به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً مراسم پایانی دورههای بیستوسوم و بیستوچهارم جایزه مهرگان ادب برگزار شد و امیر خداوردی یکی از نویسندگانی بود که با رمان «معنای برج بابل» شایسته دریافت نشان این جایزه شناخته شد.
«معنای برج بابل» شبکهای درهمتنیده از قصههاست که در قالب داستانی بلند روایت میشوند. قهرمانانش یکی پدری است که پدر بودن را میشناسد اما خستهتر از این حرفهاست و منجیای که قرار است سوار پر سیمرغ به نجات و انتقام بیاید اما کارهای مهمتری دارد. این رمان با دو فصل «پیش از واقعه» و «پس از واقعه» با روایت پدری شروع میشود که در همهگیری کرونا به شهرک تازهسازی دور از زن و دخترش اسباب کشیده است.
در ادامه گفتوگوی ما را با امیر خداوردی، نویسنده این اثر میخوانید؛ خداوردی در این گفتوگو از داوریها و تأثیر جوایز ادبی و نیز از وضعیت رماننویسی امروز ایران سخن گفته است.
رمان «معنای برج بابل» شما امسال شایسته دریافت نشان جایزه مهرگان ادب دانسته شد. معمولاً همیشه در مورد جوایز ادبی، انتقاداتی هم به داوریها مطرح میشود. با توجه به اینکه خود شما تجربه داوری در جوایز ادبی را دارید، نظرتان درباره داوریهای جوایز ادبی چیست و چه تجربههایی در این زمینه دارید؟
بعد از برگزاری جشنواره، یک روز علیرضا زرگر، بنیانگذار جایزه مهرگان مرا دعوت کرد و بستههای پستی را نشانم داد که حاوی کتاب از سراسر کشور بودند، نشانم داد که در مراحل مختلفِ داوری، فرمهایی طراحی و تنظیم کردهاند با سؤالات جزیی به صورتی که داوران جشنواره بدون خواندن متن کتابها نمیتوانند آن پرسشها را پاسخ دهند یعنی تلاش فراوانی دارند که حتماً کارها خوانده شود. حالا ممکن است یک اثری به جایزه نرسد یا دیر برسد. میگفتند که کتابهای قبلی مرا دیدهاند و از جنون خدایان خوششان آمده ولی متاسفانه دیر به جایزه رسید؛ حالا اینکه داوران چگونه عمل میکنند و چه سلیقهای دارند، این را جایزه مهرگان نه میتواند و نه میخواهد کنترل کند. فرایند داوری باید تا جای ممکن آزادانه شکل بگیرد. تأکید میکردند آن فهرست بلند جایزه مهرگان، مهم است و هر کتابی که در آن فهرست قرار گرفته یعنی توانسته است سلیقه داوران گوناگون را در مراحل مختلف تأمین کند. حالا اینکه از بین آن فهرست به چند اثر گزینش شوند و جایزه و تقدیر و نشان بگیرند این از ارزش آن فهرست نمیکاهد. من در چند جشنواره ادبی داور بودهام، در چند کنگره و جشنواره علمی پژوهشی هم داوری داشتهام در یک مجله علمی پژوهشی هم مدتی داوری میکردم. در انتخاب مقالات علمی و پژوهشی، پای اعتبار مجله در میان است و استانداردهای سختگیرانه و معین و مشخصی را لحاظ میکنند. مسئولان برگزاری جایزه مهرگان ادب تلاش کردهاند مثل یک جشنواره علمی و پژوهشی، آثار ادبی مورد داوری قرار گیرد حتی در جشنوارهها و مجلات علمی و پژوهشی هم با تمام اعتباری که دارند، این طور نیست که مو لای درز داوریها نرود؛ گاهی کاری را من نو و بدیع میدانم و امتیاز خوبی میدهم، ولی همکار من همان کار را رد میکند چون مثلاً قواعد و اسلوب مجلات علمی پژوهشی را رعایت نکرده. این در محدودههای مشخص و معین است و در آثار ادبی که هر داوری ممکن است مذاق ادبی خاصی داشته باشد؛ یکی رمان را حتماً اثری رئالیست میشمارد که ناظر بر مسائل اجتماعی باشد، دیگری برایش مهم است که داستان از شهر خارج بشود و به کوه و کمر و صحرا بزند، آن یکی برایش فضاسازی مهمتر است، یکی دیگر شخصیتپردازی و یکی دیگر پیرنگ را مهمتر میداند.

به نظر خودتان دلیل انتخاب معنای برج بابل بهعنوان رمان شایسته دریافت نشان مهرگان ادب چه بوده است؟
اگر من جای داوران جایزه مهرگان بودم احتمالاً به نویسنده این کتاب جایزه نمیدادم و اصلاً کتابش را در فهرست بلند وارد نمیکردم؛ چون نویسنده این کتاب معلوم نیست کیست؟ زمانی در حوزه علمیه مشغول بوده، گرایش سیاسیاش روشن نیست که کدام طرف ایستاده، شاید نفوذی است، شاید میخواهند ادبیات را حکومتی کنند… این تئوری توطئه، این وسواسهای فکری سراغ آدم میآید. جایزه مهرگان هم قبلاً با این دست مشکلات روبهرو بوده؛ به کسی جایزه دادهاند و بعداً گرایش سیاسی و گاهی تندرویهای سیاسی او آشکار شده؛ شاید اگر من جای داوران بودم میگفتم به دردسرش نمیارزد. این نویسنده را بگذاریم کنار؛ همین بود که تعجب کردم؛ اینکه آنجا کسانی هستند که به این وسواسهای فکری اعتنایی نمیکنند و ادبیات برایشان ملاک و معیار است و همین آدم را امیدوار میکند.
لطفاً درباره تاثیر جوایز ادبی در ارتقای ادبیات معاصر توضیح دهید. آیا این جوایز واقعاً میتوانند به تنهایی کمکی به رونق ادبیات بکنند یا وجود عوامل دیگری هم برای رقم خوردن چنین اتفاقی ضروری است؟
روشن ماندن ادبیات معاصر به نشر کتابهای تألیفی در کیفیت مناسب و ترویج و تبلیغ آن است؛ نویسنده کالایی فرهنگی را تولید میکند، ناشر آن را در اختیار عموم قرار میدهد و ترویج و تبلیغ این کالا کاملاً به عهده ناشر نیست، البته عموماً ناشران در این زمینه کملطفیهایی میکنند که گاهی احساس میکنم به کمبود بضاعت صنعت نشر باز میگردد و ناشران آن قدرها هم مقصر نیستند. در قدم بعدی رسانهها و جوایز ادبی هستند که باید به کمک محصولات فرهنگی بیایند، کتابفروشیها و عرضهکنندگان هم همینطور؛ یک کار دسته جمعی است و اگرچه چرخه مالی آن با سینما قابل مقایسه نباشد، اما به اندازهای است که تعداد زیادی آدم از این سفره روزی خودشان را ببرند. هر چه این بازار گرمتر و پر جنبوجوشتر باشد هم بهره مادی آن ارتقا مییابد و هم بهره معنوی آن در جامعه مشاهده خواهد شد. مطالعه و کتابخوانی به عنوان معیار و ملاک یک جامعه پویا و توسعه یافته در نظر گرفته میشود یعنی این کالای فرهنگی هم در بهره اقتصادی دارد هم بهره اجتماعی و در این میان جوایز ادبی هر میزان بیشتر و متنوعتر باشند به گرمی بازار کتاب میافزاید.
وضعیت رماننویسی امروز را در ایران چگونه میبینید؟
رماننویسی هنوز زنده است و ادامه دارد و نویسندگان با سلیقههای مختلف، چه آنها که به جریان اصلی و بدنه تعلق دارند و چه آنها که به ادبیات ژانر روی آوردهاند، همگی مشغولاند؛ البته دلخوشی و دلگرمی و امید به پیش رو و پشتگرمی ندارند، از این جهات به اوضاع بسیار نابسامانی گرفتار شدهایم، اما مگر نویسنده میتواند ننویسد! مثل این عزیزانی که مثلاً گیوه میساختند، کارشان همین است. البته بازار کفش ممکن است به سمت دیگری برود و نویسنده هم مثل گیوهدوز مثل گلیمباف مثل خیلی هنرهای دیگر که اگر تقویت نشوند در حاشیه قرار میگیرند، اگر نتواند محصول خود را عرضه کند نمیتواند هنر خود را به نسلهای بعدی منتقل کند یعنی نسل بعدی علاقهای نشان نمیدهد و این هنر از میان میرود. اگر مثلاً موسیقی کلاسیک تقویت نمیشد معلوم است که موسیقی پاپ عرصه را چنان تنگ میکرد که موسیقی کلاسیک بهکلی از صحنه خارج میشد. امروز رمان هر چند خوانده میشود ولی با کاهش شدید تأثیر اجتماعی آن روبهرو هستیم. من در اواخر کتاب «آفتابگرفتگی» این را عرض کردهام که به دوران افول رمان وارد شدهایم و معلوم نیست آیا رماننویسی بتواند در آینده خود را بازتعریف کند و دوباره سرپا بشود یا نه، با این حال رمان اثری فوقالعاده بر توسعه فکری و فرهنگی بشر گذاشته است. ارتقای اخلاقی جامعه از جهاتی مرهون این پدیده است؛ رمان است که توانست و میتواند همذاتپنداری را در ما تحریک کند و اساس اخلاق همین است. رمان پدیده مظلومی است؛ هم خیر مادی دارد و هم خیر اجتماعی ولی نه تنها تقویت نمیشود که سرکوفت و سرکوبهم میشود. اگر به داد این پدیده مظلوم و خیرخواه نرسیم، آینده فوقالعاده تاریکتری پیش روی ماست.
آیا اثری در دست نگارش یا آماده چاپ دارید؟
بله دارم. یک مجموعه روایت شخصی است از تجربههایم در مواجهه با مفهوم «خدا» که به کمک آموزههای زردشت و آرای ابنعربی به آن سر و شکل دادهام.
نظر شما