سه‌شنبه ۴ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
ویالوبوس همه جهانیان را اهل یک کشور می‌داند

حسام شیخان، مترجم کتاب «تهاجم» گفت: از نگاه ویالوبوس ما همه اهل یک کشوریم و آن کشور هم کره زمین است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا اخیراً به اهتمام نشر سفیر، رمان «تهاجم» نوشته خوان پابلو ویالوبوس با ترجمه حسام شیخان به بازار آمده است. در این اثر نویسنده با زبانی ظریف و نگاهی استعاری، جهانی را می‌سازد که در آن بیگانگی نه فقط در چهره مهاجران، که در درون خود انسان‌ها ریشه دارد.

به بهانه انتشار این اثر در گفت‌وگو با حسام شیخان به بررسی سبک نوشتاری ویالوبوس، از نویسندگان پست‌بوم‌نویس آمریکای لاتین پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

چرا این کتاب را ترجمه کردید؟

ادبیات آمریکای لاتین همیشه برای من جهانی جذاب و درگیرکننده بوده و سال‌ها پیش با خواندن رمان «سور بز» مجذوب نگاه نویسندگان آمریکای لاتین به جهان پیرامون و شیوه قصه‌گویی‌شان شدم. از آن زمان پیوسته به مطالعه و جست‌وجو میان نویسندگان این جغرافیا پرداختم؛ جذابیت این دنیا تمامی نداشت و نویسندگان معاصرشان هم هر کدام حرف تازه‌ای برای گفتن داشتند؛ نویسندگانی مثل سزار آیرا یا آلخاندرو سامبرا. اما نویسنده‌ای که نظرم را به شکل متفاوتی جلب کرد، همین ویالوبوس بود که لحنش گزنده و طنزآمیز است و سراغ مسائل مهمی می‌رود و از دریچه متفاوتی به آن‌ها نگاه می‌کند. تهاجم با شیوه روایتش از ابتدا مجذوبم کرد و فضای داستان برایم بسیار دوست‌داشتنی بود.

لطفاً درباره سبک و نثر نویسنده توضیح دهید آیا چالشی در ترجمه اصطلاحات و جملات به فارسی داشتید؟

ویالوبوس در ظاهر روان و ساده می‌نویسد؛ اما در اصل سهل‌وممتنع است؛ شاید نوآوری زبانی عجیب و غریبی به خرج ندهد، اما در پس همان سادگی و لطافتش مترجم را با پیچیدگی روبه‌رو می‌کند. از دیگر چالش‌های ترجمه می‌توان به ترجمه از زبان دوم اشاره کرد که با اینکه مترجم انگلیسی بسیار مسلط و دقیق کار را به ثمر رسانده است، اما این فرم از ترجمه در ذات چالش‌برانگیز است. ویالوبوس از برخی واژگان ابداعی هم استفاده کرده که ترجمه آن‌ها هم دشواری‌های خودش را داشت اما در فارسی به‌نظرم مناسب و دقیق درآمد.

لطفاً درباره ادبیات مهاجرت مکزیک و زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی این رمان توضیح دهید. آیا مضمون مهاجرت در سایر آثار خوان پابلو ویالوبوس هم انعکاس یافته است؟

مکزیک با توجه به مرزی که با ایالات متحده دارد و درگیری‌های دائمی بین این دو، همیشه بستر مناسبی بوده برای پرداختن به مقوله پناهندگی و مهاجرت؛ زندگی در مکزیک آن‌قدر می‌تواند دشوار باشد که خیلی‌ها سختی مهاجرت غیرقانونی را به جان می‌خرند تا بلکه بتوانند جایی دیگر زندگیِ عادی‌ای بسازند. ویالوبوس یک مجموعه ناداستان دارد به نام آن سوی دیگر که در آن تجربیات واقعی ۱۱ مهاجر غیرقانونی مکزیکی را به تحریر درآورده است. این ۱۱ نفر همه‌شان نوجوان هستند و حین گذشتن از مرز با اتفاقات عجیب و بعضاً وحشتناکی روبه‌رو شده‌اند. خودِ ویالوبوس هم مهاجر است. در مکزیک زاده شده، بعد به اسپانیا رفته، بعد به برزیل و سر آخر هم به اسپانیا بازگشته است.

ویالوبوس همه جهانیان را اهل یک کشور می‌داند

رمان تهاجم به چه جریان و سنتی از ادبیات آمریکای لاتین تعلق دارد و این جریان چه ویژگی‌هایی دارد؟

ادبیات آمریکای لاتین در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی شکوفا می‌شود و این دوره را اصطلاحاً دوره شکوفایی یا بوم می‌نامند. ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس، خولیو کورتاسار و گابریل گارسیا مارکز از پیشتازان اصلی این مکتب‌اند اما این جنبش در نقطه‌ای به دام تکرار می‌افتد و نویسندگان نوپا تلاش می‌کنند همان مسیرِ رفته را طی کنند. خوسه دونوسو که خودش از مهم‌ترین نویسندگان این مکتب است، اعلام می‌کند جنبش دیگر اشباع شده و باید طرحی نو درانداخت و حالا نویسندگان جوان‌تری پا به عرصه می‌گذارند که سعی می‌کنند در تکنیک‌های روایت خلاقیت به خرج بدهند. به محتوا که می‌رسند، همانند الگوهایشان سراغ مسائل و دغدغه‌های عصرشان می‌روند، اما با شیوه‌ای کاملآً متفاوت و تازه. این جنبش جدید بعد از دهه هشتاد نامی به خود گرفت و پُست-بوم خوانده شد، یعنی نویسندگانی مکتب جدیدی را بنا نهادند که در واقع ادامه‌دهنده همان مسیر جنبش بوم است، بی‌آنکه بخواهد بوم را تکرار کند؛ ویالوبوس را می‌توان یکی از نویسندگان پست-بوم دانست.

آیا ننامیدن شهرها و مکان‌ها در رمان «تهاجم» نوعی تلاش برای جهانی کردن مسائل بوده است؟

می‌توان این‌طور گفت اما از منظری دیگر، ننامیدن کشورها و شهرها، در واقع اعتبارشان را از آن‌ها می‌گیرد و این خطوطی را که انسان روی نقشه ترسیم کرده، اسمی رویشان گذاشته و بر سرشان خونریزی و کشتار به پا کرده بی‌معنی می‌کند. در تهاجم ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم که فلان شخصیت مثلآً از آسیای شرقی می‌آید، اما دقیق متوجه نمی‌شویم که از کدام کشور آمده؛ از نگاه ویالوبوس ما همه اهل یک کشوریم و آن کشور هم کره زمین است. باقی جزئیات نیز چندان حائز اهمیت نیست.

به نظر شما چرا سگ بیمار را نویسنده وارد داستان کرده و چه نقشی دارد؟

شخصیت پیشی می‌تواند به نوعی پیام‌آور پایان یک دوره و آغاز دوره‌ای جدید باشد؛ شخصیت اصلی می‌داند که سگش دیگر توان زیستن ندارد. اتفاقاً این موضوع را هم به خوبی پذیرفته، اما برایش آسان نیست با همدم چندین‌وچندساله‌اش خداحافظی کند؛ او می‌داند هر آنچه در جهان پیرامونش حضور دارد دستخوش تغییر شده است و خواه‌ناخواه باید این تغییرات را قبول کند اما چیزهایی هم هستند که او را به گذشته شیرین‌اش وصل می‌کنند، مثل رفاقتش با مکس، رستوران او و این سگ. گاستون باید بپذیرد که اگر این دوره با تمام خوشی‌ها و ناخوشی‌هایش تمام شود، دوره جدیدی آغاز می‌شود که یقیناً خوبی‌ها و بدی‌های خودش را دارد.

آیا مایه‌های طنز این رمان در سایر آثار نویسنده هم وجود دارد؟

بله؛ طنز و بعضاً طنز سیاه یکی از مشخصه‌های اصلی داستان‌های ویالوبوس است و اتفاقاً به خوبی هم از آن استفاده می‌کند، یعنی هم بانمک و هم بسیار گزنده است.

چرا در شهر بی‌نام این رمان، همه به‌شدت دغدغه این را دارند که نشانه‌ای از محل تولدشان را همراه داشته باشند؟ رگ و ریشه و هویت چرا این قدر اهمیت دارد؟

در این شهر بی‌نام، مهاجرهای قدیمی نگرانند که نکند مهاجرهای جدید جای آن‌ها را بگیرند و از کار بیکارشان کنند، پس تصمیم می‌گیرند با تهاجم مهاجرهای جدید مقابله کنند. حال این تقابل از راه گروه‌بندیِ قومی می‌گذرد و آدم‌ها چطور به همدیگر ثابت کنند که از یک گروه و یک بستر می‌آیند؟ با توسل به همین نشانه‌های ریشه‌ای؛ زبان مشترک، خاطرات مشترک، زمین و خاک مشترک و از این دست؛ برای شخصیت اصلی که از اول احساس تعلقی به جایی که در آن دنیا آمده نداشته است، این حرف‌ها همه بی‌معنی است پس درگیر این بازی‌ها نمی‌شود، در این گروه‌بندی‌ها شرکت نمی‌کند و در نتیجه با کسی وارد تقابل هم نمی‌شود.

ویالوبوس همه جهانیان را اهل یک کشور می‌داند

آیا محور این داستان را می‌توان استعمار دانست؟ برای اینکه اشاره می‌کند «یک تمدن فرازمینی ماده ژنتیکی را فرستاده زمین و این طوری توانسته زمین را استعمار کند». در این باره چه توضیحی به ذهنتان می‌رسد؟

استعمار یکی از محورهای مهم تهاجم است اما ویالوبوس بیشتر از آنکه استعمار را نقد کند، آن را بدل به اهرمی می‌کند تا قصه‌اش را پیش ببرد. ماجرای تمدن فرازمینی و استعمار کل کره زمین، در واقع تکنیک نویسنده است در راستای بی‌معنی کردن مرزها. اگر به ما بگویند که واقعاً قرار است یک نیروی فرازمینی کره خاکی را استعمار کند، احتمالاً دست از این مسائل تماماً بی‌اهمیت مثل تفاوت رنگ پوست و زبان و عقیده و سیاست و غیره برداریم و در برابر آن نیروی فرازمینی متحد می‌شویم تا از زمین دفاع کنیم. ولی حالا که این‌طور نیست، حالا که خودمان روی زمین زندگی می‌کنیم، یکدیگر را با بی‌معنی‌ترین دلایل می‌کشیم و انگار حتماً باید یک نیروی اَبَراستعمارگر بر سرمان نازل شود و قصد کند زمین را از ما بگیرد تا یادمان بیاید ما همه ساکنان کره خاکی هستیم.

آیا نویسنده مطالعات فلسفی دارد؟ چون در جایی از رمان آمده است: «هیچ علت و معلولی در کار نیست همه‌چیز همزمان رخ می‌دهد در لحظه‌ای ابدی که انگار واقعیت در آن تمام و کمال است»

ویالوبوس قبل از هرچیزی یک قصه‌گو است و مثل هر قصه‌گوی خوب دیگری، فلسفه‌‎ای شخصی را دنبال می‌کند که در داستان‌هایش در موقعیت‌های مختلف خودش را نشان می‌دهد.

نظر شما به عنوان مترجم اثر درباره شخصیت پُل در این رمان چیست؟ چه ویژگی برجسته‌ای دارد؟ فیلسوف یا خنگ؟

پُل در حقیقت نه فیلسوف است و نه یک آدم کم‌عقل؛ جوانی است وحشت‌زده. بی‌رحمی جهان اطراف، دروغ‌گویی شرکت‌های میلیون دلاری چندملیتی، وحشت از آینده و مسائلی این‌چنینی باعث شده به سرش بزند و شروع کند هذیان گفتن و از همه مهم‌تر، او محصول یک دنیای تماماً مردانه است؛ دنیایی زمخت، بی‌عاطفه و بدشکل. مادرش را از دست داده و پدرش و دوستِ پدرش (یعنی شخصیت اصلی کتاب) وظیفه نگهداری او را عهده‌دار شده‌اند. او نماینده چنین جوانانی است؛ آن‌ها که فقط بدعهدی و تضاد دیده‌اند و دیگر نمی‌دانند چه چیزی واقعی و حقیقی‌ست و چه چیز نیست؛ جوانانی که می‌خواهند کار کنند، تحصیل کنند و پیشرفت کنند، اما موانع سر راهشان بسیار است.

لطفاً درباره عناصر پست‌مدرن کتاب هم توضیح دهید.

ویالوبوس در تهاجم خواننده را مدام در داستان دخیل می‌کند، یعنی از روایت‌گری صرف گذر کرده به مخاطبش یادآوری می‌کند که در حال خواندن یک قصه است و ما خوانندگان کتاب، همراه خود او، وظیفه داریم این قصه را به سرانجام برسانیم اما در نهایت او تصمیم‌گیرنده اصلی است. از همان ابتدای داستان و در فصل اول به ما اعلام می‌کند در حال خواندن یک قصه‌ایم و قرار است گاستون را دنبال کنیم یعنی تنها شخصیتی که به فکرهایش دسترسی داریم اما در جایی از داستان صلاح می‌بیند که گاستون را تنها بگذاریم. پس همراهش از تصویر بیرون می‌رویم و وارد فصل بعد می‌شویم و در جایی دیگر شخصیت را از سطور خارج می‌کند و او را از داستان حذف می‌کند. تکنیک و برگ برنده اصلی ویالوبوس در تهاجم، این مورد است.

این نویسنده تحت تاثیر کدام نویسندگان پست‌مدرن‌نویس است؟

قطعاً نویسنده‌ای که از جهان لاتین سر بلند می‌کند خواه‌ناخواه تحت‌تاثیر خیل عظیمی از داستان‌نویسان برجسته است؛ از سروانتس گرفته تا فوئنتس و یوسا، اما اگر بخواهم از پست‌مدرن‌ها نام ببرم، خودِ ویالوبوس در یکی از مصاحبه‌هایش به سزار آیرا اشاره می‌کند که آثار درخشانی مثل کنگره ادبیات را در کارنامه دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها