آن خاطره این بود که رزمندهای در جبهه ترکش میخورد و حس میکند که در فضا معلق شده است. در این موقعیت به خداوند میگوید: «خداوندا من خودم یتیم بودم و دوست ندارم تنها فرزندم نیز این تجربه سخت را داشته باشد. به من فرصت دیگری برای زندگی بده.» خداوند این فرصت را به او میدهد اما او در همان موقعیت تعلیق صدایی میشنود که میگوید:«این فرصت به تو داده شد اما هر وقت که بازگردی از اصحاب مایی!» این رزمنده چند روز را در «معراج شهدا» میگذراند و از بخار ایجادشده در پلاستیکی که روی او به عنوان شهید کشیده بودند، به زنده بودنش پی میبرند. سپس به بیمارستان منتقل و در آن جا احیا میشود اما اکنون از چنین درخواستی که از خداوند داشته، ناراحت است.
خاطرهای که گفتم، حکایتی عجیب بود و معتقدم اگر کشور ما در زمینه فرهنگ دفاع مقدس سرمایهگذاری کند، تا سالها غنی خواهیم بود. به فرمایش مقام معظم رهبری «دفاع مقدس گنج است»، پس اگر فردی با نیت خالصانه به آن بپردازد، از برکات مادی و معنوی آن هم بهره خواهد برد.
اکنون در آغاز سال 1393، دغدغهام باز هم نوشتن است. من نویسندهای شاغلم و نیاز به فراغ بال برای پرداختن به سوژههای داستانیام دارم. با آنکه تلاشهای بسیاری در سال 92 انجام دادهام، نتوانستهام خودم را بازنشسته کنم تا چنین فرصتی را بیابم. امیدوارم دغدغه و همت مسوولان فرهنگی، بهخصوص در حوزه دفاع مقدس به اندازهای باشد که قوانین دستو پاگیر اداری را در این زمینه مرتفع و برای نویسندگان پردغدغه فرصتی ایجاد کنند تا انرژی آنان صرف نگارش آثارشان شود._
نظر شما