دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۴
تک‌نگاری‌‌ها تصاویر جدیدی از شهادت حاج قاسم را در برابر مخاطب قرار ‌می‌دهند

محمدرضا وحیدزاده درباره کتاب«هزار جان گرامی» گفت: زمانی که کتاب چاپ شد و به دست من رسید هرکدام از روایت‌ها برای من تازگی داشت و حاضر نبودم تا پایان کتاب آن را کنار بگذارم و وقتی به ماجرا بازمی‌گشتم، می‌فهمیدم که چه رویداد مهم و بزرگی در تاریخ حضور ما در جهان رقم خورده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «هزار جان گرامی» که انتشارات سوره مهر آن را در سال 1399 روانه بازار نشر کرد شامل مجموعه‌ای از روایت‌ها از حال آدم‌ها در مواجهه با غم فقدان شهید حاج قاسم سلیمانی می‌شود. به مناسبت سالگرد شهادت این شهید عزیز با محمدرضا وحید‌زاده یکی از نویسندگان کتاب «هزار جان گرامی» گفت‌و‌گویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

از شروع ماجرا سفارش و ارتباط با تیم تولید این کتاب بگویید؟
ماجرای تاریخ شفاهی به‌طور کلی و تک نگاری به شکل ویژه و خاص موضوعی است که در این سالها ذهن بسیاری از اهالی ادبیات را درگیر کرده است. مسئله روایت برای اهالی شعر و ادبیات و داستان مسئله مهم و روز است و اساسا روایت کارکرد تاریخ و فرهنگی مهم و تاثیر‌گذاری دارد.
چراکه می‌تواند لحظاتی مهم را ثبت و ضبط کند و اتفاقاتی را در تاریخ شکار کند که این مهم از عهده ژانرهای دیگر ادبی خارج است. در واقع گزارش‌های رسمی، جنبه‌های لازم برای انتقال حس واقعه‌‌های تاریخ ندارند. البته زبان‌های هنری هم برای افشای ساحت‌های دیگری از حقیقت هستند. به طور خلاصه در تک‌نگاری خصوصیاتی هست که نمی‌توان ندیده گرفت.
می‌توان گفت تاریخ نگاری مانند گرفتن عکس‌های هوایی از یک منطقه است که برای شناخت‌ عمومی ما از پدیده بخصوص بسیار مهم است اما تک‌نگاری‌ها مانند قدم‌ زدن در پس‌ کوچه‌های شهر است که می‌تواند تصویر جدیدی در برابر مخاطب قرار دهد و به زبانی دیگر به ثبت پدیده تاریخ بپردازد.
 برای مثال در تاریخ سقوط و صعود یک سلسله یا رواج یک مذهب در نقطه‌ای از دنیا را می‌خوانیم و معلومات تاریخی از گذشتگان به دست می‌آوریم اما معمولا روایت‌ها و حکایت‌های تاریخی که اغلب شکل رسمی و بیان هنری ندارند؛ نقبی به دل تاریخ می‌‌زنند و ما را با احوال مردمان آن دوره آشنا می‌کنند. مثال این حرف من سفرنامه‌‌ها و حکایات تاریخ به جا مانده در عصر فعلی است.
حالا در شرایط فعلی اهمیت این‌گونه نوشتار بسیار عیان شده و نظریه‌پردازی و پژوهش‌های متعدد در این زمینه در حال شکل‌گیری است. در تاریخ معاصر هم اقدامات جدی در این زمینه صورت گرفته که نظیر آن می‌توان به تک نگاری‌های جلال آل احمد اشاره کرد.
یکی از اتفاقات مهم روزگار ما شهادت حاج قاسم سلیمانی است که ابعاد گوناگونی‌ دارد و راجع‌به بسیاری از این ابعاد نظامی، سیاسی، امنیتی و ... صحبت شده است. برای مثال اینکه با شهادت این شهید عزیز دچار چه تحولاتی در منطقه و کشور شده‌ایم و از این دست مباحث حول حاج قاسم مواجه شده‌ایم. اما این که تاثیر شهادت حاج قاسم بر احوال مردم این روزگار چه بوده؛ نیاز به اینگونه تک نگاری‌ها دارد. اعتراف می‌کنم خود من هم با اینکه تجربه نوشتن سفرنامه و تک نگاری داشتم، در عظمت این واقعه که قرار گرفتم؛ محو اتفاق شدم. در واقع خطیر بودن این رخداد من را با خود برد و غرق کرد.
و باید خداقوت گفت به کسانی که در آن زمان با حواس جمع و هوشمندی به فکر اینگونه فعالیت افتادند و به موقع، قبل از سرد شدن اتفاق، یا تاثیر گذاری حواشی روی اثر یا حافظه افراد توانستند اقدامی کنند و کلید این اثر ماندگار را زدند. البته از این هوشمندی هم نباید گذشت که این کتاب قلم‌های متفاوتی از نویسندگان گوناگون دارد که می‌تواند آیینه‌ای برای منظر‌های کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد.
منظر مد نظر من، دیدگاه کسی است که این خبر را می‌شنود و در معرض این رخ داد و غم قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد این نوع نگاه به اتفاقی با عظمت مانند تشیع پیکر شهید سلیمانی نگاه درستی است. اینکه بر شخص روایت‌نویس چه گذشت و چه روزگاری را بعد از شنیدن این خبر تلخ طی کرد.
من حتی زمانی که در حال نوشتن این روایت بودم هم به سطح اهمیت این کار واقف نبودم. البته امروز معتقدم اثر ارزشمندی به یادگار ماند که بخشی از تاریخ شفاهی کشور ما خواهد بود.
البته این موضوع هم درنوع خود جالب بود؛ زمانی که کتاب چاپ شد و به دست من رسید؛ هرکدام از روایت‌ها برای من تازگی داشت و حاضر نبودم تا پایان کتاب آن را کنار بگذارم و وقتی به ماجرا بازمی‌گشتم، می‌فهمیدم که چه رویداد مهم و بزرگی در تاریخ حضور ما در جهان رقم خورده است و معتقدم این کتاب موفق شده لحظه خطیری از تاریخ را در دل خود ثبت و ضبط کند.


از روز تشیع روایت ننوشته‌ای دارید؟
روایت من در این کتاب، روایت مواجه اولیه من با خبر شهادت است. خاطرم هست که غروب آن روز جشنواره عمار در سینما فلسطین پیگیری می‌شد که بعد از خبر شهادت، جشنواره تعطیل شد و برنامه به شب شعری در رسای حاج قاسم سلیمانی تبدیل شد که من هم در آن شب غزلی که سروده خودم بود را خواندم و آن شب شعر یکی از عجیب‌ترین و خاص‌ترین شب شعر‌هایی بود که در طول عمرم شرکت کرده‌ام. کل روایت من در این کتاب روایت سحر خبر دار شدن تا غروب بود که دوست‌داشتم تا روز تشییع آن را ادامه دهم. چراکه در روز تشییع غم مشترکی میان همه شرکت کنندگان بود و در آن مراسم همه صاحب عزا بودند. همه اتفاقات آن روز خاص بود، از نمازی که خوانده شد تا اتفاقات خیابان انقلاب در روز تشیع که دوست داشتم همه آنها را بنویسم که بعدا در بحبوحه اتفاقات نشد. ولی بعد‌تر که کتاب منتشر شد، در این حسرت ماندم که کاش روایت روز تشیع را هم می‌توانستم بنویسم.

تجربه مشابه‌ای در این زمینه داشته‌اید؟
دو تجربه مشابه در این زمینه دارم که اولی به مراسم تشیع شهدای غواص بازمی‌گردد و دومی مراسم تشیع پیکر شهید حججی که به لحاظ عمق و کمی حتما با تشیع پیکر شهید سلیمانی قابل قیاس نیست گرچه به لحاظ عطر و رایحه حاکم بر فضا شباهت‌هایی دارد.

بعد از این‌که کتاب منتشر شد، بازخوردها به متن‌تان چگونه بود؟
با برخی از دوستان که در مورد این اثر صحبت می‌کردم؛ از حس مشترک و همدلی‌ آنها با آن روایت‌ها و خاطرات و احساس عاطفی نزدیکشان می‌گفتند و همین مورد برایشان خوش‌آیند و دلپذیر بود.


اگر بخواهید این روایت دوباره بنویسید، چه‌گونه می‌نویسید؟ به عبارت دیگر چه‌ نگفته‌هایی هست که ممکن بود به رشته تحریر دربیاید؟
فکر می‌کنم در نوع روایت تغییر چندانی نخواهم داشت گرچه چند ناگفته برایم مانده که مطرح نشد و امروز که فکر می‌کنم شاید باید آن موضوعات را هم مطرح می‌کردم. شاید باید کمی بیشتر به حال و هوای خانواده‌ام اشاره می‌کردم چرا که معتقدم جنس روایت فعلی نوشته شده به روی احوالات خودم در آن روزها تمرکز دارد. برای مثال روایت احوالات مادر همسرم را در این روایت شرح و بسط ندادم که آن نیز به خودی خود می‌توانست جالب باشد. هرچند اگر دوباره این روایت را می‌نوشتم حتما به احوالات مادر همسرم بیشتر می‌پرداختم. از این لحاظ هم برای من احوالات او مهم بود که مادر همسر بنده، همسر شهیدی مفقود‌الاثر هستند که سال‌ها منتظر خبر شهادت همسرشان مانده‌اند و هیچگاه خبر شهادت همسرش به او نرسیده است و خبر شهادت حاج قاسم اولین خبر شهادتی بود که با توجه به سهیم بودن همه ملت در آن سهیم بود و می‌شنید.
خبر شهادت همسرش را سی‌سال نشنیده بود و حالا خبر شهادت برادر بزرگ‌ترش را می‌شنید که عزیز همه مردم ایران بود و در این میان حال و هوای خاصی داشت که ‌می‌توانست روایتی جذاب شود ولی متاسفانه غفلت کردم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها