
چهارم شهریور مصادف است با بيست و چهارمين سالروز خاموشی مهدی اخوان ثالث. به این مناسبت نگاه او را به موضوع جنگ تحمیلی و حماسه دفاع مقدس در چند سرودهاش مرور میکنیم.
راحت بودن سخن از اخوان بدان جهت آورده شد که با هزاران افسوس و ایکاش، در روزگارمان شاهدیم که چه سان هر نیمبند دستبهقلمی، به خود جسارت اظهارنظر درباره استوانههای ادبی و پرچمهای فرهنگی و نمادهای ملیمان میدهد، رج میکشد، دستهبندی میکند، حصار میبندد و حصیر و گلیم خود میبافد.
درباره اخوان ثالث بسیار گفتهاند و نوشتهاند. برای من اما که «زمستان» نخستین شعری بود که در 8-9 سالگی از بر بودم و در مدرسه و محافل به تحریض اطرافیان دکلمه میکردم، اخوان نوستالوژی وجودیام است، چنان که سیاوش کسرایی با «آرش کمانگیر» و خانلری با «عقاب» و ...
این روزها که به مرور سرودههای اخوان مینشینم، با خود میاندیشم چگونه است شاعری با دست و دل لرزان که با وسواس از تیغ میخواهد صورتش را نخراشد و به دست نهیب میزند که مبادا زلفش را بپریشد، سرایندهای که سرخوش و بیآلایش چنین میآفریند: «...ما کاروان ساغر و چنگیم/ لولیانِ چنگمان افسانهگوی زندگیمان، زندگیمان شعر و افسانه/ ساقیان مستِ مستانه/...»، چنین استوار و با عظمت، بی اما و اگر، میسراید: «ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم/ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم».
به باور من، اخوان رندی است خیامکیش، با جوش و خروش حافظ. جهانبینی شعری او، جهانشمول است و آسانگیر، عاطفی و اسطورهای. سوز و گداز است و حسرت، شور و شعور است و حرکت و خروش. آرمانگرایی است و پویایی. عشق است و رجز و خطابه....
اخوان بارها و بارها از عشقش به ایرانشهر گفته و سروده و در واقعه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ارادت و علاقهاش به مدافعان این گستره اهورایی را با صدایی رسا فریاد کرده است: « اي دليرانِ وطن، با «زنده باد ايران» به پيش!/ شورِ ايمانْتان فزونتر باد و زور از شيرها».
او اگر چه در همین سروده از مَزُدشتیبودنش میگوید: « گرچه من مَزْدُشتِيمَ، امّا به زندان نيز هم/ ميگرفتم وجد و حال از شورِ اين تكبيرها» که به گمان من گونهای طنز و طعن و شاید باستانیگرایی شعری و یا نوعی ملامتیگری است و اگر هم اینها نباشد، ما را با آن کاری نیست، برای پیروزی رزمندگان چنین میسراید: « تيرهاشان باد يارب، كاري و دشمنفكن/ سينههاشان ايمن از آسيبِ تيغ و تيرها».
اخوان در توصیف شهیدان در همین سروده آورده است: « چهرهشان پيش از شهادت ديدهام، هم بعد از آن/ بود خشمآلود و آنگه راحت آن تصويرها/ اين شهيدان نامشان تا جاودان پاينده است/ زيرها بس گر زِبَر گردد، زِبَرها زيرها» همو در جای دیگری چنین با شهیدان نجوا کرده است: « بیا یادِ شهیدان زنده داریم/که خونشان رازِ سرخِ سرنوشت است ... بنازم من شهیدانِ وطن را / که نامِ سرخشان تاج بهشت است ».
او در جایی و وقتی دیگر، آنگاه که خوزستان را در دوران جنگ میبیند، چنین توصیفی از آن میکند: « کنون بنگر به خوزستان که بینی چونش و چندش/ به خون آلوده کارونش، به بهمنشیر و اروندش» و در معرفی صدام هیچ تردید و شکی به دل راه نمیدهد: «بر او تازان یکی تازی، به خونریزی و لجبازی/ددی، مزدور غرب و شرق، با صد مکر و ترفندش/ ز خونریزی خوش و خندان، مسلح تا بن دندان/ عراق از او چنا زندان، گرفته عالمی گندش/ درختی فاسد و شوم است و بارش بدتر از زقوم/ به همت هم توان ، هم باید از اعماق برکندش» آیا به راستی مگر صدام در تعریفی دیگری جز اینها میگنجید؟ وی در ادامه همین سروده هم چنین آرزویی برای رزمندگان میکند: « همین رزمنده نوراللهیان، الله اکبر گوی/ به لطف حق توانند از بن و بنیان برآرندش».
اخوان همچون اکثر ملت ایران از ادامه دفاع چنین میگوید: « به چنگ آریم با جنگ و به دست داد بسپاریم/ و خواهد دید او از داد فرجام خوشایندش!/ شهود دادگاه ما شهیدان و یتیمانش/ دگر آواره جنگی و جانباز و همانندش/ ددک صدام بیدین را، نه دد، بل عنترک صدام/ به روی دار رقصانیم، با زنجیر یکچندش/ عرب را میکشد نامرد و میگوید عربخواهم/ عجم بگذار و با نسل عرب سی نسل پیوندش/ اگر رحمی نکرد او با زن و فرزند ما مردم/ به راه خوی و خونش رفت و حزب لعنتآوندش/ تو ای آزاده ایرانی، شرفمند، از بنیاحرار/ به راه "لاتزر" رو با زن و با اهل و فرزندش/ خوشا ملک عراق ما که دارد اشتیاق ما/ خوشا دیرین میانرودان ما اروند و مروندش/ "امید" این لختهخون قلب تو خواهد بگوید باز/ خوشا اقلیم خوزستان و چند و چون دلبندش...»
این حس و حال و وجد و قال منحصر به روزها و سالهای نخست یورش دشمن نیستد. اخوان در جایجای آن دوران، محکم و بیلرزش، جایگاه والای شهیدان مدافع کشور را چنین ستوده است: « آنچه راجع به امروز گفته میشود و این شهیدانِ والاقدری که جامعه ما دارد، این هم باز در دفاع از هرچه میخواهد باشد، چون یک امرِ معنوی است و امری است که به اصطلاح مُجاز و محترم و حتی شریف و عالی هست، یعنی یک مرغ به قولِ قائلش از آشیانهیِ خودش دفاع میکند، چطور یک انسانی از حریمِ زندگیِ خودش و آبا و اجدادِ خودش و مردمِ همزبان و همزمان و همسرنوشتِ خودش دفاع نکند، بنابراین مقام این شهدا واقعاً والا هست و زمانهیِ ما زمانهای است که هرچه دربارهیِ این نوبزرگواران گفته بشود کم دارد، یعنی شعر قادر نیست این مراتبِ عالی را در خودش منعکس کند و آنچه گفته میشود کم دارد همیشه پلهی شهدا وزینتر و عالیتر هست. شعر خیلی هنر کند یک اشارهی گذرایی میکند، مگر آنهایی که از دل و جان برخاسته باشد که واقعاً به دل و جانها مینشیند و ... با وجود اینها کوتاه هست دسترسی به آن مقامِ والا و رساندنِ آن معانیِ بلند. ( برگرفته از جُنگِ شنیداریِ درختِ معرفت، ساربانگ، 1365)
کوتاه سخن آنکه «م. امید»، شاعری دادجو و آزاده و جوانمردی نیکونهاد و شیدای ایران و ایرانی بود. فرجام نیکوی این یادداشتواره، سرودهای دلنشین و پرشور از مهدی اخوان ثالث درباره حماسه پرافتخار دفاع مقدس برگزیده شده است:
گرچه ميبافند بهرِ شيرها زنجيرها
بگسلند آخر همه زنجيرها را شيرها
اين دليرانِ نكو با بد چه جنگي ميكنند
همچو جنگِ شيرها با تير و با شمشيرها
تيرهاشان باد يارب، كاري و دشمنفكن
سينههاشان ايمن از آسيبِ تيغ و تيرها
چهرهشان پيش از شهادت ديدهام، هم بعد از آن
بود خشمآلود و آنگه راحت آن تصويرها
اين شهيدان نامشان تا جاودان پاينده است
زيرها بس گر زِبَر گردد، زِبَرها زيرها
نامشان چون تاجِ فخري بر سرِ اين كشور است
خامه زرّين نويسد اين به خطّ ميرها
خيره سازد چشم گردون را فروغ فخرشان
ميگذارد بر زمينِ زنده هم تأثيرها
اي دليرانِ وطن، با «زنده باد ايران» به پيش!
شورِ ايمانْتان فزونتر باد و زور از شيرها
گرچه من مَزْدُشتِيمَ، امّا به زندان نيز هم
ميگرفتم وجد و حال از شورِ اين تكبيرها
عنترك صدّام را با دار و دسته بُزدلش
بر فرازِ دار رقصانيم، با زنجيرها
روستا و شهر و باغ و خانه ويران ميكنند
روبهان، وانگه گريزند از نبردِ شيرها
سنگدل شيرند و تضعيفِ جوانان كارشان
ريشهشان از خاك بركن، يا رب از آن زيرها
خاكِ خود را پس بگيريد، اي دليرانِ وطن
از جهانخوارانِ غرب و شرق و اين اكبيرها
اين دغل دونانِ دشمن را برانيد از وطن
با قويتر رزمها و برترينها تدبيرها
ملكِ خوزستان و ديگر جايها گر شد خراب
باز آبادان شود، با بهترين تعميرها
اي جوانان، فتحِ فرجامين بود آنِ شما
ميخورم سوگند بر پيغمبران و پيرها
اين شهيدان، زخميان را بيند آيا آسمان؟
كر شود گوشِ زمين از صيحهي آژيرها
غم مخور «امّيد» بيشك بِگُسلد آخر ز هم
گرچه ميبافند بهرِ شيرها زنجيرها
روانش شاد
نظر شما