بهگزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، زن در ادبیات داستانی ایران با هویتهای مختلفی نقشآفرینی کرده که یکی از آنها نقش مادر است. بهمناسبت روز زن و روز مادر در گزارش پیشِ رو از بعضی زنان داستانی ادبیات معاصر ایران نوشتهایم که در داستانهای معاصر نقش مادر را ایفا کردهاند. این زنان، همه مادرند اما نوع مادرانگیشان شبیه هم نیست و همین تنوع است که به مجموع آنها در کنار هم جلوهای متنوع از مادرانگی میدهد.
مرگانِ «جای خالی سلوچ»؛ گل سرسبد مادران داستانی ایران
در ادبیات داستانی ایران اگر بخواهیم فهرستی از بهترین زنانی که نقش مادر را در داستان ایفا کردهاند ارائه دهیم، یکی از اولین نامهایی که یادمان میآید مِرگان رمان «جای خالی سلوچ» محمود دولتآبادی است. مرگان از آن زنانیست که دربارهاش میتوان تعبیر ابوالفضل بیهقی درباره مادر حسنک وزیر را به کار برد. بیهقی مادر حسنک را زنی «سخت جگرآور» میخواند و مرگان «جای خالی سلوچ» نیز برازنده چنین صفتیست، البته اگر از «جگرآور» بودن و شهامت و جسارت داشتن، معنایی شعاری و کلیشهای در نظرمان نباشد و شهامت را در متن واقعیتهای پیچیده و مبهم زندگی ببینیم و بهعنوان یکی از چند صفتی که یک آدم میتواند داشته باشد.
مِرگان زنیست که میکوشد در غیاب شوهرش که گذاشته و رفته، بچهها و زندگیاش را با چنگ و دندان حفظ کند. او آمیزهای از جسارت و شجاعت و محافظهکاری و ترس و مهربانی و بیرحمی است. در عین مهربانی تحت چنان فشاری قرار میگیرد که مجبور میشود تصمیمات بیرحمانهای بگیرد و جاهایی حتی بهخاطر آنچه خیر و صلاح بچههایش میپندارد به آنها آسیب بزند و جایی هم با یکی از پسرانش درمیافتد.
مرگان زنی حقیقتاً پیچیده است و دولتآبادی در «جای خالی سلوچ» او را با همه اضلاع شخصیتیاش در معرض دید قرار میدهد. او مادریست گرفتار در وضعیتی بغرنج؛ یک مادر واقعی که گاهی مهربان است و گاهی خشمگین اما در هر دو حال، دلواپس بچههایش است.

شوهر آهوخانم؛ داستان مادری مسئول
آهو در رمان «شوهر آهوخانم» علیمحمد افغانی تجسم تمام و کمال یک مادر سنتیست که قربانی نظام مردسالار شده است. شوهرش از پی زنی دیگر میرود و آهو میکوشد دربرابر این موج بلند ایستادگی کند. تا جایی از رمان، شیوه او این است که، محافظهکارانه و با احتیاط، سرش را دربرابر موج پایین بگیرد و حرکاتش را طوری تنظیم کند که موج با کمترین آسیب به او و بچههایش از سرش بگذرد.
آهو یک مادر مهربان کلاسیک است که فردیت خود را کاملاً نادیده گرفته و خودش را تماماً وقف بچهها و شوهرش کرده است. او میکوشد فرزندانش را از عواقب بحرانی که در زندگی زناشوییاش پیش آمده محافظت کند. او مادری مهربان و مضطرب است.
در بزنگاه پایانی رمان اما آهو شیوه دیگر میکند و چون میبیند که کار کاملاً دارد از دست میرود، بهصورتی ایجابی دست به عمل میزند و موج را با شدت پس میراند.

سووشون؛ داستان مادری نگران
زری رمان «سووشون» سیمین دانشور، یک مادر درسخوانده و مرفه است. درسخواندگی و سطح سواد زری ویژگیایست که او را از مادران داستانیای که تا الان از آنها سخن گفتیم متمایز میکند. در بین آن زنها آهو هم زنی نسبتاً مرفه و دستبهدهان است اما طبقه اجتماعیاش با طبقه اجتماعی زری فرق دارد.
زری البته بهلحاظ محافظهکاری هم بیشباهت به آهو نیست، اما جنس محافظهکاریاش، همچون طبقه اجتماعی او، متفاوت با آهوست. محافظهکاری زری یک محافظهکاری تقریباً سیاسی است. او به قدرت تسلیم میشود تا بچههایش در امان باشند. زری «سووشون» زنیست با تردیدها و دلواپسیهای مادرانه که در تلاش است بچهها و زندگی خانوادگیاش را از گزند زمانه در امان نگه دارد. زری اما در متن آشوب زمانه است. ایران و از جمله منطقه فارس که زری متعلق به آن است، به اشغال متفقین درآمده و یوسف، شوهر زری، مردی عصیانگر است که اشغال و تبعات آن برای مردم، از جمله کمبود نان، را برنمیتابد. زری از دردسر هراسان است و برخلاف یوسف، ترجیح میدهد مماشات و سازش کند تا بچههایش در امان باشند و زندگی خانوادگیاش از هم نپاشد. اگرچه او نیز سرانجام مجبور میشود پا به میدان مبارزه بگذارد اما تردیدها و ترسهای او در طول رمان، که ترسها و تردیدهایی کاملاً مادرانهاند، بهشیوهای ملموس و جاندار به تصویر کشیده شده است.

کجا میری ننه امرو؛ مادری در جستوجوی فرزند گمشده
در داستان «کجا میری ننه امرو؟»، داستانی از احمد محمود که در مجموعه «دیدار» چاپ شده، با مادری مواجهیم معروف به «ننه امرو» که تلفظ جنوبی «ننه امرالله» است. وقایع داستان در سالهای قبل از انقلاب و در شهری جنوبی اتفاق میافتد. ننه امرو پیرزنیست که پسرش، ظاهراً به دلایلی سیاسی، تیر خورده و بازداشت شده است و حالا او، در جستوجوی پسر، به همهجا سر میزند و از هرکس که دستش میرسد و فکر میکند ممکن است خبری از پسرش داشته باشد، نشانی از او را میجوید.
«کجا میری ننه امرو؟» داستانیست تراژیک و پر از بیم و امید. محمود در این داستان از مادر و پسری میگوید که قربانی فضای بسته سیاسیاند؛ پسر در داستان حضور مستقیم ندارد اما حضورش در جملهجمله داستان احساس میشود. او کجاست و چه بر سرش آمده است؟ این را نمیدانیم اما تأثیر تلخ و هولناک گمشدن و غیابش را در وجود بیتاب و بیقرار و نگران مادرش میبینیم؛ مادری که حین پرسوجو درباره پسرش از جواب بعضی امیدوار و از جواب بعضی دیگر نومید میشود و در مه خاکستریِ تردید به جستوجو ادامه میدهد و در پایان داستان، با صحنهای شوم و شوکهکننده مواجه میشود.

چراغها را من خاموش میکنم؛ داستان مادری از طبقه متوسط
با زیاد شدن تعداد نویسندگان زن در دهههای ۷۰ و ۸۰ خورشیدی و ادامه این روند تا امروز، زنان طبقه متوسط شهری حضوری پررنگتر از گذشته در ادبیات داستانی ایران یافتند. کلاریس، راوی و شخصیت اصلی رمان «چراغها را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد، از طلایهداران این گروه از زنان است. پیرزاد در این رمان یک تصویر صادقانه و دقیق و غیرکلیشهای از یک مادر طبقه متوسط شهری به دست میدهد.
کلاریس یک مادر آرام و مراقب و در عین حال خسته و ملول است؛ زنی که بهتنهایی باید به کار خانه برسد. ظاهراً آرام و مطیع و مهربان است اما درونش پر است از طوفان و تنش. او گرچه گاهی در انجام وظایف مادری کم میآورد، هیچوقت کم نمیگذارد و همیشه مراقب بچههایش است. او هم مثل مرگان یک مادر ملموس واقعی، منتها در بستری متفاوت با مرگان، است و به همین دلیل، نوع بروز احساساتش هم متفاوت است.
دنیای کلاریس پر از جزئیات ریز مربوط به بچههاست؛ دنیایی متشکل از تکالیف مدرسه و دعواها و نیاز بچهها به توجه و مراقبت مدام. کلاریس زنیست که بی هیچ ادا و نمایشی میکوشد مادر و همسری نمونه باشد، گرچه در درون او زنی لانه کرده و مخفی است که میخواهد آدمی متفاوت باشد. کلاریس با این زن درونش مدارا میکند بیآنکه به او زیاد پروبال بدهد. یکسره از خود بیرونش نمیراند اما تن به خواستههای او هم نمیدهد. کلاریس هم مادریست تمامعیار و هم درگیر با فردیت خویش.

پرندهی من؛ داستان مادری تنها
رمان «پرندهی من» فریبا وفی حدود یک سال بعد از «چراغها را من خاموش میکنم» منتشر شد و مثل چراغها مورد استقبال قرار گرفت و برنده جوایزی هم شد. راوی «پرندهی من» هم مثل راوی چراغها زنی شهرنشین از طبقه متوسط است اما بهاندازه کلاریس مرفه نیست. او هم اما مثل کلاریس تنهاست. شوهرش در خیال کاناداست و به او توجهی ندارد و بعد هم سر از باکو درمیآورد. راوی بهتنهایی باید بچههایش را بزرگ کند و مراقبشان باشد. در «پرندهی من» صحنههایی ناب از نوع تعامل راوی رمان با بچههایش و نوع مادرانگی او و دلشورههایش برای فرزندانش را میبینیم و همچنین شاهد رنج درونی او بهعنوان زنی تنها هستیم که یار و یاوری ندارد که بتواند به او تکیه کند.
در طول رمان «پرندهی من» میبینیم که راوی چگونه میکوشد محیط را به هر ترفندی برای بچههایش به محیطی آرام و بدون تنش تبدیل کند، گرچه درون خودش پر از تلاطم و ناآرامی و اضطراب است. او زنی خسته و تنهاست که در عین اینکه جاهایی از دست بچههایش و دعواهای کودکانهشان کلافه میشود، میکوشد «جشن زندگی» را با آفریدن شادیهایی کوچک برای آنها تدارک ببیند. او در جزئیات رفتارها و احساسات بچههایش باریک میشود و نویسنده از زبان این مادر باریکبین، نهفقط مسائل خود او، که مسائل دنیای کودکانه بچههای او را نیز به نمایش میگذارد.
نظر شما