خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -شیدا اسلامی: رمان «ناخلف»، نخستین اثر بلندحسام آبنوس، روایتی است از فروپاشی تدریجی یک فرد در دل ساختار معیوب ارتش شاهنشاهی، اما این سطر آغاز یک داستان سیاسی یا تاریخی صرف نیست. «ناخلف» بههنگام ورود به عرصه ادبیات ایران از همان ابتدا نه در دسته آثار شعاری قرار گرفت و نه در مدار رمانهای قضاوتگر. روایت زندگی عبدالله داودی، جوانی از طبقات پایین اجتماعی که سودای تغییر سرنوشت محتومش را از مسیر نظام و نظامیگری دنبال میکند، بافتهای ظریف است از کشمکش روانی، شمایلسازی تاریخ معاصر، بازآفرینی خانواده ایرانی و مهندسی روایت مدرن، بیآنکه به دام صراحتهای ایدئولوژیک یا شعارهای سطحی بیفتد. موقعیت عبدالله، نهفقط در فضای داستان که در چندلایگی روایت، مدام شکسته و بازسازی میشود و این همان نقطهای است که «ناخلف» را به یکی از تجربههای روایی متفاوت سالهای اخیر بدل کرده.
بازی با قراردادها
ورود به جهان داستانی «ناخلف»، خواننده را با نوعی الگوی کلاسیک مواجه میسازد: قهرمانی جوان که در برابر سنتِ مردسالار خانواده و پدر ایستاده، تصمیمی تازه میگیرد و راهی متفاوت برمیگزیند. اما آبنوس حتی به این بستر قراردادی هم وفادار نمیماند. او در همان صفحات آغازین، قواعد ژانر رمان رشد و ساختار قصهگویی خطی را میشکند: اطلاعات قطرهچکانی و با تعلیق توزیع میشود، روایت راوی اولشخص پشت رؤیا و کابوس و ترس و تردید تار میشود و داستان از دلِ روایتهای موازی و جابهجاییهای زمانی شکل میگیرد. بلاغت ساختارگرایانه اثر در این است که با تشخیص سازوکارهای معمول رمان ایرانی (تنش سنتی میان پدر و پسر، تکرار موتیف خانواده، تصویر سربازخانه)، هربار ساختارها را ابتدا بازسازی و بعد میشکند؛ چنانکه هر فصل فرصتی برای خروج از عادت روایی پیشین است. آبنوس از ابزار روایت پراکنده، زاویهدید نزدیک و تعلیقهای بینامتنی استفاده میکند تا خواننده ضمن آشنایی با سازوکار ارتش دوران پهلوی، مدام دچار آشفتگی درونی راوی و سرگشتگیاش در جهان متزلزل پیرامون او شود. این بازی متن با قراردادها، اثر را از رمانهای معمول تاریخی و اجتماعی همنسل خود متمایز میکند.
رهیافتهایی از کابوس و رؤیا
اگر ناخلف با ابزار ساختارگرایی قراردادشکنی میکند، در لایهای عمیقتر، از دریچه کنشهای او و مواجههاش با دنیای اطراف، به اعماق روانشناختی شخصیت عبدالله هم نقب میزند. روایت عمدتاً در زندان و پادگان میگذرد؛ جایی که عبدالله با احضاریهای خشک بهناگاه به جهانی آکنده از اضطراب و دلهره پرتاب میشود. ساختار جمعی ارتش، تحقیر سیستماتیک، فرمانبری و خشونت اداری، همگی تبدیل به پسزمینهای برای ترس، بیقراری و گسست روانی راوی میشود. عبدالله هرچه بیشتر وارد جهان ارتش میشود، بیشتر ریشههای ناامنی و فردیت ازدسترفتهاش را لمس میکند. خاطره و کابوس به یکدیگر میپیوندند و زبان داستان آمیخته با تردید و تکرار و لرزشهای متناوب ذهنی میشود؛ هرچند که در ظاهر داستان رفتارهای تکانشی عجیبوغریبی از عبدالله نمیبینیم و همین یکی از نقطهقوتهای روایتی است که نویسنده ساخته است.
از دید روانکاوی، «ناخلف» روایتی است درباره شکلگیری و انهدام خود (Self) در یک موقعیت سرکوبگر. بحران هویت، میل به رهایی از سلطه پدر، ناتوانی در یافتن جایگاه اجتماعی و اضطراب مرگ (هم جسمی، هم روانی) که در پس سطرها موج میزند. رؤیاها و توهمات عبدالله و حس شرم و بیزاری او از تن، جمع و نظم نظامی، نشانههایی از جنگ روانی دائمی شخصیت با خود و جهان بیرون است؛ مفهومی که «ناخلف» را بهسمت گونهای از ادبیات روانشناختی اضمحلال اعصاب و بیثباتی شخصیت هدایت میکند، چیزی که گرایش به تحلیل حالات ذهنی مبتنیبر روانشناسی شخصیت و قدرت قلم خالق آن را برجسته میسازد.
مهندسی موقعیت، توزیع قطرهچکانی اطلاعات
«ناخلف» مهندس روایت است. آبنوس در توزیع اطلاعات قطرهچکانی عمل میکند و خلق تعلیق را جایگزین هیجان سطحی میسازد. فصل صفر کتاب با قلابی پرکشش و پرسشبرانگیز، ذهن خواننده را تا پایان با خود میکشد و هر فصل یا صحنه، تکهای به معمای شخصیت و موقعیتها میافزاید. روایت داستان بر دیالوگسازی منسجم، بازآفرینی صحنه و جابهجایی ماهرانه بین زمان حال و گذشته بنا شده است. عبدالله، گاه راوی اولشخص ناباور و لرزان است و گاه ناظر سردرگم خویشتن. این شیوه روایت به شکلگیری تدریجی درک ما از شخصیت کمک میکند. مدام حس میکنیم با روایتی ناکامل و با دانایی مبتدی مواجهیم که همه حقیقت را یا نمیداند یا پنهان میکند؛ اما در پایان درمییابیم نویسنده چگونه ماهرانه بازی با زمان و حافظه، عبور سیال از خواب به بیداری و در هم ریختن مرز واقعیت و توهم را بهمنزله مؤلفههایی روایتشناختی کنار هم قرار داده تا غافلگیرمان کند. همه اینها البته در حالی است که مخاطب از ابتدا تا انتهای رمان در کشف راز شخصیت و پردهبرداری از موقعیت اجتماعی تاریخی او مشارکت داده میشود، چنانکه گویی بهجای خواننده منفعل، خود همدست روایت است.
شکستن اقتدار روایت تاریخی
اگر روایت کلاسیک رمان تاریخی ایرانی معمولاً داعیه حقیقتگویی دارد، «ناخلف» آگاهانه دست به شکستن این اقتدار میزند. آبنوس بیآنکه در دام تحریف یا شعار بیفتد، تصویر نظام و جامعه عصر پهلوی را نه بهمثابه حقیقت مطلق، که همچون تصویری ذهنی افتاده در آینهای ناپایا بازنمایی میکند. موقعیت سربازِ نهانقلابی و نهطرفدار نظام طاغوت، تمثیلی از زیست ایرانی در مرز میان آرمانخواهی انقلابیگرایانه و سرسپردگی به نظم شاهنشاهی در مقام واقعیتی جاری در دل تاریخ معاصر ایران است.
نویسنده از تمایل به تیپسازی شخصیتها پرهیز میکند و هر بار هویتی تازه و چندپاره برای شخصیت اصلی میسازد. در چنین روایتی تاریخ دیگر یک چکیده خطی و قطعی نیست، بلکه مجموعهای تکهتکه و چندلایه است که خواننده خود باید تفسیر و با قلاب اندیشه ماهیهای دلخواه خودش را از آن صید کند. این میزان از آیرونی، نقیضه و تردید درباره روایت غالب، اثر را در مدار تجربهای متفاوت قرار میدهد: «ناخلف» همزمان هم جامعه را بازتاب میدهد و هم آن را نقد میکند؛ هم به سنت وفادار است و هم ساختارش را میشکند؛ هم روایتگر خرد جمعی است، هم نشانهگذار فردیت عصیانگر. درنتیجه، متنی است سرشار از فاصلهگذاری که مخاطب ایرانی را به بازاندیشی درباره مفهوم حقیقت، اقتدار و روایتهای تاریخی از عصر حاضر وامیدارد، درعینحالی که گشادهدستانه مخاطب خود را به سیر در سراپرده تاریک تاریخ پهلوی میبرد و به گوشههای کمتردیده و ظلمانی آن نیز نور میتاباند.
شکلشکنی موقعیت و مهندسی روایت ایرانی
علت تفاوت «ناخلف» را باید در پیوند همزمان این شکلشکنی روایی و توجه به خصیصههای ایرانی جستوجو کرد. موقعیت عبدالله، فردی که نه جای پای محکمی در تحولات سیاسی و اجتماعی دارد و نه در خانهای مطمئن، نماد موقعیت نسلهایی است که همیشه روی مرز ایستادهاند؛ آنان که نه موافق وضع موجودند و نه قدرت ساختارشکنی بنیادین دارند، اما آینه بحرانهای ذهنی و تزلزل موقعیتهای اجتماعیاند. آبنوس با مهندسی دقیق روایت، نهفقط این وضعیت برزخی را بازتاب میدهد، بلکه جهان داستان خود را به تجربهای ایرانی بدل میکند؛ چیزی که وجه محوری ادبیات معاصر ما را میسازد. جامعه ایرانی با تناقضهای هزارلایه خود، در «ناخلف» بازتاب یافته است. جامعهای اسیر گذشته، مضطرب آینده و گمگشته در حال. نویسنده ضمن اینکه روایت را مهندسی میکند، از تکرار همان اشکال آشنای قصههای تاریخی ایرانی دوری میکند و بهمدد زبان صریح، تصویرسازی تلخ و بیان جزئیات دقیق زندگی روزمره، فضایی ملموس و باورپذیر به دست میدهد.
نثر صریح؛ زبانی برای مقاومت
در «ناخلف» خبری از زبان متظاهر و پرزرقوبرق متون شبهتاریخی ایرانی نیست. متن با زبانی صادق، گاه طنزآمیز و اغلب تیز، واقعیت راوی و شخصیتها را عریان میکند. نقطهقوت زبان آبنوس، همدلی با فشارهای روانی و تنش اجتماعی شخصیتهاست. لحن عبدالله اگر گاهی بهسمت طنز تلخ میل میکند تا راوی توان تاب آوردن خود را به رخ بکشد، بازهم همانقدر زخمخورده و شکننده باقی میماند. دیالوگها کوتاه، گزنده و دقیقاند و هیچ حضوری در متن برای تزئین صرف ندارند. این نثر صریح و پرانرژی یکی از اصلیترین نقاط قوت رمان است که ارتباط میان خواننده با فضای تیره و بیثبات خوابگاه، زندان و پادگان را ملموس و بیواسطه میکند.
یکی از جذابیتهای این رمان، همراه کردن مخاطب با تجربه جمعی جامعه ایرانی است که در چالش میان سنت و مدرنیته، فردیت و جمعگرایی، وقار و اضطراب زیسته میشود. عبدالله دیگر شخصیتی منفرد نیست، بلکه نماینده نسلی است که میان آرزوهای شخصی، فشارهای معیشتی، ایدئولوژی نظامیگرانه و سنتهای خانواده قرار دارد. او نه قهرمان آرمانی است و نه ضدقهرمان. داستان از واقعیتهای رنج، ترس و تناقضهای زیست ایرانی، روایتی انسانی و ملموس ارائه میدهد. همین ویژگی است که «ناخلف» را از فضای شعارزدگی یا تراژدی منتزع میکند.
آبنوس در اثرش توانسته است نیروی نقد اجتماعی را بدون افتادن به ورطه داوریهای کلی یا شعارهای گلدرشت جاری سازد. رمانی که با احترام به پیچیدگی انسان و جامعه ایرانی، سعی در بازسازی شکافِ میان واقعیتهای درون و هنجارهای بیرونی دارد. همین رویکرد معتدل و انسانی، «ناخلف» را به یکی از آثار جسورانه و متعادل آثار دهه اخیر بدل کرده است که هم روایتساز است، هم آینه جامعه و هم تجربهگر مرزهای شکل روایی که تجلی یک تجربه ایرانی خاص را مینمایاند. اینکه نویسنده جوان، در عین روایت گذشته، نه در دام نوستالژی میافتد و نه کینهتوزانه به روایت آن مینشیند و موفق شده موقعیت سربازی سرگردان را به جهانی در آستانه تحول پیوند بزند، نقطهقوتی حائز توجه است. روایتی که مخاطب را نه به یک تصویر صفر و یکیِ خیر و شر، که به جهانی پرتردید و سیال پرتاب میکند و زخمی از زخمهای تاریخی انسان ایرانی را مقابل دیدگان مخاطب خود سرمیگشاید.
رمان حسام آبنوس با پیوند ظریف نظریههای روایی مدرن و تجربه زیسته ایرانی، از مرزهای کلیشهای رمان تاریخی، اجتماعی و انتقادی عبور میکند و جهان خاص خود را میسازد. شخصیتپردازی چندلایه، ساختار معلق و مهندسیشده روایت، بافتار روانشناختی ظریف و نگاه چندسویه به تاریخ معاصر، آن را بدل به آینهای از زیستِ در مرز و تجربه ایرانی در آستانه دگرگونی سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ میسازد. این اثر نشانه بلوغ نسلی از نویسندگان جوان ایران است که بیآنکه گرفتار نوستالژی یا قضاوت شوند، جهان چهارراهی و چندپاره خویش را بیپرده روایت میکنند؛ آن هم در متنی که همچنان به زنده نگه داشتن تخیل روایی و صداقت انسانی وفادار مانده است.
«ناخلف» را در جایگاه نخستین اثر بلند نویسندهاش باید اثری درخور تأمل دانست، زیرا نهفقط تصویری تکاندهنده از درون یک سرباز ایرانی در یک دوران تاریخی خاص ارائه میدهد، بلکه با درهمآمیختن شکلشکنی موقعیت و مهندسی روایت، نمونهای از ادبیات معاصر پیشرو و انسانگرای ایران را به نمایش میگذارد.
نظر شما