به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «یکی از شبهای عملیات، همه رزمندگان دعای کمیل میخواندند. تنها بودم و نمیدانستم چه باید بکنم. داخل سوله رفتم، کتابی دست گرفتم و پشت سر بچهها نشستم. نمیدانستم چه میگویند. بنابراین در حالی که دست به صلیب داشتم و نگاه به آسمان، هرچه بچهها میگفتند تکرار میکردم.» این جملات خاطرات سورن هاکوپیان، آزاده ارمنی و مسیحی دوران دفاع مقدس است که در کتاب «چه کسی قشقرهها را میکشد؟» مصاحبه و تدوین حجت شاهمحمدی به چاپ رسیده است.
سورن اسیر شد و ۲۶ ماه در اردوگاه بعقوبه سختترین شکنجهها را تاب آورد. در طول این مدت پا به پای همرزمان مسلمانش ایستاد و در برابر اصرار نظامیان عراقی برای پناهنده شدنش سر خم نکرد… او که ارمنی و پیرو آیین مسیحیت بود، با وجود تفاوتهای دینی و قومی، در کنار مسلمانان ایران به دفاع از کشور پرداخت. کتاب نشان میدهد که چگونه هویت دینی و فرهنگی او، منبعی برای استقامت، اخلاق و همدلی انسانی در سختترین شرایط شد. این تجربه به خواننده میآموزد که ایمان به خدا و ارزشهای انسانی میتواند مرزهای قومی و مذهبی را پشت سر بگذارد و متحدکننده باشد.
سورن هاکوپیان در ششم مهر ماه سال ۱۳۴۴ در فریدونشهر اصفهان متولد شد، اما بخش مهمی از دوران کودکی و نوجوانی او در شهر استراتژیک و پررونق خرمشهر سپری شد. او در آن سالها شاهد زندگی مسالمتآمیز و پرجنب و جوش مردمان این شهر بود. با این حال، زمزمههای جنگ و تجاوز رژیم بعث عراق از همان ابتدا در گوشه و کنار مرزها به گوش میرسید. سورن در دوران نوجوانی، خود شاهد بدمنشی و رفتارهای غیرانسانی نیروهای بعثی پیش از آغاز رسمی جنگ بود. این مشاهدات اولیه، بذرهای تنفر از تجاوز و عشق به میهن را در دل او کاشت. با شروع جنگ تحمیلی و حمله گسترده به خرمشهر، زندگی خانواده هاکوپیان نیز مانند میلیونها ایرانی دیگر دستخوش تغییر شد. آنها مجبور به ترک خانه و کاشانه خود در خرمشهر شده و به اصفهان مهاجرت کردند. این آوارگی اجباری، اولین زخم عمیق جنگ بر روح سورن و خانوادهاش بود.
با وجود آوارگی و دور شدن از جبهههای نبرد، روحیه میهنپرستی و غیرت سورن و برادرانش اجازه نمیداد نسبت به تجاوز به خاک کشور بیتفاوت بمانند. او همراه برادرانش داوطلبانه راهی جبهه شد و در لشکر ۸۴ خرمآباد مشغول دفاع از وطن شد. سورن تا آخرین روزهای جنگ، تیرماه ۱۳۶۷، در خط مقدم حضور داشت و در مقابل تهاجم بیرحمانه دشمن بعثی ایستادگی کرد.
در یکی از حملات سنگین عراق، او در حالی که شجاعانه در حال دفاع بود، از ناحیه پا مجروح شد و در محاصره نیروهای دشمن قرار گرفت. لحظه اسارت برای سورن سرشار از صحنههای دلخراش و تکاندهنده بود؛ از جمله تصویری فراموشنشدنی از عبور تانکهای عراقی بر روی مجروحان ایرانی که تا همیشه در ذهن او حک شد. با این حال، سرنوشت این رزمنده ارمنی، راه متفاوتی را رقم زد و او در حالی که زخمی بود، به اسارت نیروهای عراقی درآمد. این آغاز دورهای دو ساله از رنج، صبر و مقاومت در اردوگاههای اسیران ایرانی در عراق بود.

هاکوپیان درباره دوران اسارتش مینویسد: «در ۲۶ ماهی که مفقودالاثر بودم، در سولهای تنگ و تاریک و دلگیر، جایی که نه خبر از کسی داشتم و نه کسی اطلاع از من داشت، در روزهای سخت و جان فرسایی که نور خورشید و هوا، غذا، آب و داور، دستشویی و خلاصه همه چیزهای لازم برای بقا، از ما دریغ شده بود و ۱۷۰۰ نفر درون یک سوله چپانده شده بودیم، در جایی که برای نشستن هم جا نبود و خواسته ناخواسته، باید چسبیده به هم مینشستیم و به هم تکیه میدادیم، اولین درس مهم اسارت، بدون هیچ استادی، خیلی واضح و روشن به همگیمان تفهیم شد؛ ما برای بودن و ماندن، باید کنار هم و دوش به دوش هم، آن روزهای سخت را میگذراندیم که گذراندیم.»
یکی دیگر از بخشهای «چه کسی قشقرهها را میکشد؟» به زندگی روزمره و مناسک دینی هاکوپیان در اردوگاههای اسارت میپردازد. او در حالی که تحت فشارهای شدید جسمی و روانی قرار داشت، تلاش میکرد نماز و دعاهای مسیحی خود را حفظ کند و این آیین، منبع آرامش و توانایی او در مواجهه با شکنجهها بود. هاکوپیان در این زمینه میگوید: «در میان تاریکی و رنج اردوگاه، دعا و نواهای مسیحی تنها چیزی بود که میتوانست قلبم را آرام کند. وقتی دستهایم بسته بود و بدنم درد میکشید، ایمانم به خدا قوت ادامه مسیر را میداد.»
از ویژگیهای مهم کتاب، دیدگاه انسانی و اخلاقی هاکوپیان است که ریشه در آموزههای مسیحی او دارد. او مجروحان را همراهی میکرد و در شرایط سخت، از حمایت و همدلی با دیگر اسرا دریغ نمیکرد: «در اردوگاه، ما هیچ تفاوتی میان خود و دیگران قائل نبودیم. مهم نبود که او مسلمان است یا من مسیحی؛ چیزی که ارزش داشت انسانیت بود و ایمان به اینکه باید یکدیگر را زنده نگه داریم.»
یکی از بخشهای تأثیرگذار کتاب، شرح شکنجهها و صبر هاکوپیان در اردوگاههاست. ایمان مسیحی او منبعی برای استقامت بود و به او کمک میکرد تا در برابر فشارهای روانی و جسمی مقاومت کند: «وقتی شکنجه آغاز میشد، تنها چیزی که مرا زنده نگه میداشت، امید به خدا و یاد دیگر اسرا بود. میدانستم که اگر ایمانم را حفظ کنم، میتوانم نه تنها خود، بلکه همرزمانم را نیز از ناامیدی نجات دهم.»
«چه کسی قشقرهها را میکشد؟» همچنین نشان میدهد که هاکوپیان، با هویت مسیحی خود، پل ارتباطی میان اسرا شد. او به گونهای طبیعی، با تمام اسرا ارتباط برقرار میکرد و رفتار اخلاقی و وفاداری او، موجب شد تا حتی کسانی که با او اختلاف دینی داشتند، احترام ویژهای برایش قائل شوند.

در کنار روایت شخصی، کتاب به زمینه تاریخی جنگ ایران و عراق و شرایط اردوگاهها نیز اشاره دارد، از جمله محدودیتها، فشارهای روانی، شکنجه و سختیهای روزمره. این زمینه تاریخی، خواننده را با عمق تجربه انسانی یک اسیر مسیحی در ایران و جبههها آشنا میکند و اهمیت حضور تنوع مذهبی در دفاع مقدس را روشن میسازد: «حتی در بدترین شرایط، ایمانم به خدا باعث شد که از دیگران مراقبت کنم و از کوچکترین فرصتها برای کمک به همرزمان استفاده کنم. مسیحیت به من آموخت که حتی یک دست کوچک میتواند جان کسی را نجات دهد.»
نظر شما