پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۱
شهید همت و این پنج کتاب

درباره شهید همت چند عنوان کتاب ارزشمند وجود دارد که برخی در دسته خاطرات جای می‌گیرند و برخی دیگر کارهای پژوهشی به هدف شناخت هرچه بهتر این فرمانده بزرگ هستند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): شناخت او به کمک معیارهای مرسوم، شاید ما را به نتیجه‌ای که دنبالش هستیم نرساند. معیارها و نگاه خاص خودش را داشت. همین‌ها هم ماندگارش کرده‌اند. یکی از نزدیکانش روایت می‌کند اولین دوره نمایندگی مجلس داشت‌ شروع‌ می‌شد. به او گفتم «خودت‌ رو آماده‌ کن‌، مردم‌ می‌خواهندت‌.» قبلاً هم‌ به او گفته‌ بودم‌. جوابی‌ نمی‌داد. آن‌ روز گفت: «نمی‌تونم‌. خداحافظی‌ِ شب‌ عملیات‌ِ بچه‌ها رو با هیچی‌ نمی‌تونم‌ عوض‌ کنم‌.» یا دیگری که شبی از آن سال‌ها را به یاد می‌آورد: «ساعت‌ یک یا دو نصفه‌شب‌ بود. صدای‌ شُرشُر آب‌ می‌آمد. توی‌ تاریکی‌ نفهمیدم‌ کی‌ است‌. یکی‌ پای‌ تانکر نشسته‌ بود و یواش‌، طوری‌ که‌ کسی‌ بیدار نشود، ظرف‌ها را می‌شست‌. جلوتر رفتم‌. حاجی‌ بود.»

خاطرات این‌چنینی درباره شهید همت بسیار است. «قلاجه بود و سرمای استخوان‌سوزش‌. اورکت‌ها را آوردیم و بین بچه‌هاقسمت‌ کردیم‌. نگرفت‌. گفت‌: همه‌ بپوشند و اگر ماند، من‌ هم‌ می‌پوشم‌. تا آن‌جا بودیم‌، می‌لرزید از سرما.» همسرش تعریف می‌کند «نمی‌گذاشت‌ ساکش‌ را ببندم‌. مراعات‌ می‌کرد. بالاخره‌ یک‌ بار بستم‌. دعا گذاشتم‌ توی‌ ساکش‌. یک‌ بسته‌ تخمه‌ که‌ بعد شهادتش‌ باز نشده‌، با ساک‌ برایم‌ آوردند. یک‌ جفت‌ جوراب‌ هم‌ گذاشتم‌. ازشان‌ خوشش‌آمد. گفتم‌ می‌خوای‌ دو، سه‌ جفت‌ دیگه‌ برات‌ بخرم‌؟ و گفت‌ بذار این‌ها پاره‌ بشن‌، بعد. همان‌ جوراب‌ها پاش‌ بود، وقتی‌ جنازه‌اش‌ برگشت‌.»

خاطراتی از شهید همت که مکتوب شده‌اند

در دومین کتاب از مجموعه کتاب‌های «یادگاران» روایت فتح، شماری از این خاطرات مرور می‌شوند. در این کتاب که کاری از مریم برادارن است با مردی مواجه می‌شویم که حتی پیش از شهادت، مسیر کمال را تا به آخر طی کرده بود و شهادتش، نه اتفاقی غیرمنتظره، که واپسین قدم در همان راه تعالی بود. رزمندگان نیز این حقیقت را احساس می‌کردند و می‌دانستند حاج همت، از جنس دیگری است. «ریخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش را می‌بوسیدند. هرکار می‌کردی‌، نمی‌توانستی‌ حاجی‌ را از دستشان‌ خلاص‌ کنی‌. انگاردخیل‌ بسته‌ باشند، ول‌کن‌ نبودند. بارها شده‌ بود حاجی‌ توی‌ هجوم‌ محبت‌ بچه‌ها صدمه‌ دیده‌ بود؛ زیر چشمش‌ کبود شده‌ بود، حتا یک‌بارانگشتش‌ شکسته‌ بود. سوار ماشین‌ که‌ می‌شد، لپ‌هایش‌ سرخ‌ شده‌ بود، این‌قدر که‌ بچه‌هالپ‌هاش‌ را برداشته‌ بودند برای‌ تبرک‌! باید با فوت‌ و فن‌ برای‌سخن‌رانی‌ می‌آوردیم‌ و می‌بردیمش‌.»

همچنین جلد دوم از مجموعه «نیمه پنهان ماه» به قلم حبیبه جعفریان به مرور روایت‌هایی از زندگی شهید همت اختصاص دارد و همسرش ژیلا بدیهیان، از برخی خاطرات مشترک‌شان صحبت می‌کند. خاطراتی که هم بسیار جالب و خواندنی‌اند و هم نکات ارزشمندی از شخصیت شهید همت را نشان می‌دهند. می‌خوانیم: به حاجی گفتم: «خانواده من تیپ خاص خودشون رو دارند. چندان مذهبی نیستند و از سپاهی‌ها هم خوش‌شون نمی‌آد. احتمالاً پدر و مادرم مخالفت می‌کنند، صحبت با این‌ها با خود شما و دیگه اینکه من می‌خوام بدون مهریه ازدواج کنم. شما وقتی می‌رید پدرم رو راضی کنید، مهر تعیین نکنید.» چقدر ادعا داشت آن روزها! چقدر خودش را حزب‌اللهی‌تر از حاجی می‌دانست! وقتی قرار شد قبل از عقد باهم صحبت کنند او را قسم داد، گفت «زندگی من باید همه چیزش برای خدا باشه. اگر لله می‌خواید با من ازدواج کنید، صحبت کنیم.» اما حالا می‌داند، یعنی حس می‌کند که این‌ها نبود. عشق و عاشقی هم نبود؛ از حاجی تا همان لحظه عقد خوشش نمی‌آمد، حتا بدش می‌آمد! یک جور توفیق بود یا رحمت، یک خوبی که خدا خواست و به او رسید؛ انگار سهم او باشد.

شهید همت و این پنج کتاب

پژوهش‌هایی در زندگی و شخصیت شهید همت

درباره شهید همت، کتاب کم ننوشته‌اند. به جز عناوینی که در دسته خاطرات جای می‌گیرند، کتاب‌های دیگری هم وجود دارند که پژوهش‌هایی برای بررسی ابعاد دیگر زندگی این فرمانده شهید به شمار می‌روند. از جمله کتاب «شهید همت در مکتب نبوی: گذری بر رفتارهای مدیریتی شهید همت» نوشته علیرضا شفیعی، که از تولیدات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است. همچنین باید از «ماه تمام» به قلم گلعلی بابایی نام برد که با عنوان فرعی «سرگذشت نامه مستند معلم بسیجی شهید محمد ابراهیم همت» منتشر شده است. بابایی یکی از نیروهای لشکر شهید همت بود و معتقد است وجه تمایز همت از دیگر شخصیت‌های جنگ، چه شهدا و چه افرادی که هنوز هم در قید حیات هستند، وجه آموزگاری و معلمی اوست. نویسنده کتاب «ماه تمام» از این منظر، همت را معلم - فرمانده توصیف می‌کند.

کتاب دیگر «به فرماندهی همت» نام دارد و جستاری در زندگی جهادی شهید محمدابراهیم همت است. این کتاب کاری از محمدعلی صمدی است و او کوشیده تا ویژگی‌های فردی شهید همت را، در مسیر دشواری که در تمام سال‌های جهاد طی کرد بشناسد و بر تنگناها و کنش و واکنش‌های او در حوادث مختلف تأمل کند. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: از قرارگاه پیغام رسید که «اگه نمی‌تونی به خط بزنی، بکش عقب، لشکر امام حسین این کار رو انجام می‌ده.» لشکر امام حسین به فرماندهی حسین خرازی رفتند و خط را شکستند؛ ولی قبل از ظهر عقب‌نشینی کردند و برگشتند. با این حال، زخم زبانی بود که به حاجی زده می‌شد که «اگه نمی‌شه، پس چه جوری حسین خرازی این کار رو انجام داد.» حاجی کلافه شده بود، راه می‌رفت و با خودش حرف میزد و گریه می‌کرد. به او گفتم: «گریه نکن ابراهیم! زشته جلوی بچه‌ها!» گفت: «نه تو و نه هیچکس دیگه‌ای نمی‌تونین بفهمین توی این دل من چی می‌گذره!» گفتم: «آخه با گریه که کاری درست نمی‌شه.» گفت: «حتی گریه هم آرومم نمی‌کنه، اما به غیر از این هم کاری ازم بر نمیاد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها