سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بهاره گلپرور؛ قطعاً نام وجدی معوض را با فیلم سینمایی «Incendies» به خاطر خواهید آورد که در سال ۲۰۱۱ نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد. فیلمی که بر اساس نمایشنامهای به همین نام توسط این نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان لبنانی-کانادایی ساخته شد و با یک پایانتکان دهنده از تداوم رنج انسان از نسلی به نسل دیگر حرف میزد.
وجه غالب آثار این نمایشنامهنویس موضوعاتی مانند جنگ، تبعید، هویت، خانواده و رنج نسلهاست که حاصل تجربه خود معوض از مهاجرت و تبعید است، در واقع مهاجرت در شکلگیری جهان نمایش او نقش بسزایی داشته است. در آثار وجدی معوض نوعی از تجربیات فردی، تاریخی و شاعرانگی جاریست که ترکیب این مفاهیم نمایشنامههای او را تبدیل به فرم های مدرنی از تئاتر میکند، مخاطب را به تأمل درباره رابطه فرد و جامعه، گذشته و حال، و هویت تشویق میکند و او را با پرسشهایی مانند «ما که هستیم؟»، «چگونه با گذشتهمان روبرو شویم؟»، «آیا میتوان بخشید یا فراموش کرد؟» روبرو میکند. درباره آثار و جهان این نمایشنامهنویس با مترجم آثار او در ایران، نازنین میهن به گفتوگو نشستیم.
چه ویژگی در آثار وجدی معوض باعث شد تصمیم بگیرید نمایشنامههای او را ترجمه کنید؟
وجدی معوض یک نویسنده لبنانی-کانادایی است و در سن پایین زمانی که جنگ سرد در لبنان اتفاق میافتد تصمیم میگیرد که به مونترال کانادا مهاجرت کند و نوشتههای او در اصل به زبان فرانسه است. من هم به نوعی یک ایرانی- کانادایی هستم و در سنین نوجوانی به کانادا مهاجرت کردم و خاورمیانه یک وجه اشتراک میان ما بود. تاکنون شش، هفت کتاب از او را خواندهام و فیلمهایش را دیدهام و به نظرم وجه اشتراک تمام نوشتههای او گمشدگی هویت است.
زمانی که آدمها از خاکشان مهاجرت میکنند گویا یک هویت گمشده و از دست رفتهای دارند و بعد دوباره به میهن و خاک خودشان برمیگردند که آن هویت گمشده را باز یابند. در تمام نوشتههای معوض این موضوع وجود دارد و دقیقاً این موضوع برای خودم هم پیش آمد. من بعد از ۱۵ سال که در کانادا زندگی میکردم دوباره به ایران بازگشتم و گویا زندگی خود را دوباره از نو شروع کردم و خودم را از نو شناختم. این موضوع هم در نمایشنامه «ساحلیها» و «انفجاری در قلب» یک مونولوگ است.
در «انفجاری در قلب» از مرگ مادری که از بیماری سرطان فوت کرده صحبت میشود و من هم مادرم را بر اثر همین بیماری از دست دادهام. در واقع میتوانم بگویم که تکتک دیالوگها و صحنهها و روایتهایی که در «انفجاری در قلب» وجود دارد را با گوشت و پوست و خونم لمس کردهام؛ زمانی که در سرمای زمستان در کانادا به کاراکتر اصلی خبر میدهند که مادرش در بیمارستان در حال مرگ است و خاطراتی که در ذهن او مرور میشود، خاطراتی مانند وطن، خانواده، گذشته و… «مواجهه» چیزی است که در آثار وجدی معوض بسیار مشخص است؛ مواجهه با خود آدم و با وجه دیگری از آدم. در «ساحلیها» هشت کاراکتر داریم که یکی از آنها کاراکتر اصلی است، در حالی که نمیدانیم بقیه کاراکترها واقعیاند یا در خیال کاراکتر اصلی، همچنین مواجهه کاراکتر اصلی با جنبههای دیگر وجودش را میبینیم؛ آن هم در مسیری که میرود تا پدرش را به خاک بسپارد. این برای من در آثار وجدی معوض بسیار جذاب است.
حتی در اثر دیگر او به نام «تمامی پرندگان» که به تازگی ترجمه کردهام هم یک جدایی و گمشدگی هویت مطرح است. داستان دختر و پسری است که یک از آنها مسلمان است و بعد هر دوی آنها به زادگاهشان (یکی فلسطین و دیگری اسرائیل) برمیگردند و هویت گمشده خود را پیدا میکنند. در آثار او این قضیه بسیار اهمیت دارد که با خود واقعیتان روبرو شوید و با جنبههای مختلف زندگی شخصی بسیار انسانی نگاه میکند. دیالوگ مهمی که در «ساحلیها» وجود دارد این است که «انسانها همیشه از مرگ کسانی که دوستشان دارند بیشتر میترسند تا مرگ خودشان» و زمانی که داشتم مقدمه کتاب را میخواندم، این موضوع برای من بسیار جالب بود.

جایگاه وجدی معوض را میان نمایشنامهنویسان معاصر چگونه میبینید؟ دلیل اقبال کارگردانان ایرانی این اواخر به نمایشنامههای معوض را چه میدانید؟
او بازیگر، نویسنده و کارگردان است؛ در فرانسه کمپانی تئاتر دارد. همیشه به موضوع جنگ از دید ضدجنگ میپردازد که جنگ چه عواقبی در زندگی آدمها دارد. در «ساحلیها» دیالوگی وجود دارد که میگوید «جنگ، جوانی ما را از ما گرفت؛ چیزی که هرگز دوباره بدست نمیآوریم. دوستان و بچگی ما را از ما گرفت، ما آنها را دوباره به دست نمیآوریم.» معوض از جهان شمول بودن جنگ در آثارش میگوید. مهم نیست جنگ کجا باشد، فرقی نمیکند که زمان و مکان کجاست. همانطور که در «ساحلیها» زمان و مکان نداریم و از یک سری از المانهایی که خود نمایشنامه نشان میدهد میتوان فهمید که از خاورمیانه به کانادا بوده یا برعکس. معمولاً کم پیش میآید که زمان و مکان در آثارش ذکر شود.
او بسیار جلوتر از زمان خود است. در متنهای او صحنه به صحنه بازیهای زمانی دارید. در لحظهای که حال را روایت میکند، گذشته را هم روایت میکند و دوباره به زمان حال برمیگردد. شخصیتپردازی عجیبی هم دارد که به شدت ملموساند و به شدت دراماتورژی میکند. مثل کارهای آقای مکدونا که همینطور است. خود نویسنده کار را طوری دراماتورژی کرده که گویا آن کار کارگردانی هم شده است. معمولاً اگر بخواهیم خود متنهای اصلی آثار وجدی معوض را اجرا کنیم بالای دو ساعت خواهد بود.
مثلاً در ایران میدانم متنی که امین سعدی به اجرا میبرد شاید یک پنجم متن واقعی «ساحلیها» باشد. جالب است که تا سال گذشته هر کسی نوشتههای وجدی معوض را میخواند میگفت متنهای او برای کارگردانی بسیار سخت است و اصلاً سراغ او نمیرفتند؛ از دیگر دشواریهای نوشتههای وجدی معوض این است که یک بازیگر چند نقش را بازی میکند. مثلاً در «ساحلیها» ۲۰ کاراکتر داریم ولی هشت بازیگر آن را بازی میکنند؛ این موضوع کارگردانی و بازیگری را بسیار دشوار میکند. اینکه چطور صحنهسازی شود و این کاراکترها از هم متمایز شوند بسیار مهم است.
فکر میکنم در ایران تا همین چند سال پیش کسی وجدی معوض را نمیشناخت، اولین بار علیرضا کوشکجلالی نمایش «آتشسوزیها» را که برگرفته از فیلم آن بود روی صحنه برد. در واقع وجدی معوض نمایشنامههای «آتشسوزیها» و «ساحلیها» را هم به فیلم تبدیل کرده است. در سال ۹۸ تئاتر «بانوی آوازخوان» به کارگردانی علیرضا کوشکجلالی اجرا شد که چهار کاراکتر داشت و در واقع از فیلم «آتشسوزیها» اقتباس شده بود. تا پیش از آن حتی خود من وجدی معوض را نمیشناختم و بعد از آن سراغ این نویسنده رفتم. همان سال به کانادا رفته بودم و از یک انتشارات در تورنتو (که انتشاراتی است که کپی رایت آثار ترجمه شده وجدی معوض را از فرانسه به انگلیسی منتشر میکند) نمایشنامه وجدی معوض را خریداری کردم. در زبان لبنانی فامیلی او «معوض» است ولی در فرانسه معود گفته میشود؛ من به اسم لبنانی او نامش را در ترجمه آوردم.
اینکه کارگردانها جدیداً به آثار این نویسنده روی آوردهاند این است که اجرای آثار او چالشی برای کارگردانهاست. با این حال به گمان خودم هنوز در ایران کسی نیست که بتواند درک درستی از آثار او داشته باشد. کسی میتواند به درک درستی از آثار او برسد که حداقل ۶ اثر از نمایشنامههای وجدی معوض را خوانده باشد و حداقل یک سال روی نمایشنامهای که میخواهد آن را اجرا کند کار کرده باشد. متاسفانه در ایران کارگردانان آن اتفاقی را که باید در نمایشنامه بیفتد گم میکنند. چون حرف اصلی نمایشنامه را نمیتوانند اجرا کنند و روی صحنه بیاورند. متاسفانه نمیدانند هدف نویسنده از نوشتن آن اثر و نگاهش چیست.
تاکنون ترجمههای سختی که داشتهام مربوط به آثار وجدی معوض بوده است؛ او همیشه در آثارش منابع و رفرنسهای مذهبی، عرفانی و تاریخی دارد و کسی که میخواهد آثار او را اجرا کند باید همه این دانشها را داشته باشد و تحقیق کند که نویسنده برای چه فلان دیالوگ را نوشته و از فلان سمبل نام برده است. من در کارهایی که از ایشان در ایران اجرا شده، ندیدهام حق مطلب ادا شده باشد. در همه اجراها متن جلوتر بوده است و من پای این حرف میایستم. امیدوارم در ایران روزی کارگردانی با آن آگاهی کامل نسبت به نوشتههای وجدی معوض و دیدگاهش، نوشتههایش را اجرا کند.
چرا زبان وجدی معوض برای ترجمه سخت است و چه چالشهایی برای شما داشت؟
او زبان خاصی دارد و یکی از دلایلی که میگویم کارگردانانی که تاکنون آثار او را اجرا کردهاند متوجه نشدهاند وجدی معوض چه میخواهد بگوید، زبان نویسنده بود. معوض زبان سختی دارد. من ترجمههای انگلیسی او را خواندهام ولی متن نوشتههای او به فرانسه است. ترجمههایی هم که من خریداری کردهام هم جایزه برده و قطعاً مورد تایید خود نویسنده بوده است. با این حال زبان معوض یک شاعرانگی دارد که در برخی از آثار او بیشتر و برخی کمتر است؛ به نظرم این شاعرانگی در ترجمه آثارش باید حفظ شود و من سعی کردم این شاعرانگی را حفظ کنم. بسیار سخت بود که هم متن مفهوم خود را حفظ کند و هم روان باشد. مشکلی که معمولاً با نمایشنامههای ترجمه شده داریم این است که روان نیستند و مخاطب متوجه نمیشود که چه میخواند. من بازیگر تئاتر هم هستم و همیشه در ترجمههایم این موضوع را مورد توجه داشتهام که اگر فلان دیالوگ را بخواهم به عنوان بازیگر بگویم چگونه باید باشد که هم تماشاگر متوجه شود و هم راحت در زبان بچرخد؛ در عین حال آن احترام و منش گویش نویسنده هم حفظ شود. امانتداری در ترجمه برای من بسیار مهم بود و نمایشنامههای وجدی معوض جزو سختترین نمایشنامههایی بود که من ترجمه کردم؛ خدا را شکر میکنم که بازخودهای خوبی هم از نتیجه کار داشتم. «ساحلیها» در دو نوبت چاپ شد و هر کسی خود نمایشنامه را خوانده بازخورد مثبتی داشته است.
در مورد آثار وجدی معوض بسیار تحقیق کردم و مستندهای زیادی دیدم. اجراها و فیلمهایی که از روی آثار او ساخته شده بود را دیدم تا به شناخت نسبی از او برسم. هنوز هم میگویم آنطور که باید او را نمیشناسم. در ایران به جز من، محمدرضا خاکی نیز ترجمه یکی از آثار معوض یعنی «آتشسوزیها» را انجام داده و بسیار هم روی متن خود حساس است؛ من به ایشان حق میدهم. به نظرم اول «آتشسوزیها» و بعد «ساحلیها» از بهترین متنهای وجدی معوض است.

مهمترین مولفههایی که در جهان نمایش معوض وجود دارد چیست؟ آیا میتوان گفت در حال و هوای دنیای نمایشنامههای معوض، مهاجر بودن این نویسنده هم موثر بوده است؟
قطعاً تأثیر داشته است. شما هیچکدام از متنهای او را پیدا نمیکنید که مسئله مهاجرت و جنگ نداشته باشد. ولی نحوه بیان آن و چگونگی روایت این مولفهها در هر کدام از نمایشنامهها متفاوت و جذاب است. در یکی از آثار او به نام «جنگلها» که هنوز در ایران ترجمه نشده، به تفاوت سه نسل میپردازد، مادربزرگی که از جنگ فرار کرده، دختری که در دوران کودکی وارد کشور دیگری شده و در آن بزرگ شده و دختری که در آن کشور به دنیا آمده هر سه به دنبال هویت گمشده خود میگردند. البته این موضوع بخشی از زندگی خود نویسنده است. معوض در سنین کودکی در جنگ سرد لبنان مهاجرت کرده و در آن شرایط این مهاجرت اجباری بوده است؛ او حرف و دغدغهاش را با تئاتر و نمایشنامه بیان میکند که جنگ در هر کشوری چه آثار بدی میتواند داشته باشد؛ تفاوتی نمیکند در کدام کشور با چه ملیتی باشد. انسانیت در آثار او ملموس است و شما را با عواطف و احساسات انسانها در نمایشنامههایش مواجه میکند. کاراکتر اصلی باید با مرگ پدرش مواجه شود، چگونه میخواهد با مرگ پدرش روبرو شود؟ او قصهها و کاراکترهایش را با انسانیترین، واقعیترین و ناگریزترین مسائل انسانی یعنی مرگ، تولد و عشق مواجه میکند.
از نظر شما این مسائلی که در قصههای او بیان میشود چه نسبتی با وضعیت امروز جهان دارد؟
اگر بخواهم درباره این مسائل صحبت کنم موضوع بسیار پیچیده میشود ولی اگر آگاهانهتر این نمایشنامهها را بخوانیم و آگاهانهتر به وضعیت جهان نگاه کنیم مشخص است؛ چقدر از مردمان کشورهایی که در حال جنگ هستند به اجبار مهاجرت میکنند، چقدر از مردم به خاطر کوچ اجباری خانواده، دوستان و فامیلهای خود را دست می دهند و چقدر از کسانی که کوچ میکنند موقعیت و هویتشان را از دست میدهند. این چیزی است که جهان شمول است و در همه جای جهان مطرح است. در نهایت همه میخواهند به اصل خودشان برگردند.

وجدی معوض در صحنه تئاتر کشورهای عربی چه جایگاهی دارد؟
تا جایی که اطلاع دارم آثار او در فرانسه هم اجرا میشود ولی در جریان نیستم که وضعیت اجراهای نمایشنامههای او در کشورهای عربی چگونه است. مثلاً نمایشنامه «تمامی پرندگان» که در فرانسه و کانادا به کارگردانی خود معوض اجرا شد، به زبان عربی، انگلیسی و آلمانی بود. قطعاً میان کشورهای عربی هم جایگاهی دارد چون جایگاه این نویسنده جهانی است و نمیشود منکر آن شد. ولی در جریان اجراهای او در کشورهای عربی نیستم. به نظرم در نمایشنامههایش دغدغه کشور خود را بیان میکند و حتماً برایش مهم است.
به نظر شما مخاطب ایرانی بیشتر با کدام بخش از آثار وجدی معوض ارتباط برقرار میکند؟
این موضوع بسیار سلیقهای است. من زمانی که «ساحلیها» را ترجمه کرده بودم برخی کارگردانها میگفتند که این نمایشنامه بیش از حد غمناک است و این حجم از اندوه را نباید به مردم ایران منتقل کنیم، ولی به نظرم بیشتر آن شرایط انسانی و آن موقعیت و روایت مطرح شده در نمایشنامه میتواند جذاب باشد. همه ما در ایران دوستانی داشتهایم که مهاجرت کردهاند یا شاید خودمان این کار را انجام دادهایم، ما جنگ را تجربه کردهایم و در آن دوران، عزیزانی را از دست دادهایم. افرادی بودهاند که از ایران مهاجرت کردهاند و دوباره به ایران بازگشتهاند و این برچسب دوملیتی بودن گاهی باعث میشود مهاجران هویت خود را از دست بدهند، دنبال هویت خود بگردند. مسائلی از این دست در همه جای دنیا و برای همه، مسئله و دغدغه است و دقیقاً این موضوع مواجهه انسانها با عواطف انسانی میتواند موضوع جذابی باشد. معوض بسیار انسانی مینویسد و معمولاً چیزی که انسانی باشد بدون در نظر گرفتن ملیت و زبان، جهان شمول خواهد بود و همه با آن ارتباط برقرار میکنند. او در آثارش هیچ وقت جانب کسی را نمیگیرد و انسانیت در نوشتههای او حرف اول را میزند.
نظرات