مادربزرگ پرويز و ناهيد با همهي مادربزرگها فرق داشت، نه ترشي درست ميكرد و نه بافتني ميبافت. او گاهي كارهايي ميكرد و چيزهايي ميگفت كه همه تعجب ميكردند! البته او رازي هم داشت كه تنها با نوههايش در ميان گذاشته بود.
هر كدام از اين داستانها موضوعي متفاوت دارند؛ اما آنچه در ميان آنها مشترك است، فضاي واقعي آنهاست؛ بهطوري كه شايد با خواندن برخي از آنها با خود بگوييد اين اتفاق براي من هم افتاده! مثلاً وقتي «مادربزرگ دست تو جيبهاي گشادش ميكرد و يك مشت مغز گردو و كشمش به او ميداد و پرويز عاشق اين جايزههاي خوشمزه بود.»
يا ممكن است شما هم مانند قاسم، قهرمان داستان «دوچرخهي رويايي» با فكر يك دوچرخه به خواب برويد: «از همان روز اول قاسم دلش ميخواست با نوارهاي شيشهاي قرمز و زرد و سفيد و گلپرهاي درشت نارنجي و آبي و دستگيرههاي مشكي مخملي و آينهي كوچك نقرهاي دوچرخهاش را نونوار كند و يك زنگ استيل براق شيك به فرمانش وصل كند و مثل يك ماشين آخرين سيستم از آن لذت ببرد. اما همهي اينها به قول پدرش به اندازهي قيمت خود دوچرخه خرج برميداشت...»
شايد حتي با خواندن داستان «آبنباتهاي خارجي» ياد لج و لجبازيهاي خودتان در مدرسه بيفتيد!
كتاب 34 صفحهاي «راز مادربزرگ» را انتشارات منادي تربيت منتشر كرده است و از آنجا كه حجم داستانهاي آن كوتاه است، مطالعهي آن در تعطيلات نوروز برايتان لذتبخش خواهد بود.
«نسرين گلدار» نويسندهي اين كتاب، پيش از اين كتابهاي ديگري مانند «راز چكاوك»، «ماكس تقلب كرده»، «كار كي بود؟»، «ليلي عاشق تلويزيونه» و «دنياي شگفتانگيز ماهيها» را تاليف يا ترجمه كرده است.
نظر شما