پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۹
درک مسئله مقاومت، پیش شرط ترجمه کتاب «خار و میخک» است

گفت‌وگو با نویسنده و مترجم ادبی؛

درک مسئله مقاومت، پیش شرط ترجمه کتاب «خار و میخک» است

ترجمه «خار و میخک» در برابر چالش روایت و تاریخ؛ نگاه دقیق به سه اثر

احسان عباسلو، نویسنده و مترجم گفت: مقاومت، از مسیر رنج ها و دردها گذشته و همچنان ادامه دارد. بنابراین، مترجم نیز باید تمام این رنج‌ها و دردها را حس کند تا بتواند در معادل‌سازی‌های خود، تصویری درست از آن‌ها به ارائه دهد.

سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا مائده مرویان حسینی: پس از وقوع عملیات طوفان الاقصی و برجسته شدن نام رهبران حماس در رسانه‌های جهانی، «یحیی سنوار» به عنوان طراح این عملیات شناخته شد. همزمان، کتاب «خار و میخک» که طی سال‌های اسارت «سنوار» در زندان‌های رژیم صهیونیستی نگاشته شده، مورد توجه قرار گرفت. این اثر به آغاز اشغال غزه توسط رژیم صهیونیستی، مسائل و مشکلات ساکنان اردوگاه‌های غزه و همچنین روند شکل‌گیری جریان‌های مقاومت و تضادهای اجتماعی موجود را بررسی می‌کند. با وجود گذشت سال‌ها از نگارش کتاب «خار و میخک» توسط یحیی سنوار، این اثر چندی پیش در ایران ترجمه و منتشر شده است و تا کنون چهار ترجمه فارسی از آن توسط، اسماء خواجه زاده از نشر کتابستان معرفت، ترجمه کریم شنی از نشر شهید کاظمی، ترجمه وحیده نعیم آبادی از نشر معارف و ترجمه هانیه کمری از انتشارات سوره مهر، به چاپ رسیده است. از همین رو، با احسان عباسلو، نویسنده و مترجم ادبی، درباره ویژگی‌های چهار ترجمه کتاب «خار و میخک» و معیارهای انتخاب ترجمه مناسب گفت‌وگو کرده‌ایم.

از نظر شما، مهم‌ترین معیارها و شاخص‌های کیفیت ترجمه یک اثر چیست؟
معیارهای اولیه برای یک ترجمه خوب، حفظ صورت و محتوا است. ترجمه کامل، ترجمه‌ای است که بتواند هر آنچه در زبان مبدأ وجود دارد به طور کامل به زبان مقصد منتقل کند. مثل این است که شما بسته‌ای را تحویل بگیرید و آن را با همان شکل و محتوای درونی به گیرنده تحویل دهید. اگر بسته را تغییر دهید، شکل و فرم آن به هم می‌ریزد؛ هرچند که به محتوای داخل آن دست نزده باشید، اما در ظاهر بسته دست برده‌اید و امانت را رعایت نکرده‌اید. چه بسا فرستنده در انتخاب رنگ و طرح بسته هم بسیار دقت کرده و سلیقه به خرج داده است و شما این نکته را نادیده گرفته‌اید. ترجمه، نیز چنین وضعیتی دارد. زبان مانند بسته‌ای است که هم فرم دارد هم محتوا، و مترجم فقط واسطه‌ای برای رساندن این بسته به دست گیرنده است. او حق ندارد در شکل یا محتوای بسته دخالت کند، با سلیقه خود دوباره آن را کادو پیچ کند یا حتی محتوا را تغییر دهد و بگوید: «این محتوا که من ارائه می‌کنم بهتر است».

حفاظت از بسته وقتی به زبان مربوط می‌شود، تنها محدود به معادل معنایی کلمات نیست، بلکه شامل لحن، شکل و حس کلمه نیز می‌شود. کلمات و معانی و البته احساس، همان محتوای بسته‌های زبانی ما هستند که باید عیناً و دست نخورده به دست گیرنده برسند. در یک کلام، بهترین ترجمه همیشه ترجمه‌ای است که علاوه بر فرم، محتوای درست را نیز منتقل کند و در کنار آن، حس و لحن متن را نیز به خواننده برساند.

از میان ترجمه‌های کتاب «خار و میخک»، کدام ترجمه را مطالعه کرده‌اید و به نظر شما کدام یک از آن‌ها در انتقال مفاهیم روان‌تر و موفق‌تر بوده است؟
از ترجمه‌های کتاب «خار و میخک»، من چهار اثر را دیده‌ام و البته یکی را با دقت‌نظر بیشتری مطالعه کرده‌ام. سه ترجمه‌ای که بررسی کرده‌ام عبارت‌اند از: ترجمه اسماء خواجه زاده از نشر کتابستان معرفت، ترجمه کریم شنی از نشر شهید کاظمی و ترجمه هانیه کمری از انتشارات سوره مهر. البته گویا ترجمه کریم شنی پیش‌تر از طرف انتشارات نیستان ادب در ۱۴۰۳ به چاپ رسیده بود. ترجمه چهارم را نیز نگاهی کرده‌ام؛ ترجمه‌ای که به زبان افغانی است و توسط شخصی به نام «عبدالمؤمن شهزاد سپاه» انجام شده و درکابل منتشر شده است که نسخه پی‌دی‌اف آن در فضای مجازی قرار دارد.

ترجمه افغانی، قاعدتاً از منظر و موضع بحث ما خارج است، گرچه جذابیت‌های خاص خودش را دارد. اما در مورد سه ترجمه دیگر باید بگویم دو ترجمه، صرفاً ترجمه‌هایی خشک هستند و به نظر آن گونه که باید به زبان اثر توجه نکرده‌اند. زبان آن‌ها عمدتاً خشک و انشایی است، در حالی که ما با نوعی روایت داستانی مواجه‌ایم و این اثر، چون به داستان نزدیک شده است، باید حس و حال داستانی نیز داشته باشد. من ترجمه هانیه کمری را از این حیث می‌پسندم و هنگام مطالعه این اثر احساس می‌کردم واقعاً در حال خواندن یک اثر ادبی هستم. صرف اینکه این اثر حاوی اطلاعات تاریخی است، نباید موجب شود ترجمه به سمت ترجمه یک کتاب تاریخ برود. این اثر، در عین حالی که وقایع تاریخی را بازمی‌نماید، یک محتوای ادبی را نیز عرضه می‌کند. «خار و میخک»، تاریخ صرف نیست. «شهید سنوار» را به عنوان یک شخصیت ادیب نمی شناسیم و انتظار هم نداریم نوشته او یک شاهکار ادبی باشد. اثر از روایت تا داستان است؛ اما حتی روایت هم که امروزه بسیار مورد توجه است، نیازمند زبانی نرم است تا بتواند مخاطب خود را بیابد و به یک روایت داستانی تبدیل شود.

آیا بخش‌هایی از ترجمه‌ها وجود دارند که می‌توانستند بهتر منتقل شوند؟
برای بهتر شدن ترجمه، شاید هانیه کمری باید در اعراب‌گذاری و استفاده از نشانه‌ها و علائم نگارشی دقت بیشتری می‌کرد. در مواردی، استفاده از علائم و نشانه‌ها به درستی انجام نشده است. برای نمونه، در جایی که نقل وجود دارد، از علامت نقل قول استفاده نشده، اما در چند سطر بعد، این کار انجام شده است. یکدستی در این امر، می تواند نشانه دقت نظر و توجه مترجم باشد. همچنین، در برخی موارد، شاید اطلاعات زمینه‌ای و توضیحات ضمیمه‌ای بیشتری برای اثر لازم بود که هانیه کمری می توانست آن را در اختیار مخاطب قرار دهد. ترجمه کریم شنی از این جهت بهتر است؛ البته منظور، بخش‌های اضافی و توضیحی است، نه خود ترجمه.

ترجمه کتاب «خار و میخک» بازگوی فرهنگ مقاومت فلسطین است. به نظر شما، مترجم تا چه اندازه باید درگیر این فرهنگ باشد تا ترجمه‌اش زنده و واقعی شود؟
وقتی از یک اثر ادبی حرف می‌زنیم، طبیعتاً به مسائل زمینه‌ای و فرهنگی بسیاری اشاره می‌کنیم. که عدم احاطه به آن‌ها باعث می‌شود درک درستی از اثر نداشته باشیم و در نتیجه نتوانیم ترجمه دقیقی ارائه دهیم. از سوی دیگر، مسئله‌ای نظیر مقاومت را نمی‌توان منتقل کرد مگر آنکه مفهوم مقاومت برای مترجم جاافتاده باشد. مقاومت فقط یک کنش موضعی نیست، بلکه یک باور درونی است و آنچه این مفهوم را تا امروز امتداد داده و باعث ماندگاری آن شده، همین باور عمیق است. مقاومت، از مسیر رنج‌ها و دردها گذشته و همچنان ادامه دارد. بنابراین، مترجم نیز باید تمام این رنج‌ها و دردها را حس کند تا بتواند در معادل‌سازی‌های خود، تصویری درست از آن‌ها به ارائه دهد. البته مهم‌تر از خود تصویر، احساسی است که پشت این کوه رنج و درد نهفته است. از همین رو گفته می‌شود توجه به زبان و انتخاب معادل‌ها در ترجمه آثاری از این دست بسیار اهمیت دارد؛ زیرا احساس عمیق مقاومت به دست نمی‌آید مگر از طریق انتخاب واژه‌های درست که بار احساسی لازم را درکنار بار محتوایی در خود حمل کند.

بخشی از مقاومت، اصولاً فرهنگی و زبانی است. فریاد مقاومت به اندازه گلوله‌ای که شلیک می‌شود می‌تواند در عمق جان مخاطب فرو رود. این فریاد، در شکل مکتوب و به ویژه در قالب ادبیات، نیازمند ساختاری است که هم گویا و بلیغ باشد هم جذاب و دلنشین. چنین هدفی حاصل نمی‌شود مگر آنکه آگاهی و شناخت لازم از فرهنگ مقاومت وجود داشته باشد. اگر بی‌توجه به این فرهنگ عمل کنیم، نتیجه همان کار خشک و سطحی خواهد بود که تنها می خواهد بازار را اشغال کند، بی‌آنکه به روح، باطن و حقیقت اثر توجهی شده باشد. مترجمی که با فرهنگ مقاومت آشناتر است، می‌داند که برای ترجمه خود به چه ابزارهای دیگری نیازمند خواهد بود. گاه داشتن اطلاعات زمینه‌ای و پایه برای رساندن یک مفهوم لازم است و ارائه آنها در قالب پانوشت و یا پی‌نوشت می‌تواند به درک بهتر و عمیق‌تر ترجمه کمک شایانی کند.

چهار مترجم مختلف این کتاب را ترجمه کرده‌اند. آیا تنوع ترجمه‌ها نشانه غنای اثر است یا نشانه دشواری انتقال دقیق معنا؟
ترجمه‌های موازی همواره وجود داشته و این کار دلایل خاص خود را نیز داشته است. گاه مترجمی خبر ندارد که دیگر مترجمان در حال ترجمه اثر هستند و خود شروع به ترجمه آن می‌کند و بعد درمی‌یابد هم‌زمان دو یا سه نفر دیگر نیز مشغول ترجمه همان اثر بوده‌اند. این امر به این دلیل است که بانک اطلاعاتی مشخصی وجود ندارد و افراد به دلایل مختلف شخصی یا غیره، دیگران را از کارهای خود مطلع نمی کنند. در مواردی نیز گاه مترجم چنین باور دارد که قطعاً کسی جز او قادر نیست، کتاب را به درستی ترجمه کند و چون از کیفیت کار خود و تفاوت ترجمه‌اش آگاه است و به آن یقین دارد، علیرغم آگاهی از ترجمه دیگران، باز به سراغ ترجمه خود می‌رود. در مورد آثار برخی فلاسفه، معمولاً چنین وضعی دیده می‌شود. گاه نیز ناشر با این باور که مخاطب و خریدار خاص خود را دارد، به دنبال ترجمه چندباره یک اثر می‌رود و از مترجم می خواهد اثری را برای بار دوم یا چندم ترجمه کند. ناشر، بازار ثابت و خواننده خاص خود را دارد و می‌داند اگر این اثر باز هم ترجمه شود، قابلیت فروش دارد. پس به ترجمه چندباره اثر می‌پردزاد.

دلایل متعددی را می‌توان برای ترجمه‌های چندباره ذکر کرد. مثلاً اطلاع از نادرستی ترجمه‌های فعلی در بازار نیز یکی از این دلایل است. وقتی اثری با اغلاط زیاد یا حذفیات فراوان به بازار آمده، مترجم دیگری استنباط می‌کند که می‌تواند ترجمه‌ای کامل‌تر به خوانندگان ارائه کند و بازار را در دست بگیرد. همچنین ارزش افزوده‌ای که یک مترجم به اثر می‌بخشد، می‌تواند عاملی برای ترجمه تازه‌تر باشد. به این معنا که مترجم، حاصل کار خود را با یک یا چند نقد و توضیحات اضافی همراه می‌سازد و چون مخاطب به این نقدها و توضیحات نیاز دارد این نسخه را ترجیح می‌دهد. به نظر می‌رسد در خصوص این کتاب، یک دلیل اصلی برای ترجمه، شخص نویسنده اثر بوده است؛ چرا که او با دادن ارزش سیاسی به کتاب، موجب شده میان مخاطبان ادبیات مقاومت جایگاه ویژه‌ای پیدا کند. دلیل دیگر نیز به ناشرها مربوط می‌شود؛ زیرا اگر به نام ناشرها دقت کنیم، ملاحظه می‌کنیم ناشرانی هستند که ریسک ترجمه چنین آثاری را می‌پذیرند. شاید این امر به سبب پشتوانه حمایت‌های دولتی از آنان باشد. بعید است به خاطر ضعف ترجمه‌های قبلی، ترجمه بعدی شده باشد. به هر حال، دلیل ترجمه‌ها هر چه باشد، مهم نیست. وجود ترجمه‌های موازی همیشه مفید بوده است؛ چرا که باعث مقایسه می‌شوند و در نهایت به هوشیاری مترجم کمک می کنند، چون نقاط ضعف و قوت او به چشم می‌آید. از سوی دیگر، در مورد «خار و میخک»، دشواری در انتقال معنا به چشم نمی‌خورد و نکته فنی در ترجمه آن، بیشتر زبانی و مربوط به انتخاب کلمه و لحن است.

ترجمه کریم شنی در سال ۱۴۰۳ از سوی انتشارات نیستان ادب به چاپ رسیده است؛ لااقل آنچه در فضای مجازی دیده می‌شود، از این امر حکایت دارد. حال اینکه چرا بعداً به نشر شهید کاظمی واگذار شده، علتش مشخص نیست. بنابراین، پیش از شهادت شهید سنوار این اثر ترجمه و چاپ شده بوده است. اما برای ترجمه‌های بیشتر، طبیعی است که وقتی نگاه مخاطب بر نکته یا امری متمرکز می‌شود، بازار نیز به آن‌سو متمایل خواهد شد و این در انتخاب اثر برای ترجمه تاثیرگذار است.

چرا کتاب «خار و میخک» تا قبل از شهادت یحیی سنوار ترجمه و منتشر نشده بود؟ به نظر شما چرا آثار این شهید میان آثار ادبی مقاومت تا امروز چندان شناخته‌نشده باقی مانده است؟
پس از شهادت شهید سنوار، مردمی که کمتر از او شنیده بودند، علاقه‌مند شدند تا بیشتر درباره این شهید بدانند. افزون بر این، پس از شهادت و به ویژه به خاطر نحوه شهادت و تصاویری که از او در رسانه‌ها منتشر شد، شهید سنوار به چهره‌ای قهرمان در حوزه مقاومت تبدیل شد و همین نکته توجهات بیشتری را به سمت او جلب کرد. مجموع این موارد، نگاه مترجمان و ناشران را به سمت آثار او برده است؛ اما شاید برجسته بودن شخصیت شهید سنوار به عنوان چهره‌ای سیاسی همیشه مانع از نگاه ادبی به او بوده و این امر چندان غیرمعقول نیست.

اما در مورد این‌که چرا اثر شهید سنوار پیش از این در حوزه کتاب کمتر مورد توجه بوده است، باید گفت نخست، به وضعیت بازار کتاب برمی‌گردد و دوم‌، به نارسایی رسانه‌ها. رسانه‌ها ابتدا باید زمینه‌های ذهنی را برای چنین کاری ایجاد کنند. وقتی رسانه‌ها نگاه خواننده را به سمت شخصیتی خاص یا آثار او جلب می‌کنند، به طور طبیعی مترجم‌ها نیز به فکر می‌افتند که نسبت به ترجمه این آثار اقدام کنند. البته نمی‌توان کتمان کرد که مترجمان ما معمولاً انفعالی عمل می‌کنند و خودشان به دنبال کشف و معرفی اثری نمی‌روند. بیشتر نگاه می‌کنند، آن طرف مرزها چه اثری مطرح و معروف شده است تا همان را ترجمه کنند، یا در داخل، کدام موضوع مطرح است، تا به آن بپردازند. مترجم در ایران شخصیت خط‌دهنده و جریان‌ساز ندارد و من همیشه به این مهم اشاره و از آن گله کرده‌ام. در این خصوص، البته نشست‌های جدی برای بررسی لازم است؛ زیرا تنها مترجم مقصر نیست و عوامل جانبی هم دخیل‌اند.

ترجمه آثار مرتبط با مقاومت در کشورهای سوریه، لبنان و فلسطین به فارسی چه اهمیتی دارد و می‌تواند چه تاثیری بر آشنایی ما با وقایع، فرماندهان و فرهنگ این جبهه‌ها داشته باشد؟
ترجمه آثار مقاومت از این جهت دارای اهمیت است که مسئله مقاومت، یک مسئله خاص مرزی برای یک کشور نیست؛ بلکه مسئله‌ای فرامرزی است. چندین کشور درگیر این موضوع هستند؛ بنابراین، چون این کشورها دشمن واحدی دارند، باید جبهه واحدی نیز تشکیل دهند و ادبیات مقاومت در راستای شکل‌دهی چنین جبهه‌ای می‌تواند بسیار کارآمد عمل کند. آشنایی با وقایع، فرهنگ و فرماندهان حوزه مقاومت برای نسل آینده بسیار ضروری است. فراموش نکنیم که تنها ما نیستیم که در حال حاضر با مسئله مقاومت روبه‌رو هستیم. مقاومت از گذشته وجود داشته و به حال رسیده و به‌طور طبیعی به آینده نیز خواهد رسید. این دست آثار بیش از هر چیز باید برای آیندگان رقم بخورند. همین نکته است که وظیفه مترجم را بسیار خطیر می‌سازد. مترجم باید کتابی را به دست مخاطب برساند که برای سال‌های بعد نیز همچنان ارزش و لذت خواندن را داشته باشد. از این رو، توجه به زبان باید بسیار مورد تأکید قرار گیرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها