سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر: کتاب «اطلس اصطنبولی» (معلمان من) همزمان با همایش بینالمللی «شهرنامهنویسی در تاریخ ایران» بهمناسبت بزرگداشت صدمین سالروز تولد استاد محمدابراهیم باستانیپاریزی از سوی نشر علم منتشر شد. باستانیپاریزی در این اثر، از معلمان و استادانی مینویسد که در شکلگیری ذهن، زبان و جهانبینی او نقش داشتهاند؛ از کلاسهای درس رسمی گرفته تا محافل علمی، گفتوگوهای غیررسمی و تجربههای زیستهای که «آموزش» را به امری فراتر از مدرسه و دانشگاه بدل میکند.

نثر کتاب، همان نثر آشنای باستانیپاریزی است؛ آمیختهای از تاریخ، خاطره، طنز ظریف، ارجاعات ادبی و نکتههای اخلاقی. او از معلمانش اسطوره نمیسازد، بلکه آنان را با تمام ویژگیهای انسانیشان ضعفها، بزرگیها، سختگیریها و مهربانیها به تصویر میکشد. همین نگاه انسانی است که کتاب را خواندنی و باورپذیر میکند. «اطلس اصطنبولی» در لایهای عمیقتر، تأملی است بر جایگاه معلم در جامعه ایرانی؛ بر نسلی که دانش را با منش همراه میکرد و آموزش را نوعی مسئولیت اخلاقی میدانست. این کتاب نهتنها ادای دینی شخصی است، بلکه سندی فرهنگی از تاریخ آموزش، دانشگاه و روشنفکری ایران در سده اخیر به شمار میآید.
محمدابراهیم باستانیپاریزی سوم دی ماه ۱۳۰۴ ه.ش درپاریز (دهکده کوچکی در ده فرسنگی شمال سیرجان و ۱۳ فرسنگی جنوب رفسنجان) زاده شد. وی تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی درپاریز تحصیل کرد و در عین حال از محضر پدر خود حاج آخوند پاریزی هم بهره برد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دو سال ترک تحصیل اجباری، در سال ۱۳۲۰ تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد. باستانیپاریزی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۲۵ برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال ۱۳۲۶ در دانشگاه تهران در رشته تاریخ تحصیلات خود را پی گرفت. در ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و برای انجام تعهد دبیری به کرمان بازگشت. در سال ۱۳۳۷ ه.ش تحصیلات خود را در رشته تاریخ در مقطع دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد و موفق به اخذ دانشنامه دکترای تاریخ شد. پایاننامه وی درباره الکامل ابن اثیر بود.
او در همان ایام در اداره باستانشناسی زیر نظر مرحوم مصطفوی به کار پرداخت و مجله باستانشناسی را نیز یک سال منتشر کرد. در سال بعد (۱۳۳۸ ه.ش) به دانشگاه تهران انتقال یافت و مدیریت داخلی مجله دانشکده ادبیات را به عهده گرفت که تا ۱۳۴۹ که به عنوان فرصت مطالعاتی یک سال و نیم به پاریس رفت، مجله دانشکده را اداره کرد. باستانیپاریزی تا سال ۱۳۸۷ استاد تماموقت دانشگاه تهران بود. اولین کتاب باستانیپاریزی با نام پیغمبر دزدان؛ شرح نامههای طنزگونه شیخ محمدحسن زیدآبادی برای اولین بار در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ شد. باستانیپاریزی افزون بر تالیف دستی در سرودن شعر نیز داشت. اولین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سرود. منتخبی از شعرهای خود را در سال ۱۳۲۷ در کتابی به نام یادبود من نیز به چاپ رساند. باستانیپاریزی در ۵ فروردین ۱۳۹۳ در تهران درگذشت.

در پیشگفتار کتاب حمید و حمیده باستانیپاریزی چنین نوشتهاند: بعد از درگذشت پدر سعی کردیم به تدریج دستنوشتهها، فیشها، عکسها و نامههای ایشان را جمعآوری و مرتب کنیم. این دستنوشتهها به روش خاص خودشان در پاکتها و پوشههایی نگهداری میشدند که احیاناً دیگری نمیتوانست به آسانی از آنها استفاده کند. به عبارتی در ذهن پدر ارتباط منطقی بین یادداشتهای یک پرونده وجود داشت اگرچه محتوای برگهها از چیز دیگری حکایت میکرد.
به طور مثال بریدههای روزنامه، عکسها و مطالبی در مورد خشک شدن دریاچه اورمیه از اواسط دهه هفتاد شمسی در کنار عکسی از دوچرخهسواران شهرستان رضاییه در نود سال پیش در یک پاکت قرار داشت. و یا گسترهای از کارت پستالهایی که شادروان ایرج افشار از نقاط مختلف دنیا برای پدر فرستاده بودند، در پروندههای متفاوتی جای داده شده بود، چراکه موضوع هر کارت پستال مشابهت با یکی از مقالات یا کتابهای پدر داشت.
مرتب کردن این یادداشتها به طور جدی از زمانی شروع شد که برای تجدید چاپ کتابهای پدر لازم بود هر کتاب خوانده شود و اشتباهات چاپی یا در مواردی محتوایی آنها رفع شود. به همین منظور، لازم بود دستنوشته ها و مدارک جنبی هر کتاب از قبیل عکسها و اسناد و اصلاحات و مواردی که خود یا خوانندگان به نظرشان رسیده بود و.... پیدا شده و کتاب بر این مبنا تصحیح شود. در حین مرتب کردن این مدارک، به تصویر چند مقاله از پدر برخوردیم که سالهای قبل به جهت تکریم معلمان و استادان خود نوشته بودند و احیاناً در کتابهای خودشان یا یادنامههای دیگر به چاپ رسیده بودند. روی این مجموعه یادداشتی گذاشته بودند با عنوان «برای کتاب معلمان من».
حدود سه سال قبل مجموعه یادداشتهای دیگری از ایشان با عنوان «مطالب برای کتاب اطلس اصطنبولی» یافته شد. عمده این یادداشت ها مقالاتی هستند که پدر در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ نوشته بودند و در روزنامه اطلاعات، مجله بخارا، فصلنامه ایراننامه و دفتر هنر چاپ شدهاند. با مشورت دوستان اهل فن و شاگردان ایشان به نظرمان رسید بهتر است برای ثبت و باقی ماندن در حافظه مکتوب جامعه، این نوشتهها در قالب یک کتاب منتشر شوند، ضمن آنکه خودشان در فهرستی که تهیه کرده بودند از مقالات «معلمان من» نیز نام برده بودند.
بعد از این تصمیم به نظرمان رسید چنانچه این یادداشتها با مقالات معلمان من در یک مجموعه جای گیرد، هم قصد پدر در قدرشناسی از معلمانشان جامه عمل میپوشد و هم آخرین نوشتههای ایشان در یک مجموعه گردآوری شده است. بر اساس همین تصمیم، این مجموعه به عنوان شصت و هفتمین کتاب پدر به دوستدارانشان عرضه میشود.
مشکل اصلی در تهیه این مجموعه، ویرایش و اصلاح مقالات اخیر بود. خوانندگان قدیمی آثار پدر آگاهی دارند مقالاتی که ایشان برای روزنامهها و مجلات مینوشتند قبل از چاپ، حداقل در دو مرحله تصحیح و تکمیل و ویرایش میشد اما ویرایش و تغییرات اصلی زمانی اتفاق میافتاد که قرار بود این مقاله در یکی از کتابهای ایشان به چاپ برسد. در این مرحله علاوه بر تغییرات ناشی از دریافت نظر خوانندگان و تکمیل متن، اضافه کردن حواشی و زیرنویسها و حتی زیرنویس در زیرنویس و تکمیل ارجاعات و اشارات جدید، در مواردی جملهبندی و نثر مقاله تفاوتهای چشمگیری با اصل آن داشت، به طوریکه صدای حروفچینهای عزیز و زحمتکش را به عرش میرساند. بخشی از این گرفتاریها را دوست فرهیخته و با کمال پدر، حسن نیکبخت که مسئولیت حروفچینی بسیاری از کتابهای پدر را داشتند، در فیلم از پاریز تا پاریس بیان کردهاند.
ما نه میخواستیم و نه میتوانستیم مطالب را، آنطور که پدر میخواستند، تکمیل و تصحیح کنیم. اما آنچه که انجام شد، اصلاح لغزشهای نوشتاری و ارجاعی بود که به خاطر ضعف چشم و تشدید بیماریهای دیگر ایشان در مقالات راه پیدا کرده بود. حتی در مواردی که نمونههای اول مقالات را غلط گیری و تصحیح کرده بودند، به خاطر لرزش دست و قلم قابل خواندن و تشخیص نبود. مورد بارز این اشکالات برخی جملهبندیهای ناقص و تکراری در یک متن یا اشتباهاتی در دورههای تاریخی و نام اشخاص بود که سعی شده همگی تصحیح شوند.
برای حل این مشکل سعی کردیم از اشراف نسبی که در تصحیح ۵۰ جلد از کتابهای تجدید چاپ شده ایشان پیدا شده بود و کمکهای استاد تاریخ و همدهی پدر دکتر حسن باستانیراد استفاده کنیم. پدر در برگهای طرح فهرست مطالب کتاب اطلس اصطنبولی را داده و حتی یکی از مقالاتشان را به عنوان مقدمه انتخاب کرده بودند. سعی کردیم با توجه به نظر ایشان شیوه ادغام مقالات معلمان من، تفاوت چندانی را در این فهرست با خواسته ایشان بوجود نیاورد. ترتیب بقیه مقالات نیز بر اساس نظر اولیه ایشان و تلفیق مقالات صورت گرفته است. اگر چه هم مواردی تکراری در چند مقاله بهچشم میخورد و هم در رثای شادروان ایرج افشار سه مقاله متفاوت و تا حدودی مشابه ملاحظه میشود.
نظر شما