هنگامیکه 23 ساله و در آستانه ورود به مدرسه حقوق بودم، تصمیم گرفتم تابستان خود را صرف نوشتن یک رمان کنم. سپس شغلی روزانه پیدا کردم و آن کمک به انجام برخی تحقیقات پزشکی بود. یکی از این تحقیقات در مورد هیپنوتیزم بود که در مرکز بهداشت روانی ماساچوست انجام میشد.
من 6 یا 7 بار در طول دو هفته هیپنوتیزم شدم و خیلی زود فهمیدم که هیپنوتیزم یک عمل گروهی است. کمی بعد متوجه شدم که عمق خوابهای هیپنوتیزم متفاوت است. من در سطح اولیه و کمعمق آن تا حدی هوشیار بودم. در سطح عمیقتر دستوراتی به من داده میشد که من به آنها آگاه نبودم و وقتی بیدار میشدم از کارهایی که انجام داده بودم، متحیر میشدم و هیچچیزی به یاد نمیآوردم. هر جلسه خواب من عمیق و عمیقتر میشد و من احساسات مختلفی را تجربه میکردم.
بعدها وقتی یک روز در حال بازنویسی نوشته خود بودم، فهمیدم که بازنویسی نیز مانند هیپنوتیزم سطوح کمعمق و عمیق دارد. کمعمقترین و آگاهانهترین سطح آن مضمون عبارتی منسوخشده است: «یکبار دیگر متنی را با ماشینتحریر نوشتن». سطح دوم بلند خواندن نوشته خود برای اطمینان از درستی هر کلمه است. بازنویسی در یک سطح عمیقتر، بازگویی و مرور کردن پیش از یک خوانش عمومی است.
در سطح دیگر بازنویسی ممکن است یک متن به دلیلی از بین برود و نویسنده ناگزیر از بازنویسی آن باشد. سطح عمیقتر درنتیجه تصمیمی کاملاً آگاهانه روی میدهد. شما شجاعانه 300 صفحه از پیشنویس سوم داستان خود را در کشو میگذارید و همهچیز را از اول شروع میکنید. اما شخصیتها را میشناسید و شاید بدانید داستان در کجا تمام خواهد شد. همهچیز خوب پیش میرود تا اینکه دوباره به مشکل برمیخورید. اینجاست که دوباره به دردسر بزرگی گرفتارشدهاید...
گاهی پیش میآید که ایدهای به ذهنتان میرسد و آن را روی چک یا بلیتی که در کیف خوددارید، باعجله و ناخوانا یادداشت میکنید تا بعداً در موردش بنویسید. شاید توصیف نویسندگان دیگر از چنین لحظات مرموز اما مفیدی را زیاد شنیده باشید.
بههرحال خواه در ابتدای داستان باشید یا در میانه یا انتها، در اولین پیشنویس خود باشید یا آخرین، قواعد و روال معمول نقش خود را ایفا میکنند. نوشتن، بازنویسی است و بازنویسی، نوشتن: از نخستین کلمه در اولین جمله تا آخرین کلمه در آخرین جمله.
نظر شما