یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۹
تنفر چه می‌کارد و چه درو می‌کند؟

رمان «همچون رعد» اگر قرار بود یک تابلوی نقاشی باشد، یک آسمان آبی و صورتی بعد از طلوع آفتاب بود بر زمینی سیاه، پوشیده از خاکستر. معصومه میرابوطالبی، نویسنده و منتقد ادبی در این مطلب این رمان نوجوان را به مخاطبان معرفی کرده است.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - معصومه میرابوطالبی، نویسنده کودک و نوجوان: دو دوست، دو همبازی، دو دختر که از کودکی با هم بزرگ شده‌اند، خوشی‌ها و شادی‌هایشان با هم شکل گرفته و در غم‌ها کنار هم بوده‌اند، به ناگاه وارد جهانی می‌شوند که زاییده تنفر کور شخص دیگری است. تنفری که به دنبالش مرگ و کشتار را دارد. برادر یکی قاتل خواهر دیگری می‌شود، آن هم نه یک قتل عادی، برادر کوئین به‌خاطر تعصب نژادی و دینی دست به کشتار زده است. بعد از این همه تنفر و غم، آیا زندگی دوباره می‌تواند به حالت عادی برگردد؟ آیا نقطه تعادلی وجود دارد؟

این مسئله مهم رمان «همچون رعد» است که جاسمین وارگا نوشته و نشر افق با ترجمه کیوان عبیدی‌آشتیانی چاپ کرده. حل‌کردن مسئله‌ای به این مشکلی به عهده دو دختر است: کوئین و کورا.

خانواده کوئین در حال حذف صورت مسئله‌اند، نمی‌خواهند درباره‌اش صحبت کنند و فکر می‌کنند همه‌چیز با فراموش‌کردن حل می‌شود. انگارنه‌انگار پارکری بوده و چه کرده. انگارنه‌انگار در خانه سلاح‌هایی بوده و برای چه به کار رفته؛ اما کوئین نمی‌تواند فراموش کند. او می‌خواهد زندگی را تا حد امکان به حالت عادی برگرداند و در این مسیر تنهاست. او در نامه‌هایی که به برادرش پارکر می‌نویسد، می‌خواهد او را به یاد بیاورد. می‌خواهد پارکری را در ذهنش زنده کند که هنوز مرتکب قتل نشده و این‌همه تنفر ایجاد نکرده. او نمی‌تواند برادرش را ببخشد؛ اما می‌داند برادرش از روز اول این‌طور نبوده. شاید او بتواند برادری را که دوستش داشته، از اعماق خاطرات بیرون بکشد. سرچشمه تنفر پارکر از جای دیگری بوده و اگر تنها و دور از خانواده نبود، شاید این تنفر در دلش کاشته نمی‌شد.

از طرف دیگر، کورا نمی‌تواند با جای خالی خواهرش کنار بیاید. کورا مدام حسرت لحظه‌های آخری را می‌خورد که خواهرش را در کنار خودش داشته و نمی‌دانسته که این لحظه‌ها دیگر برای او تکرار نمی‌شوند. او آرزو دارد دوباره خواهرش را ببیند و این بار طور دیگری با خواهرش رفتار کند.

کوئین و کورا در داستان دوباره به هم نزدیک می‌شوند؛ ولی این نزدیکی به معنای دوستی نیست. آن‌ها می‌خواهند به عقب برگردند و حسرت‌های گذشته‌شان را جبران کنند. کوئین برگردد و پارکر را دوباره درک کند و جلوی خطایش را بگیرد و کورا برگردد و خواهرش را این‌بار بهتر بفهمد. شاید این حادثه تلخ اصلاً رخ ندهد و دیگر اندوهی نباشد که درک آن ناممکن به نظر برسد؛ اما زندگی بازی خودش را کرده است و این بازی برگشت ندارد. هیچ صورت مسئله‌ای قرار نیست تغییر کند و کورا و کوئین باید امروز را بسازند و دستشان به دیروز نمی‌رسد.

رمان «همچون رعد» نوشته جاسمین وارگا تلاش برای پذیرش و کنار آمدن با فقدان و از دست دادن را نشان می‌دهد؛ وقتی از مرحله انکار رد می‌شویم و غم با تمام هیبتش جلوی ما نشسته است و باید او را ببینیم و درک کنیم.

این داستان لطیف و تأثیرگذار است. حادثه خشن و مرگبار پیش از شروع آن رخ داده، گذشته و چیزی که باقی‌مانده، خاکستر بعد از این فاجعه است و دو دوست که در میان این خاکستر به جا مانده‌اند. آیا از این خاکستر ققنوسی دیگر بلند خواهد شد یا این خاکستر زندگی آن‌ها را تاریک و غم‌انگیز می‌کند؟

دوستی، ققنوسی است که از میان خاکسترها برمی‌خیزد. این دو دختر قدم‌به‌قدم به هم نزدیک می‌شوند. آن‌ها هیچ عجله‌ای برای ساخت رابطه‌شان ندارد. زندگی کار خودش را می‌کند و دخترها هم کار خودشان را می‌کنند. درست است که آن‌ها پر از اندوه‌اند؛ اما مغلوب جبر زندگی نمی‌شوند. به دنبال راهی می‌گردند و مسئله را به روش خودشان حل می‌کنند.

برای همین رمان «همچون رعد» اگر قرار بود یک تابلوی نقاشی باشد، یک آسمان آبی و صورتی بعد از طلوع آفتاب بود بر زمینی سیاه، پوشیده از خاکستر.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط