احمدنوري زاده،شاعر، مترجم ونويسنده:واژه عربي«ترجمه»در واژهنامهها به مفهوم «گردانيدن» و «از زباني به زبان ديگر نقش كردن» آمده است. اما ميتوان مفاهيم «مجازي» ديگري هم به آن افزود. ترجمه به تعبيري ديگر ...
اين «پل» را در واقع فردي ايجاد ميكند كه به او «مترجم» اطلاق ميشود. با اعتنا به همين مفهوم سادهترجمه و مترجم است كه در مييابيم امر ترجمه و وظيفه مترجم بسيار جدي و خطير است. يعني ايجاد پل براي آشنايي و همآميزي دو ذهنيت، دو خلاقيت و در واقع دو فرهنگ. لذا براي ترجمه كردن يك اثر از يك نويسنده مشخص نه تنها بايد با زبان ادبي آن نويسنده به طور كامل و تخصصي آشنا بود؛ بلكه همچنين بايد با تاريخ، ادبيات، فرهنگ و آداب و سنن اجتماعي ملتي كه نويسنده از بطن آن برخاسته است به طور وسيع و تخصصي آشنايي داشت.
از ويژگيهاي ادبيات است كه در عرصه آن نويسندگان در عين بيان عواطف و نيازها و آمال انسانهاي جامعه خود و روابط عملي، عاطفي و ذهني آنها با ديگران، به بسياري از جنبههاي فرهنگ مادي و معنوي و پيشينه تاريخي- جغرافيايي آنان نيز به گونهاي نمادين اشارهها ميكنند. اگر فردي كه به عنوان مترجم رسالت خطير «پل» زدن ميان دو ذهنيت يعني ذهنيت زبان مبدأ و ذهنيت زبان مقصد را برعهده ميگيرد با فرهنگ مادي و معنوي، ظرايف زبان و پيشينه تاريخي و اوضاع جغرافيايي روايتگر مبدأ آشنايي كافي و لازم را نداشته باشد، راه به جايي نخواهد برد و اگر ذهنيت زبان مقصد را گمراه نكند در بهترين حالت وقت خود را تلف كرده است و به قول معروف آب در هاون كوبيده است.
رسالت تاريخي، اجتماعي و انساني مترجم به هنگام گزيدن اثر ادبي براي افزودن بر گنجينه فرهنگي يك ملت ديگر نيز موضوعي است كه در جوامع كنوني معمولا ناديده گرفته ميشود. يك مترجم متعهد بايد حتما احاطه كامل بر فرهنگ و تاريخ دو زبان و نيازهاي شهروندان جوامعي كه آن زبانها ميان آنان رواج دارد داشته باشد تا هنگام گزينش اثر براي ترجمه كاملا واقف باشد در لحظه مفروض اصلح كدام است.
علاوه بر اين اشارههاي عام در كار ترجمه دقايق و ظرايفي نيز وجود دارد كه ذاتي اين كار است. من باب مثال براي ترجمه يك شعر مترجم علاوه براحاطه كامل و تخصصي به هر دو زبان بايد خود نيز شاعر باشد تا ضمن درك و هضم دقايق هنري اثر و عوالم عاطفي- رواني شاعري كه شعر را سروده است؛ با به كارگيري زباني فاخر و متعالي اثر را در زبان مقصد، بازآفريني كند به گونهاي كه خواننده زبان مقصد، اثر ترجمه شده را نه اثري از آن يك شاعر بيگانه، بلكه اثري خودي و مأنوس احساس كند و ضمن حظ بردن بتواند رابطه عاطفي- رواني با اثر برقرار كند. در غير اين صورت نه تنها ثمري حاصل نخواهد شد، بلكه انرژي و وقت مترجم و خواننده نيز تلف مي شود.
اصولا بايد پذيرفت برخي آثار ادبي به ويژه شعر به هيچ وجه قابل ترجمه نيستند و هنگام گذر از صافي ترجمه، بسياري از زيباييهاي كلامي و تصويري خود را قادر نخواهند بود به زبان مقصد انتقال دهند، لذا كساني كه رسالت سنگين ترجمه شعر را برعهده ميگيرند، نا چار هستند در عين وفادار ماندن به متن اثر، آن را با دقت و امانت و با بهرهگيري از تمام ظرايف و دقايق شعري زبان مقصد به آن زبان انتقال دهند.
اشاره اين مقال اندك به ترجمه به مثابه يك رسالت هنري- فرهنگي است و مترجم به مثابه يك شخصيت مسوول و رسالتپذير .چه در غير اين صورت وضع همان خواهد بود كه در آشفته بازار ادبيات و فرهنگ ترجمهاي وارداتي شاهد آن هستيم.
با عرض ادب و ارادت به همه مترجمان شريف و فرهيخته كه رسالت سنگين ايجاد پل ميان فرهنگهاي مختلف را برعهده گرفتهاند و در اين راه از جان خودمايه گذاشتهاند؛ روي سخنم با كساني است كه بدون داشتن صلاحيت علمي- فرهنگي عرصه ترجمه را ميدان تاخت و تازهاي بوالهوسانه و سوداگريهاي تاجرمآبانه ميكنند و به كمك برخي ناشران سودجو و سوداگر چيزهايي به خورد خواننده ميدهند كه صد رحمت به زهر هلاهل. من به مثابه صاحب قلمي كه بيش از سي سال در عرصه ترجمه عرق ريزان روحي را تاب آورده و بيش از شش هزار صفحه كتاب به گنجينه فرهنگ ترجمهاي افزوده است، آرزو ميكنم روزي در پهنه فرهنگ ترجمهاي سره از ناسره تفكيك شود و شرايطي پيش نيايد كه خوانندگان فرهيخته با حسرت بگويند:
«چون بيشه از شير خالي بود سيه گوش هرچه خواهد تواند كرد.»
نظر شما