادي اهمیت داد و به صراحت مخالفت خود را با اختلاط نژادها بيان كرد.
کنت دوگوبینو مبتکر مکتب فلسفی مخصوصی به نام گوبینیسم و معتقد به برتری نژاد آریایی بوده است که در آغاز قرن بیستم بهويژه در سالهای بعد از جنگ جهانی اول طرفداران بسیاری در اروپا پیدا کرد. این مکتب بیشتر مورد توجه و احترام نویسندگان و متفکران آلمانی بود تا فرانسوی، بهگونهاي که آلمانیها مقالات و کتابهای متعددی را درباره افکار و عقاید وی منتشر كردند. وي معتقد بود اگر نژاد سامی با نژادهای آریایی آمیخته شود، در نتیجه این آمیزش آریایینژادان همه صفات اصلی خود را که زیبایی، استواری اندام و دلیری، رادمردی و عدم گرایش به سازش و دروغ است از دست میدهند و تبدیل به مردانی حریص، فریبکار و ترسو و سختجان میشوند و صفات درجه دوم، سرانجام جایگزین صفات درجه اول نژاد عالیتر میشود. گوبینو با این عقاید به نتایج آمیزش ایرانیان با تازیان خوشبین نبود و میگفت: «شاهنشاهی ایران را نژاد آریایی که مظهر نجابت و دلیری بیباکی بوده است، در آغاز تشکیل داده و سپس بر اثر تماس مستمر با نژادهای مختلف مانند تورانیان و تازیان، ارزش معنوی خود را به تدریج از دست داده است.»
گوبینو درباره ایرانیان بارها گفته بود: «ممالکی که در دورههای مختلف به ایران حمله کردند حتی اگر به ایران هم تسلط پیدا میکردند به جای این که تمدن خود را در مردم ایران نفوذ دهند، تمدن ایرانی در آنها نفوذ میکرد به همین دلیل در اکثر ممالک دنیا خصوصیات ایرانی رخنه کرد. ایران همیشه روی پای خود ایستاد و تمدن و فرهنگ خود را به دیگر اقوام شناساند و این نشانه فرهنگ و تمدن غنی ایرانی است که حتی در قوم فاتح هم اثر میگذاشت.» گوبينو در بحث نژادیِ خود، نژاد ایرانیان را نژاد منتخب و گزیده قوم آرین میدانست و تمامي خصوصیاتی را که برای یک نژاد قوی و منتخب در کتاب خود طبقهبندی کرده بود را در قوم ایرانی سراغ میگرفت و از این روست که تاریخ این مملکت را نوشت و آن را «مكاتبات تاریخ ایرانیان» نام نهاد.
کنت آرتور دوگوبينو در يك نگاه
گوبینو در يك خانواده اصيل در ویلداوری فرانسه به دنیا آمد. گوبینو در سوئیس به مدرسه بیین رفت. در این مدرسه بود که مقدمات زبانهای شرقی را فراگرفت. بعد از مدتی به علت اخراج پدرش از ارتش فرانسه به شهر لوریان رفت و در این شهر به تاریخ و ادبیات علاقه پیدا کرد و از همان دوران شيفته زیباییهای مشرقزمین شد. گوبينو در 19 سالگی به پاریس رفت. در پاریس به کارهای اداری و روزنامهنگاری مشغول شد و اولین منظومه خود را با نام «دلفزا» را که همه بازیگران آن ایرانی بودند، به رشته تحریر درآورد. در سال ۱۸۴۹ توکویل وزیر امور خارجه فرانسه او را رئیس دفتر خود کرد و به اين ترتيب راه برای سفرهای گوبینو به مشرقزمین هموار شد.
گوبینو در سال ۱۸۵۵ به همراه همسر و دخترش از طریق بندر بوشهر به ایران آمد و از طرف دربار استقبال باشکوهی از او به عمل آمد. در طول اقامت خود در ایران به زبان فارسی مسلط شد و به کارهایی از قبیل سکهشناسی و مطالعه تاریخ و فلسفه و ترجمه متون فارسی به فرانسه مشغول شد. گوبینو در طول زندگی پرماجرای خود در سال ۱۸۵۸ بار دیگر به فرانسه بازگشت و به امریکا رفت و بعد از مدتی بار دیگر در مقام سفیر فرانسه به تهران اعزام شد و تا سال ۱۸۶۳ در این مقام باقی ماند. سالهای آخر عمر او در سفر به سرزمینهای اروپایی بهويژه آلمان و ایتالیا سپری شد و در اواخر عمر هم در پاریس زیست و سرانجام در شهر تورین درگذشت.
نظر شما