برباد رفته پربينندهترين فيلم تمام تاريخ و نزديك به 7 دهه در صدر پرفروشترين و محبوبترين فيلمهاي تاريخ سينما بوده است كه قطعا از انتخابهاي اصلي براي اقتباسهاي بزرگ سينمايي خواهد بود.
"مارگرت مونرلين ميچل" در 8 نوامبر سال 1900 در آتالانتا آمريكا متولد شد. نويسندهاي كه بعدها و در سال 1937 براي رمان برباد رفته جايزه پولتيزر را دريافت كرد. كتابي كه براي هميشه از محبوبترين كتابهاي تمام دنياست با بيش از 28 ميليون نسخه و بارها تجديد چاپ به يقين شايسته چنين عنواني است.
او دوران كودكيش را در سال هاي جنگهاي شهري آمريكا گذراند و به خوبي با فضا و حال و هواي آن دوران آشنا بود. آن را ميشناخت و شايد جزيياتي كه در كتابش و در ميان روابط انسانها به شكل عجيبي قابل لمس هستند، ناشي از زندگي در همان شرايط است.
او پس از فارغالتحصيلي از دبيرستان به كالج اسميت پيوست تا اين كه در سال 1918 از آن فارغالتحصيل شد و سپس به عنوان اولين زن روزنامهنگار در جنوب امريكا در روزنامهاي كه مطالب مارگرت را يكشنبهها و به صورت هفتگي منتشر ميكرد شروع به كار كرد.
"ميچل" پس از ازدواج ناموفق با "ردآشيو" در 1922، سه سال بعد با مرد ديگري به نام "جان مارش" ازدواج كرد و همچنان با چاپ خاطرات ژنرالهاي جنگهاي شهري و ايالت جورجيا و مصاحبه با چهرههاي مطرح آن روزها، خود را به عنوان يك نويسنده با استعداد معرفي كرد.
چندي بعد وقتي جان مارش همسرش براي او و بنابر علاقهاي كه ميچل به كتاب هاي تاريخي داشت، يك كتابخانه بزرگ از كتابهاي تاريخي آماده كرد و او را تشويق به نوشتن رماني تاريخي كرد.
سرانجام در سال 1936 پس از ملاقات ميچل با ناشري به نام "هاواردلاتام" پس از 7 سال نگارش مداوم "بر باد رفته" اين رمان منتشر شد.
كتاب "ميچل" را "اسلزنيك" تهيه كننده نامدار هاليوود در اماتيزه كرد كاري كه سه سال به طول انجاميد و حقوق كتاب را به قيمت 5000 دلار كه در آن زمان مبلغ قابل توجهي بود از ميچل خريد و در سال 1939 و در روزهاي آغازين جنگ جهاني دوم پيش توليد فيلم بر باد رفته آغاز شد.
مارگر ميچل سرانجام بر اثر تصادف رانندگي در سال 1949 فوت كرد. سالها پس از مرگ او كتابي ديگر از او نيز منتشر شد.
مارگرت در سال 1937 به خاطر نگارش رمان پرفروش برباد رفته جايزه معتبر پوليتزر را از آن خود كرد.
كتاب بر باد رفته چند سال قبل از افتتاحيه نمايش فيلم منتشر شد و با فروش بالايش در صدر كتاب هاي پرفروش تاريخ قرار گرفت.
اما سرانجام سلزنيك كه از باهوشترين تهيه كنندگان تمام تاريخ سينما است پايهگذار ساخت فيلمي شد كه امكان ندارد در نظرسنجي هاي عمومي حتي پس از 6 سال از نمايش آن جزو انتخاب هاي هميشگي مخاطبان عام سينما نباشد فيلمي كه 10 جايزه اسكار را دريافت كرد و نزديك به نيم قرن پربينندهترين فيلم تمام تاريخ سينما بود. تا سرانجام فيلم "تايتانيك" اين فيلم را به رتبه دوم راند.
به هر حال كمپاني بينالمللي سلزنيك با خريد حق نمايش كتاب ميچل قدمهاي آغازين را براي ساخت فيلم برباد رفته گرفت.
انتخاب عوامل فيلم دو سال طول كشيد. مخصوصا براي انتخاب نقش "اسكارلت اوهارا" نزديك به 1400 نفر از بازيگران سينما و تئاتر و تلويزيون جهان مصاحبه شدند كه از ميان آنها ميتوان به "بت ديويس"، "نور ماشيرر"، "جون كرافورد"، "ميريام هايكنيز"، "لورتايانگ" ، "آن شريدان"، "كاترين هپبرن" و... اشاره كرد كه سرانجام "ويويان لي "در شرايطي انتخاب شد كه فيلمبرداري برخي از صحنهاي فيلم شروع شده بود.
فيلمبرداي با كارگرداني "جان كيوكر" كه به عنوان كارگرداني كه در هدايت بازيگران زن و پروراندن شخصيت زنان در سينما شهرت داشت، شروع شد. وقتي "گيبل" احساس كرد كه كيوكر بيش از اندازه به هنرپيشگان زن فيلم يعني لي و دوهاويلند ميدان ميدهد با نفوذي كه در سلزنيك داشت باعث اخراج كيوكر شد و ويكتور فلمينگ را به سلزنيك پيشنهاد داد. لي و هاويلند حتي پس از اخراج كيوكر درباره صحنههاي فيلم با او ملاقات ميكردند و درباره صحنههاي مختلف فيلم از او سوال مي كردند.
اين فيلم 4 كارگردان داشت. ابتدا كيوكر و سپس فلمينگ و صحنههاي پاياني رانيز" سام وود"و "ويليام كامرون" كارگرداني كردند.
فيلمنامه فيلم در واقع حاصل مشورتهاي بسيار سلزنيك با فيلمنامه نويسان مختلف بود. اما در نهايت فيلمنامه اصلي را سيدني هووارد نوشت. از نويسندگان نامدار ديگري كه در نوشتن فيلمنامه كمك كردند بايد از نويسنده معروف يعني" اسكات فيتز جرالد" نام برد. "سيدني هوارد" در زمان فيلمبرداري طي حادثهاي درگذشت و جايزه اسكارش بعد از مرگش به او تعلق گرفت.
داستان كتاب قصهاي عاطفي و ملودرام است كه با شخصيت پردازي هاي محكم ميچل به راحتي قابل باور و لمس هستند. رابطهاي كش و قوسدار ميان سه شخصيت اصلي فيلم و ويژگيهاي بكري كه براي شخصيت اسكارلت اوهارا در نظر گرفته شد همگي به موفقيت قصه كمك ميكردند.
حضور تلخ جنگ شمال و جنوب امريكا و خرابيهايي كه براي نابودي زندگي انسان به بار آمده بودند رابطههاي پيچيده شخصيتهاي قصه را جذاب مينمود. شايد همين تلخي قصه و سر راست بودنش را بايد از امتيازهاي برجسته اين رمان دانست.
فلمينگ كه بارها نشان داده است كه فيلمهايش براساس احترام به ساختار حرفهاي و سينماي قصهگويي هاليوود بنا شده است، بدون هيچ تظاهري قصهاش را بسيار ساده براي تماشاگر تصوير ميكند و در اين روايت هيچ باكي از تناقضها و برخوردهاي اين شخصيتها ندارد.
فيلم كه با وفاداري كامل به رمان ساخته شده است نمونه مشخصي براي اثبات اين نظريه است كه در اقتباس نبايد جزييات قصه اصلي را مورد توجه قرار داد و تنها بايد برداشت آزاد كارگردان را به عنوان يك اصل واقعي در قصه پذيرفت. اما فيلم بر باد رفته با نگاهي كامل به قصه اصلي صحنههاي آن را براي تماشاگر به وضوح قابل رويت كرد.
اما خلاصه داستان: اسكارلت بزرگترين دختر ميچل صاحب مزرعه پنبه تارا تنها به يك چيز ميانديشد؛ ازدواج با اشلي ويلكز پسر مالك مزرعه مجاور. در يك مهماني در خانه ويكليز اسكارلت به اشلي اظهار علاقه ميكند ولي اشلي عنوان ميكند كه به ملاني دختر عمويش ميخواهد ازدواج كند. رت باتلر ماجراجوي خوش قيافهاي كه شاهد صحبتها بوده است اسكارلت را نصيحت مي كند. جنگ شمال و جنوب امريكا آغاز ميشود و اسكارلت با چارلز براد ملاني ازدواج ميكند ولي چارلز در اردوي آموزشي در ميگذرد. اسكارلت به آتلانتا پيش ملاني ميرود و در آنجا دوباره بارت باتلر ملاقات ميكند. وقتي آتلانتا مورد حمله قرار ميگيرد رت به اسكارلت و ملاني كمك مي كند كه از شهر بگريزند و آنگاه به جنوبي ها ميپيوندد. وقتي اسكارلت بعد از جنگ پيش اشلي باز گشته و با او زندگي ميكند اما اسكارلت براي نگهداري مزرعه با فرانك پولدار ازدواج مي كند. پس از مرگ فرانك، اسكارلت با باتلر ازدواج ميكند و....
قصهاي دراماتيك و پرسوز و آه اما در عين حال ساده و پر از مفاهيم ساده انساني. فيلم به نوعي به روياي نمايش مثبت از يك جنتلمن امريكايي روياي عمل پوشاند. به نحوي كه شخصيت رت باتلر با بازيگري كلارك گيبل دومين شخصيت محبوب تاريخ سينما بعد از پدرخوانده با بازي مارلون براندو است. نقشي كه ابتدا گري كوپر نامزد بازي در آن بود.
در سال 1998 انستيتو فيلم امريكا اين فيلم را به عنوان چهارمين فيلم بزرگ تمام دوران انتخاب كرد.
نكته جالب ديگر اين كه جمله پاياني رت باتلر به اسكارلت اوهارا در سال 2005 به عنوان به يادماندني ترين ديالوگ تمام تاريخ انتخاب شد. آن جايي كه گيسل ميگويد: «آه، عزيزم، اصلا برام مهم نيست.»
به هر حال فيلم بر باد رفته با آغاز حضور قدرتمند سينماي امريكا در دوران سينماي رنگي همزمان شد و موفقيت آن مديون فرا وطني بودن و خارج بودن اين روايت انساني از چهارچوب زمان و مكان اين فرصت را به تهيه كنندگان آن داد تا با موفقيت فيلم به ثروت هنگفتي برسند.
نظرات