منوچهر آشتیانی پژوهشگر فلسفه در گفتگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) عنوان کرد: پس از مشروطه در ایران متفکر فلسفی نداشتیم و نخستین اثری که در ایران ترجمه شده درباره دکارت است. بنابراین در ابتدا آثار اولیه دکارت ترجمه شدند و بعد حزب توده آثار مارکس و انگلس را ترجمه کرد. در چهل سال اخیر نیز گرایش به هگل بسیار زیاد شده است و بیشتر مترجمان ما هگلی هستند. این در حالی است که ما به جز ملاصدرا متفکر فلسفی نداشتیم.
وی ادامه داد: در اروپا مسیر عقلگرایی، اومانیسم، انتقادگرایی و روشنگری طی شد اما در ایران این مسیر طی نشده است و رخوت 2500 ساله نظام شاهنشاهی و نهادینه شدن استبداد باعث شده که ما نتوانیم آزادانه فکر و آگاهانه اثر تولید کنیم.
آشتیانی با تاکید بر اینکه با تفکر به معنای اصیل آن مواجهه نشدیم، افزود: در دوران انوشیروان ساسانی تا حدی این اتفاقات میافتد و مباحت آزاد اندیشی صورت میگیرد اما در برهههای دیگر، مباحث آزاداندیشی به صورت جدی وجود نداشت و ندارد.
وی یادآور شد: بنابراین فضای بستهای که در کشور حاکم بود، موجب خفه شدن فلسفه و جلوگیری از خلاقیت شده است، چراکه خلاقیت باید از تفکر و توده متفکران و نخبگان بیرون بیاید.
وی اظهار کرد: این تفکر اصلاً در ایران وجود نداشته است اما ما به طور مثال، در اروپا میبینیم که تفکر کانتی موجب پیدایش کانتیها میشود.
این استاد دانشگاه گفت: برخی ادعا میکنند که نظام فلسفی ما صدرایی است، در حالی که ما اصلاً نظام صدرایی در ایران نداریم. چون در ایران فقط دو نفر به خوبی ملاصدرا را میشناسند که یکی از آنها آیتالله جوادی آملی است. بنابراین وقتی این تفکر در میان یک عده وجود ندارد، چگونه میتوان یک مکتب را شکل داد؟!
وی یادآور شد: سرآمدان فلسفه مانند ابراهیمیدینانی نیز روی سهروردی کار کردهاند که فلسفهاش با ملاصدرا متفاوت است. بنابراین ما در ایران متفکری نداریم که نماینده تفکر عمیق در ایران باشد.
آشتیانی افزود: اما در اروپا و به طور مثال در آلمان وضعیت اینگونه نیست و یک ترم ارسطو درس میدهند و یک ترم افلاطون! در واقع آنها حافظه تاریخی خودشان را حفظ کردند، اما ما اصلاً نمیدانیم تا چه حد فرزند فارابی، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا هستیم؟!
این پژوهشگر فلسفه ضمن انتقاد از تقلید تفکر غربیان در ایران اظهار کرد: تفکرات خارجی که از آن تقلید میکنیم نیز آنگونه نیست که غربیها میدانند. آن چیزی که ما از کانت و هگل میدانیم با چیزی که غربیها از کانت و هگل میدانند، متفاوت است و دیدگاه ما با آنها فاصله دارد.
وی تاکید کرد: باید یک مترجم ایرانی محتوا را بفهمد تا بتواند ترجمه کند. وقتی قرار است یک مترجم اثری از هگل را ترجمه کند، باید هگل را بفهمد. اگرچه ما باز به اندازه آلمانیها هگل را نمیفهمیم چون آلمانی نیستیم، همانگونه که آلمانیها نمیتوانند حافظ و صدرا را مانند ما بفهمند.
آشتیانی با اشاره به تعداد کم مترجمان خوب در ایران گفت: ضعف مالی مترجم نیز باعث کاهش کیفیت اثر میشود چون وقتی سرعت ترجمه بالا برود، کیفیت پایین میآید. گاهی میبینیم که مترجم در یک سال دو اثر را ارایه میکند، در حالی که در اروپا به طور مثال، ترجمه اثر شکسپر 14 سال طول میکشد.
به گفته وی، وجود نداشتن ارتباط فرهنگی با کشورهای اروپایی هم بر ترجمه آثار تاثیر میگذارد.
وی یادآور شد: متاسفانه در مدارس ما آلمانی و فرانسه درس داده نمیشود، در حالی که در سال 1330 زبان خارجی اصلی ما فرانسه بود. چون انگلیسی به لحاظ ادبی زبان بیقواره و سستی است و از لحاظ محتوایی نیز تهی و پوچ است، بیشتر آثار برجسته فلسفی به زبان آلمانی و فرانسه نوشته شدهاند و ما نیازمند دانستن این دو زبان هستیم._
چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۰
نظر شما