سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۷
علامیان: دقت راوی در بیان خاطرات حاج قاسم نقطه تمایز کتاب است/ سرهنگی: ادبیات می‌تواند قیمت تمام‌شده جنگ را نشان دهد

سعید علامیان در آئین رونمایی از کتاب «حاج قاسمی‌که من می‌شناسم»، گفت: رابطه بسیار نزدیک راوی کتاب با سردار سلیمانی و دقت او در روایت خاطرات از نقاط متمایز این اثر است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دوازدهمین جلسه پایگاه نقد کتابخانه مرکزی پارک شهر با عنوان رونمایی و بررسی کتاب «حاج قاسمی‌که من می‌شناسم»، دوشنبه 27 دی‌ماه با حضور سعید علامیان؛ نویسنده اثر و مرتضی سرهنگی؛ نویسنده پیشکسوت حوزه دفاع مقدس با همکاری انتشارات خط مقدم در سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد.

در بخش ابتدایی این برنامه، سعید علامیان درباره نگارش این کتاب توضیحاتی ارائه کرد: نگارش کتاب دو هفته بعد از شهادت ایشان شروع شد و حاج آقای شیرازی یادداشتی درباره ایشان نوشت که بهانه‌ای شد من درباره ایشان کتابی بنویسم. من به ایشان عرض کردم این یک یادداشت نیست و می‌تواند یک کتاب باشد و ایشان قبول کرد و گفت به شرطی که خودتان انجام دهید. بنابراین در سال 99 ما 20 ساعت با ایشان گفت‌و‌گو کردیم و خاطرات ضبط شد و در نهایت در فرایند بازبینی و حروفچینی کار اصلاح شد و آذرماه 99 کتاب برای چاپ رفت که در نهایت امسال منتشر شد.

وی درباره شخصیت و ویژگی‌های حاج قاسم سلیمانی، افزود: من با ایشان در منطقه کربلای 5 دیدار کردم؛ آنجا روز شروع عملیات بود. در آنجا قرارگاه تاکتیکی برای گزارش جنگ بود و افرادی مانند آقایان شمخانی، صفری و ... به این سنگرها می‌آمدند و گزارش جنگ می‌دادند.  مسیح برجرودی هم مسئول آنجا بود. به ما گفت که قاسم سلیمانی می‌آید و می‌توانید با او گفت‌وگو کنید. دیدیم جوانی کم سن و سال است که با یک موتورسوار آمد. با همان ضبط سنگینی که داشتم نزد ایشان رفتم و گفتم درباره عملیات بگویید. آن زمان در شرایط بحرانی تنها می‌توانستیم این سوالات را بپرسیم.

این نویسنده دفاع مقدس بیان کرد: ایشان من را نگاه کرد. دیدم چشمش خون بود. گفت هر چه بود امام زمان(عج) بود. گفتم آیا به اهدافتان رسیدید؟ ایشان چشمش را بست و من فکر کردم کلمات را جستجو می‌کند. بعد دیدم سرش را پایین انداخت. متعجب نگاه کردم. دیدم کسی که ایشان را آورده بود، گفت: برادر ناراحت نشو! این بنده خدا 48 ساعت است که نخوابیده و از پشت موتور می‌افتد و من با کمربند می‌بندمش که نیفتد.

علامیان در ادامه گفت:‌ آقای شیرازی در سال 98 بعد از شهادت ایشان می‌گوید آقای پورجعفری که صندوق اسرار شهید سلیمانی بوده، می‌گوید در عراق ما رفتیم، خوابیدیم و آمدیم و حاج قاسم پلک نزد. آقای شیرازی می‌گوید ما به سوریه رفتیم و جلسات مختلفی داشتیم و گروه‌های مختلف فاطمیون، زینبیون، و ... می‌آمدند و گزارش می‌دادند و می‌گرفتند و فقط ایشان نماز ظهر و ناهار را استراحت می‌کردند و مدام جلسه داشتند تا نماز مغرب. من دیگر چشمم نمی‌دید و خوابیدم. دیدم یک نصفه شب است و هنوز ایشان در جلسه است. جالب است روایت من و آقای شیرازی را مقایسه می‌کنید، می‌بینید حاج قاسم هیچ فرقی نکرده و روحیه خستگی‌ناپذیر داشته است.

وی با اشاره به نقاط متمایزکننده اثر اظهار کرد: ‌این کتاب دو نکته ویژه برای ما داشت؛ یکی خود راوی است. حاج قاسم رفقای زیادی داشت و هر کدام می‌توانند بنا به مسئولیت خود نکات مختلفی را از ایشان بیان کنند، اما آقای شیرازی فرد فرهنگی بوده گرچه کار نظامی‌هم کرده است. آقای شیرازی به واسطه نزدیکی با ایشان رفت و آمد خانوادگی با حاج قاسم داشته است. بنابراین به واسطه رفاقت خاص با سردار نکاتی را می‌دیده که سایرین ندیدند. به‌طور مثال حاج قاسم برای تربیت خود و بچه‌هایش جلسات قرآن و حدیث در جمعه‌ها می‌گذاشت. آقای شیرازی هم در این جلسات بوده و وقتی واعظ جلسه نمی‌آمد، آقای شیرازی این کار را می‌کرد. گاهی این جلسات چالشی هم بوده است. به هر حال ایشان به واسطه این رفاقت و نزدیکی با حاج قاسم از ایشان شناخت دقیقی داشته است. آقای شیرازی وقتی به نیروی قدس می‌رفت، می‌گوید یکی از سخت‌ترین مراحل من در آنجا این بود و من سعی می‌کردم حاج قاسم از نظر کاری دقیقا مثل بقیه با من رفتار کند. پس در این کتاب چیزهایی بیان می‌شود که فقط آقای شیرازی از آن اطلاع داشته است.



به گفته علامیان، امتیاز دیگر این اثر، دقت در روایت است. ایشان حافظه خوبی دارد، اما فقط به حافظه تکیه نمی‌کند و مراقب است چیزی که می‌گوید دقیق باشد. ایشان گاهی در برخی از جلسات برخی از گفته‌های جلسات قبلی را که دوباره به آن فکر کرده بود، اصلاح می‌کرد. دغدغه ما و آقای سرهنگی به‌عنوان نویسندگان جنگ این است که روایتی را بنویسیم که مردم به آن اعتماد کنند.

این نویسنده دفاع مقدس در ادامه با اشاره به خاطره‌ای از حاج قاسم، اظهار کرد: آقای شیرازی می‌گوید حاج قاسم در سوریه به آهوها و حیوانات دیگر غذا می‌داد. وقتی از محل کار خود به میادین جنگ در حلب رفت به دفترش زنگ زد و گفت غذا دادن به این حیوانات فراموش نشود. شیرازی می‌گوید من به ایشان گفتم اینجا هم به این فکر هستید. گفتند: من به دعای آن آهوها نیاز دارم. حالا اگر بچه‌های حفاظت محیط زیست این وجه را پررنگ کنند، چه قدر موثر خواهد بود که فرماندهی در این حد، چنین رفتاری دارد. این ابعاد شخصیتی ایشان باید بیشتر شناسانده شود و چه اسوه‌ای بهتر از حاج قاسم.

جنگ بیش از آن چیزی است که تلویزیون و ادبیات نشان می‌دهد
مرتضی سرهنگی نیز در ادامه این نشست، درباره این کتاب، گفت: در دهه 60 من با آقای علامیان آشنایی داشتم و ما از همان زمان نگارش درباره جنگ و شهدا را شروع کردیم و تاکنون ادامه دارد.

وی ادامه داد: امروز از جنگ جهانی اول هنوز هم کتاب و فیلم ساخته می‌شود. ما هم از دهه 60 نوشتن درباره شهدا و جنگ را تمام نکردیم. در جنگ جهانی دوم، سال 1947 گروه 47 درست شد و در آلمان تشکیلاتی وجود دارد که درباره جنگ جهانی دوم کار می‌کنند و ادبیات جنگشان هنوز چراغش روشن است. حتی روسیه اتحادیه نویسندگان جنگ دارد و در حال کار هستند. گروه 47 یک عده سرباز گرسنه مانند‌ هانریش بل و گونتر گراس هستند که جایزه نوبل را بردند. آن‌ها قیمت تمام‌شده جنگ را می‌دانند و می‌خواهند بگویند این جنگ قیمتش چقدر است. در ایران این قیمت در نیامده و هیچ‌کس نتوانسته این قیمت را دربیاورد. این قیمت را ادبیات در آورده است و اگر این ادبیات دربیاید ما می‌دانیم باید در کشورمان چه باید بکنیم.

این نویسنده گفت: ما خلبانی به نام اکبر صیادی گورانی اهل انزلی داشتیم که در سرپل ذهاب اسیر می‌شود و در کتاب «کتیبه ای در آسمان» خاطراتش را می‌نویسد. او می‌گوید 10 سال مفقود بوده است. وقتی آزاد می‌شود یک دختر چهارده ساله دارد که همدیگر را نمی‌شناسند. با خانمش صحبت می‌کند و همسرشان به او می‌گوید وقتی تو دچار سانحه شدی این دختر پدر من را درآورد که پدر کجاست و من هم گفتم پدر به مأموریت رفته و نمی‌آید. شب دیدم در سر این دختر چهار ساله یک دسته موی سفید بود. قیمت تمام‌شده جنگ این است.

سرهنگی تأکید کرد: این خاطرات برای ما درس‌آموز است. آقای شیرازی زمان جنگ سردار را می‌شناسند و همه می‌دانستیم ایشان فرمانده جنگ است. اگر اتحادیه نویسندگان جنگ در روسیه و گروه 47 در آلمان درست می‌شود، همه این‌ها تلاش می‌کنند قیمت تمام‌شده جنگ را برای ما دربیاورند.

وی ادامه داد: امیدوارم این کتاب‌ها خوانده شود و ما هم به این‌سو برویم که قیمت این جنگ از طریق این کتاب‌ها برای ما درآورده شود.

سرهنگی در ادامه به نقل خاطراتی از حاج قاسم پرداخت و گفت: ارتباط من و حاج قاسم در سال 74 شروع شد. ما وقتی در کنگره کرمان می‌خواستیم کار کنیم، ایشان را دیدیم. همدیگر را دوست داشتیم، اما دیر به دیر یکدیگر را می‌دیدیم. من و حاج قاسم 50 عنوان کتاب برای کنگره درآوردیم. گاهی سوار هواپیما می‌شدم، می‌رفتم کرمان و درباره جلد روی کتاب با ایشان صحبت می‌کردیم. کار فرهنگی ایشان همواره مغفول واقع شده است. ایشان تمام این 50 کتاب را واو به واو می‌خواند و تمام این آثار چاپ شد و من سرم را برای چاپ این کتاب‌ها بالا می‌برم.

این نویسنده حوزه انقلاب و دفاع مقدس، افزود: زمانی در تابستان در تهران برای ایشان کتاب دیگری بردم. وقتی وارد شدم از گرما کلافه بودم، اما کولری ندیدم. خوش و بشی کردیم و صحبت کردیم. آنجا چیزی که در ایشان دیدم همان وجه فرهنگی است که دیده نشده و در این کتاب دیده می‌شود. رفتار با همسر، فرزند، پدر، مادر، همشهری‌ها و ... در این کتاب دیده می‌شود.



وی با بیان این‌که باید سیره اجتماعی ایشان را ببینیم، چون بسیار مهم است، اظهار کرد: در آن زمان با مدیرکل فرهنگی کرمان آقای جعفری جلسه داشتیم. ایشان قرار شد بودجه کتاب‌ها را از ارشاد تهیه کند. آنجا حاج قاسم گفت: آقای جعفری من اگر جای شما بودم، تمام بودجه ارشاد را برای چاپ کتاب‌های جنگ می‌گذاشتم. این ماجرا مال سال 74 است.

سرهنگی با اشاره به روایتی از حاج قاسم درباره شهید محمدحسین یوسف الهی، گفت: همانطور که می‌دانید شهید یوسف الهی کسی است که حاج قاسم وصیت کرده ایشان را کنار این شهید دفن کنند. یوسف الهی، گویا چشم باطن داشته است. ما وقتی خاطرات محمدحسین یوسف الهی را دادیم ایشان خواند، روی آن فقط یک جمله نوشت که اکنون آن کاغذ در کرمان است. ایشان نوشته بود: اگر کسی این کتاب را بخواند و حسین یوسف الهی را بیشتر از من دوست داشته باشد، من دق می‌کنم.

این نویسنده پیشکسوت در پایان گفت: من همیشه فکر می‌کردم وقتی امام خمینی(ره) از مستضعفان می‌گوید، منظورش امثال ما پابرهنه‌ها، بچه‌های خزانه، جوادیه و ... است. بعد وقتی وارد دنیای رزمنده‌های کرمان شدم، دیدم این‌ها تا هفت سالگی در مدرسه کفش نمی‌پوشیدند. یعنی نداشتند که بپوشند. حاج قاسم برای این رزمنده‌ها همه کار می‌کرد، حتی برایشان خواستگاری می‌رفت. جنگ آن چیزی نیست که تلویزیون و ادبیات نشان می‌دهد و بیشتر از آن است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها