چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۸
زندگی روزمره شازده قجری

منصوره اتحادیه نوشت:‌ «با دنبال کردن زندگی روزمره عمادالسلطنه همراه او کوچه‌های پرگرد و خاک تهران را می‌گردیم، از موقع برخاستن صبح، نماز خواندن، صبحانه خوردن، سرکار رفتن، اجرای وظایف فرزندی، دیدوبازدید دوستان و اقوام، غیره، زندگی طبق فصول تغییر می‌کرد، تابستان اغلب به ییلاق می‌رفتند، حتی ادارات هم به شمیران نقل مکان می‌کردند».

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری- «شاهزاده حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه) پسر ارشد شاهزاده عبدالصمد میرزاسالور و تاج‌ماه خانم بود، که در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۲۵۰ ش در تهران به دنیا آمد و ۹ مهرماه ۱۳۱۱ ش در تهران از دنیا رفت. حسینقلی میرزا به پیروی و تشویق پدر از نوجوانی خاطرات روزانه خود را یادداشت می کرد.»، کتاب «خاطرات روزانه شاهزاده حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه) ۴ ذی‌الحجه ۱۳۳۰ الی ۹ رجب ۱۳۳۴» تصحیح منصوره اتحادیه (نظام مافی)، رقیه آقابالازاده، مریم سالور و شقایق فتحعلی‌زاده از سوی نشر تاریخ ایران به بازار کتاب آمده است.

زندگی روزمره شازده قجری

منصوره اتحادیه (نظام مافی) در پیشگفتار کتاب با ورق زدن چند خاطره و روزنوشت از عمادالسلطنه به ویژگی شخصیتی او می‌پردازد. «روزنامه یومیه بیست و نهم- ۴ ذی‌الحجه ۱۳۳۰ الی ۴ ذیحجه ۱۳۳۱ ق کتابچه بیست‌ونهم در ۴ ذیحجه ۱۳۳۰ آغاز شده است. با اینکه عمادالسلطنه افسوس می‌خورد که نتوانست پاریس برود ولی از شعری که در اول کتابچه نوشته ظاهراً از زندگی راضی است یا لااقل تن به رضای الهی داده و مانند گذشته خواننده را از تلاطم زندگی و روحیه خود آگاه می‌کند.

در بازگشت از سفر روسیه در ۱۶ ذیحجه از طریق دروازه قزوین وارد تهران می‌شود، سعی داشت پدرش را ببیند ولی عزالدوله در تهران نبود، او بعد از دیدار با برادر به خانه خود می‌رود، «مدیحه دختر دو سال و نیم را مثل شیرین‌ترین نعمت‌ها بغل گرفته» می‌بوسد و می‌نویسد بقیه بچه‌ها هم سالم هستند.

عمادالسلطنه همچنان بی‌کار و بی‌پول بود، زندگی معمول روزانه را از سرگرفته محض گذراندن روزگار به دیدوبازدید اقوام و دوستان می‌رود، او درباره این معاشرت‌ها می‌نویسد: «صحبت هم مثل همه مجالس، مردمان بی‌کار» ولی با همه گرفتاری‌ها او ذهنی پویا داشت و همچنان به دنبال مطالعه بود، چون پترزبورگ را دیده بود سراغ روزنامه‌های قدیم که جلد کرده و نگهداشته بود می‌رود و می‌نویسد: «خواستم اوقات شورش و روزی که دوهزار نفر را در پترزبورگ هدف گلوله کرده بودند باز بخوانم، ۲۳ ژانویه از سال ۱۹۰۵ بود».

او همچنین از وضع دولت هم کمتر می‌نویسد، در ۱۳۳۰ مجلس تعطیل بود و نایب‌السلطنه برای مدتی به اروپا رفته بود. قرارداد روس و انگلیس همچنان پایدار و تاثیرگذار بود. مطالب این کتابچه حول محور مسائل مالی، نظامی، انتخاب وزراء، فعالیت خزانه‌داری و استقراض با نظر آن دو قدرت اجرا می‌شد. کابینه صمصام‌السلطنه (طی رجب ۱۳۲۹ الی جمادی‌الثانی ۱۳۳۳) بر سر کار بود.

در ماه محرم، کمبود نان و کاهش کیفیت آن در تهران مشهود بود. عمادالسلطنه که از کسالت رنج می‌برد، همه چیز را از دیدی منفی می‌نگریست. او می‌نویسد: «مردم حالیه چه زن و چه مرد بدقول و بی‌اعتبار و لغو شده‌اند. تمام اخلاق مردم زشت و ناپسند شده و ترقی معکوس کرده‌اند. چقدر زندگانی در ایران سخت و مشکل شده واقعاً اندازه ندارد».

افزون بر ناراحتی روحی، از نظر جسمی نیز بیمار و بدبین بود. امور کشور به تعویق افتاده بود و او می‌نویسد: «مملکت بی‌شاه، بی‌مجلس و بی‌نایب‌السلطنه است و آن وقت که آنها را هم داشت خراب بود»، او امیدی به وزرای انتخابی نداشت.»

منصوره اتحادیه (نظام مافی) در بخش دیگری از پیشگفتار به وطن‌دوستی عمادالسلطنه اشاره می‌کند «من که آنقدر وطنم را دوست دارم، بی‌کار می‌مانم و طرف توجه نمی‌شوم، اگر از روز اول به سفارت رفته بودم ممکن بود در اداره روس یا در کار آنها دخیل بشوم. لازمه آن مسئله خدمت به آن دولت و خیانت به وطن بود. چون قوه آن خیانت را نداشتم نرفتم. اینها هم برعکس مواجب مرا نصف و یا قطع کردند». او به سختی‌های تامین معاش اشاره می‌کند و در عین حال اظهار می‌دارد که چقدر مشتاق خدمت به مردم و تلاش برای آسایش آنان است. با این حال، تنها دلخوشی‌اش این است که می‌تواند بخواند و بنویسد.

به عقیده او سیاست دولت چنان بود که «هر کاری را دیوانیان دخل و تصرف زیاد بکند، خراب و ضایع‌تر می‌شود، چرا که مقصود کلی آن اشخاص خوردن و تقلب است نه آنکه رفع عیب پیدا کنند» و مثال گوشت و زغال را می‌زند که در این حال که دولت دخالت نمی‌کند فراوان‌تر است و ارزان‌تر.

عمادالسلطنه ذاتاً ذهنیتی تاریخی داشت. یکی از دلایلی که نوشته‌های او را جذاب و خواندنی می‌کرد، ارتباطاتی بود که میان شرایط مختلف برقرار می‌کرد. مطالعات گسترده او در زمینه تاریخ نیز این نگرش را در او تقویت کرده بود. یک بار که درباره معیار پول‌های مختلف در ایران می‌اندیشید، نوشت: «آنچه یقینم شد در عهد صفویه به ده تومان یعنی صد قران یک تومان می‌گفتند و نسبت طلا به نقره یا اسامی پول‌ها اشکالات زیادی در میان می‌آمد، اینجا هم هر کس هر اشکال علمی داشته باشد حل نشدنی است و نقطه‌ای نیست که مردمان با علم نشسته باشند رفع مجهول بکنند… علم حالا منحصر به چهار کلمه فرانسه دانستن است، آن هم طوطی‌واری.

عطاء‌الملک جوینی اوایل کتاب جهانگشا می‌نویسد که دانستن چند کلمه زبان ایغوری را حالا فضل و هنر تمام می‌دانند، آن وقت زبان ایغوری به واسطه غلبه مغول فضل و کمال حساب می‌شد، حالا زبان فرانسه و روس».»

زندگی روزمره شازده قجری
منصوره اتحادیه

منصوره اتحادیه (نظام مافی) در بخشی دیگر از پیشگفتار بر این نکته تاکید می‌کند که «نمونه‌ای از تاریخ‌نگاری را می‌توان در خاطرات عمادالسلطنه مشاهده کرد. او طبق عادت همیشگی، افکارش را همان‌گونه که به ذهنش می‌رسید، در یادداشت‌های روزانه خود می‌نوشت، بدون آنکه لزوماً ارتباطی میان آنها وجود داشته باشد. در یادداشت‌هایش به موضوعاتی چون تخریب آثار قدیمی، مشکلات تبدیل پول، وضعیت اسکناس، ورم‌پایی که بهبود نمی‌یافت، شوخی‌هایش با دوستان، رفتن به حمام، خواندن روزنامه و وقایع خوش و ناخوش روزانه اشاره می‌کند.

با دنبال کردن زندگی روزمره عمادالسلطنه همراه او کوچه‌های پرگرد و خاک تهران را می‌گردیم، از موقع برخاستن صبح، نماز خواندن، صبحانه خوردن، سرکار رفتن، اجرای وظایف فرزندی، دیدوبازدید دوستان و اقوام، غیره، زندگی طبق فصول تغییر می‌کرد، تابستان اغلب به ییلاق می‌رفتند، حتی ادارات هم به شمیران نقل مکان می‌کردند، پاییز خانم‌ها ترشی درست می‌کردند. اول زمستان کرسی می‌گذاشتند و عید لباس نو می‌پوشیدند و دید و بازدید می‌کردند. علی‌رغم مشکلات زندگی تداوم داشت و تکرار می‌شد و در عین حال تغییر می‌کرد.

خاطرات عمادالسلطنه مملو است از این‌گونه جزئیات زندگی روزمره، چشم‌انداز وسیعی از جنبه‌های مختلف زندگی که علی‌رغم فاصله زمانی ما را پابه‌پای خود می‌برد و با آن عهد و زمانه آشنا می‌کند.»

در ادامه مریم سالور در مقدمه‌ای به شرحی از زندگی شاهزاده حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه) می‌پردازد و می‌نویسد: «شاهزاده حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه) پسر ارشد شاهزاده عبدالصمد میرزاسالور و تاج‌ماه خانم بود، که در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۲۵۰ ش در تهران به دنیا آمد و ۹ مهرماه ۱۳۱۱ ش در تهران از دنیا رفت. حسینقلی میرزا به پیروی و تشویق پدر از نوجوانی خاطرات روزانه خود را یادداشت می‌کرد.

زندگی روزمره شازده قجری
عبدالصمد میرزا عزالدوله پدر عمادالسلطنه

پدر او عبدالصمد میرزا عزالدوله در ۱۲۲۴ ش (۱۲۶۱ ق) در تهران متولد شد و در ۱۳۰۸ ش از دنیا رفت، آخرین پسر محمدشاه قاجار و اقل‌بیگه خانم بود. محمد شاه از میان تراکمه مرو دختری را که از همه محجوب‌تر، نجیب‌تر و خوشگل‌تر بود و به طایفه سالور تعلق داشت به عقد خود درآورد. عبدالصمد میرزا در کودکی پدر خود را از دست داد. در ۱۲۷۱ ق از ناصرالدین شاه لقب عزالدوله دریافت کرد و تا ۱۲۷۴ ق با پیشکاری حسنعلی خان آجودان‌باشی به حکومت قزوین منصوب شد و پس از آن به ترتیب به حکومت همدان، زنجان، ملایر و تویسرکان رسید.

عبدالصمدمیرزا از همراهان ناصرالدین شاه در سفر اولش به اروپا و (۱۲۹۰ ق) بود و پس از بازگشت به مقام ایلخانی گری ایل قاجار رسید. او در ۱۳۰۰ ق در راس هیاتی برای تبریک تاجگذاری الکساندر سوم تزار روسیه به آن کشور رفت و پس از بازگشت دست از کار دولتی کشید و گوشه‌گیری اختیار کرد.»

در بخش دیگری از مقدمه، مریم سالور ذکر کرده است؛ «حسینقلی میرزا عمادالسلطنه در یکی از دوره‌های مهم تاریخ ایران به دنیا آمد. او در سنین جوانی شاهد انقلاب مشروطیت بود، همچنین کودتای سیدضیاء و روی کار آمدن رضاشاه را مشاهده کرد و ۷ سال پس از سلطنت رضا شاه از این دنیا رفت.»

بعد از پیشگفتار، مقدمه، درآمد، روزنامه یومیه بیست و نهم، روزنامه یومیه سیم، روزنامه یومیه سی‌ویکم قرار گرفته و به پیوست تصاویر و نمایه آورده شده است.

کتاب «خاطرات روزانه شاهزاده حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه) ۴ ذی‌الحجه ۱۳۳۰ الی ۹ رجب ۱۳۳۴» تصحیح منصوره اتحادیه (نظام مافی)، رقیه آقابالازاده، مریم سالور و شقایق فتحعلی‌زاده با ۶۶۴ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و بهای ۸۰۰ هزارتومان از سوی نشر تاریخ ایران به بازار کتاب آمده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها