سیدمسعود حسینی، مترجم کتاب «هگل» با اشاره به اهمیت مابعدالطبیعه به عنوان بنیان فلسفه هگل گفت: فردریک بیزر نویسنده این کتاب برخلاف منتقدانی که معتقدند مابعدالطبیعه هگل را باید کنار گذاشت، بر اين باور است سیاست اروپا و آمریکا از فلسفه هگل تاثیر پذیرفته است، بنابراین بهتر است او را همراه با مابعدالطبیعهاش بشناسیم.-
حسینی افزود: به زعم «بیزر» نمیتوان صرفا به خود متن مجرد از اوضاع فرهنگی فیلسوف توجه کرد، به همین دلیل مدام شاهدیم که او در کتاب به فلاسفه معاصر هگل اشاره میکند تا بتواند نسبتش را با آنها تبیین کند. در ضمن او تاکید میکند که هرمنوتیک قدیم صرفا نمیتواند ما را به شناختی درست از هگل واقعی رهنمون سازد. در واقع او تلاش کرد رویکردهای اصلی به هگل را در نظر بگیرد و آنها را با هرمنوتیک ترکیب کند تا از این طریق به دریافت مناسبی از فلسفه هگل دست يابد؛ فلسفهای که نه دچار نابهنگامی است و نه دچار خلط تاریخی؛ یعنی این بررسی هم به کار امروز ما میآید و در عین حال از حیث تاریخی نیز چهرهای واقعی از هگل نشان میدهد.
وی در پاسخ به این سوال که هگل واقعی از نظر بیزر چه ویژگیهایی دارد، گفت: توضیح این مطلب بسیار مفصل است. او دو فصل از کتاب را به همین موضوع اختصاص داده و در بخش نخست زمینه فرهنگی هگل و ایدهآلهای نخستینش را شرح داده است. به اعتقاد او اگر زمینههای تاریخی و فرهنگی فلسفه هگل را مشخص نکنیم، هگل واقعی را نخواهیم شناخت. شناختن ایدهآلهای دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و همچنین مکاتبی که هگل از آنها متاثر بوده، همه به ما کمک میکنند هگل واقعی را بشناسیم.
این مترجم درباره اصلیترین مسایل زمانه هگل که وی را به سمت این فلسفه سوق داد، گفت: هگل فیلسوف مدرنیست است. درک امر مدرن دغدغه همه فیلسوفانی است که میخواستند فلسفه را به مثابه علم متقن دربیاورند. از سوی دیگر، مابعدالطبیعه به موجب نقدهای کانت و قبلتر از آن نقدهای هیوم زیر سوال رفته بود. از همین رو هگل که فیلسوفی فوقالعاده دینی بود، دغدغه احیای دین مسیح را در عصر مدرنیته داشت و در واقع پروژه اصلی او این بود که مسیحیت را در عصر مدرن احیا کند منتها به شکل علمی نه به شکل جزمی قبل از کانت. به بیان دیگر او قصد داشت مسیحیت را به شکل کانتی در عصر مدرن احیا کند.
نویسنده این اثر در برابر منتقدان هگل میایستد و به نقدهای آنان میتازد. حسینی این موضعگیری بیزر را نشاندهنده سرسپردگی کورکورانه او از هگل ندانست و گفت: من فکر نمیکنم این طور باشد، زیرا بیزر معتقد است در طول بیش از صدوهشتاد سالی که از مرگ هگل میگذرد تفسیرهایی از فلسفه او ارایه شده که برخی از آنها جانب انصاف را رعایت نکردهاند. به زعم او کارل پوپر یا الکساندر کوژو که شارح معروف هگل هستند نتوانستند هگل واقعی را تشخیص دهند و تنها تلاش میکنند انتقاداتشان را به وی مطرح کنند. بیزر نشان میدهد که چرا این انتقادات نادرستند.
وی افزود: به ویژه تفسیرهای گرایشمندان به چپ و راست هیچ کدام بر حق نبودند، زیرا پروژه هگل، راست یا چپ شدن نبود، بلکه میخواست جمعی میان این دو ایجاد کند و به ساحتی برتر برسد یعنی نه دینی محض نه غیردینی محض. این یکی از مهمترین نقدهای بیزر به منتقدان هگل است. خود او در ابتدا به دلیل گرایشهای مارکسیستی به هگل روی آورد و سپس به مطالعه فلسفه هگل فارغ از برداشتهای چپی که میتوان از آن داشت علاقهمند شد. البته به اعتقاد او تفسیر مارکس از فلسفه هگل نیز جانبدارانه است.
حسینی در پاسخ به این سوال که فلسفه هگل دقیقا کدام مباحث امروز را پوشش میدهد، عنوان کرد: به نظر من فلسفه او هنوز در مابعدالطبیعه به کار ما میآید، همانگونه که خود بیزر نیز از مابعدالطبیعه او دفاع میکند و میگوید که نباید هگل را طوری تفسیر کنیم که مابعدالطبیعه او نفی شود، زیرا خود هگل گفته است که بنیان فلسفهاش، مابعدالطبیعه است.
وی افزود: همچنین تشکیلات سیاسی فعلی در اروپا و آمریکا تا حد زیادی متاثر از فلسفه هگل است. بنابراین اگر تاثیرات او تا این اندازه عمیق است بهتر است او را همانگونه که هست یعنی همراه با مابعدالطبیعهاش بشناسیم برخلاف منتقدانی که ادعا میکنند مابعدالطبیعه هگل را باید کنار گذاشت. از قضا نیاز است که نسبت مابعدالطبیعه او با سیاست کنونی غرب سنجیده شود.
چاپ نخست کتاب «هگل» با شمارگان هزار و 100 نسخه، در 528 صفحه و به بهای 22 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما