دوشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
چرا ادبیات کودک ایران به پارادایمی تازه نیاز دارد؟

در عصر دیجیتال و جهانی‌شدن، کودک دیگر تنها شنونده نیست، بلکه تولیدکننده معنا و فاعل فرهنگی است. او در فضای مجازی، بازی‌ها، پویانمایی‌ها و شبکه‌های اجتماعی حضور فعال دارد، می‌بیند، می‌نویسد، می‌سازد و تأثیر می‌گذارد. ازاین‌رو، ادبیات کودک در قرن بیست‌ویکم نمی‌تواند تنها برای کودک نوشته شود، بلکه باید با کودک و از چشم او نوشته شود. پارادایم جدید بر مبنای اصل گفت‌وگویی شکل می‌گیرد؛ ادبیاتی که به‌جای «آموزش از بالا» بر «هم‌سفری در معنا» تکیه دارد.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمهدی سیدناصری، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بین‌الملل کودکان: جهان امروز در حال عبور از دگرگونی‌های عمیق فرهنگی، فناورانه و هویتی است؛ جهانی که در آن مرزهای میان واقعیت و مجاز، کودکی و بزرگسالی، خیال و تجربه، بیش از هر زمان دیگری در هم آمیخته‌اند. در چنین جهانی ادبیات کودک و نوجوان دیگر نمی‌تواند همان باشد که در دهه‌های پیش بود. ادبیات این روزها نه صرفاً ابزاری برای آموزش یا سرگرمی، بلکه بستری برای شکل‌دادن به هویت، آگاهی و تخیل نسل آینده است. از این‌رو اکنون بیش از هر زمان دیگر، جامعه ایران نیازمند تغییر پارادایم در فهم، تولید و سیاست‌گذاری ادبیات کودک و نوجوان است؛ تغییری بنیادین که از دل تحولات اجتماعی، روانی و فناورانه نسل‌های جدید برمی‌خیزد و آینده فرهنگی کشور را رقم می‌زند.

در دهه‌های گذشته ادبیات کودک در ایران در چارچوبی تربیتی و پندآموز رشد کرد. هدف اصلی آن «هدایت»، «تربیت اخلاقی» و «اصلاح رفتار» کودکان بود. بسیاری از آثار ارزشمند و ماندگار این دوره در ترویج ارزش‌های انسانی و فرهنگی نقش مهمی داشتند، اما در عین حال اغلب از بالا به پایین و با نگاهی «قیم‌مآبانه» به کودک می‌نگریستند. در این پارادایم، کودک بیشتر مخاطب منفعل بود؛ کسی که باید پیام نویسنده یا بزرگ‌تر را دریافت کند، نه لزوماً در خلق معنا سهیم باشد. تخیل کودک محدود به چهارچوب‌های از پیش‌تعیین‌شده بود و جهان داستان، ابزاری برای آموزش نظم و اخلاق به شمار می‌رفت. این رویکرد اگرچه در زمان خود کارکرد داشت، اما با زیست پیچیده و متکثر کودک امروز هم‌خوان نیست.

در عصر دیجیتال و جهانی‌شدن، کودک دیگر تنها شنونده نیست، بلکه تولیدکننده معنا و فاعل فرهنگی است. او در فضای مجازی، بازی‌ها، پویانمایی‌ها و شبکه‌های اجتماعی حضور فعال دارد، می‌بیند، می‌نویسد، می‌سازد و تأثیر می‌گذارد. ازاین‌رو، ادبیات کودک در قرن بیست‌ویکم نمی‌تواند تنها برای کودک نوشته شود، بلکه باید با کودک و از چشم او نوشته شود. پارادایم جدید بر مبنای اصل گفت‌وگویی شکل می‌گیرد؛ ادبیاتی که به‌جای «آموزش از بالا» بر «هم‌سفری در معنا» تکیه دارد. این رویکرد، کودک را شریک خلاقیت، پرسش و تردید می‌داند نه تابع اقتدار بزرگسال. به تعبیر دیگر، ادبیات جدید باید به کودک حق تخیل، حق پرسش و حق مخالفت بدهد؛ زیرا رشد فکری از مسیر گفت‌وگو و انتخاب آزاد می‌گذرد نه از مسیر اطاعت.

نسل امروز، یعنی نسل آلفا، در جهانی رشد می‌کند که فناوری، تصویر و ارتباطات دیجیتال بخش جدایی‌ناپذیر زیست روزمره‌اش هستند. کودک آلفا، در معرض حجم عظیمی از اطلاعات، روایت‌های متضاد و تجربیات چندرسانه‌ای است. زبان او دیگر صرفاً کلمه نیست، بلکه تصویر، نماد، حرکت و موسیقی است. از این‌رو، ادبیات کودک امروز باید با زبانی چندوجهی و میان‌رسانه‌ای سخن بگوید. شعر، داستان، بازی، تصویر و صدا، باید در کنار هم بیایند تا جهان ذهنی نسل جدید را شکل دهند. ادبیات کودک در عصر جدید باید به‌جای تکیه بر نصیحت و پند، بر تجربه زیسته کودک تمرکز کند؛ تجربه‌ای که همزمان در مدرسه، خانه، اینترنت و جهان پیرامون شکل می‌گیرد.

در پارادایم نو، هدف ادبیات کودک دیگر «تربیت» به‌معنای سنتی آن نیست، بلکه توانمندسازی فرهنگی و عاطفی است. ادبیات باید به کودک کمک کند تا جهان را بفهمد، از خود سخن بگوید، احساساتش را بشناسد و در برابر نابرابری، خشونت و تبعیض، زبان اعتراض و امید بیابد. ادبیات کودک در این معنا، ابزاری برای تمرین دموکراسی فرهنگی است؛ جایی که کودک یاد می‌گیرد هر انسان، با هر تفاوتی، شایسته احترام و شنیده شدن است. این نگاه هم‌راستا با رویکرد حقوق کودک در اسناد بین‌المللی است؛ از جمله ماده ۱۳ و ۱۴ کنوانسیون حقوق کودک که بر حق کودک در آزادی بیان و اندیشه تأکید دارد.

ادبیات و حقوق کودک دو روی یک سکه‌اند. هر دو در پی آن‌اند که کودک را به‌عنوان «شخص دارای کرامت ذاتی و حق انتخاب» بشناسند. در ادبیات مدرن کودک، همانند حقوق بین‌الملل، اصل بر شنیدن صدای کودک است. اثر ادبی، در واقع عرصه‌ای برای تمرین همین شنیدن است. اگر حقوق، ابزار قانون‌گذاری برای عدالت است، ادبیات ابزار تخیل برای عدالت عاطفی است. به همین دلیل، تولید ادبیات کودک بدون درک اصول بنیادین حقوق کودک — همچون حق بر حریم خصوصی، حق بر بازی، حق بر تخیل، و حق بر بیان آزاد — نمی‌تواند در خدمت رشد سالم و متوازن او باشد. در ایران، هنوز میان نهادهای فرهنگی و حقوقی در زمینه ادبیات کودک پیوندی ساختاری برقرار نشده است. تغییر پارادایم در این عرصه، مستلزم گفت‌وگوی بین‌رشته‌ای میان نویسندگان، روان‌شناسان، مربیان، جامعه‌شناسان و حقوقدانان است تا ادبیات، همزمان هم زیبا و خیال‌انگیز باشد و هم آگاه و مسئول.

امروز، کودک ایرانی با انبوهی از محتواهای جهانی روبه‌روست که نه‌تنها زبان و هویت فرهنگی او را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند، بلکه نظام ارزشی‌اش را نیز بازتعریف می‌کنند. در چنین شرایطی، ادبیات کودک اگر بخواهد کارکرد هویتی خود را حفظ کند، باید میان «جهانی‌شدن» و «بومی‌ماندن» تعادل برقرار سازد. این امر نه بازگشت به گذشته است و نه تقلید از جهان غرب، بلکه خلق پارادایمی ایرانی و معاصر است که در آن کودک بتواند هم خود را در جهان ببیند و هم جهان را در خود بازشناسد. ادبیات کودک ایران باید زبان تازه‌ای برای گفت‌وگو با نسل جدید بیابد؛ زبانی که هم به تخیل او احترام بگذارد، هم او را در برابر واقعیت‌های جامعه توانمند کند.

تغییر پارادایم در ادبیات کودک تنها با تلاش نویسندگان ممکن نیست. این تحول نیازمند سیاست‌گذاری فرهنگی هماهنگ میان وزارت آموزش و پرورش، نهادهای نشر، رسانه ملی و سازمان‌های مردم‌نهاد است. مدارس باید به محیطی تبدیل شوند که در آن کودک نه تنها مصرف‌کننده، بلکه تولیدکننده روایت باشد؛ جایی که خواندن و نوشتن نه وظیفه درسی، بلکه تجربه‌ای برای خودشناسی و گفت‌وگو باشد. کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی باید به پناهگاه‌های تخیل تبدیل شوند؛ مکان‌هایی که در آن‌ها ادبیات کودک با هنر، بازی، فناوری و گفت‌وگو پیوند بخورد. در کنار آن، حمایت از نویسندگان جوان و پژوهشگران حوزه ادبیات کودک باید در دستور کار قرار گیرد تا جریان تولید ادبی از تنوع، عمق و پویایی برخوردار شود.

تغییر پارادایم در ادبیات کودک و نوجوان ایران در عصر جدید، بیش از هر چیز، دعوتی است برای بازاندیشی در مفهوم کودک، تخیل و انسانیت. دیگر زمان آن گذشته که کودک را تنها مخاطب یا مرید بزرگسالان بدانیم. او باید در مرکز روایت قرار گیرد؛ نه به عنوان مفعولِ آموزش، بلکه به عنوان فاعلِ معنا. ادبیات کودک آینده ادبیاتی خواهد بود که هم تخیل را می‌پرورد و هم آگاهی را؛ هم به ریشه‌های فرهنگی وفادار است و هم در افق جهانی سخن می‌گوید. در چنین چشم‌اندازی نویسنده، مربی و قانون‌گذار، همگی وظیفه‌ای مشترک دارند: یاری به کودک در کشف صدا و رؤیای خویش. ادبیات اگر رسالتی دارد، همانا این است که انسان را از خاموشی به سخن برساند. و در این معنا شاید هیچ رسالتی بزرگ‌تر از آن نباشد که کودک را به سخن درآوریم — با او، نه برای او.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها