به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ آیین رونمایی از کتاب «رد شدن از خیابان فیلها»، یکشنبه ۶ مهرماه، با حضور مرضیه فِعلهگری، نویسنده اثر؛ علی اصغر عزتیپاک، کارشناس منتقد و با میزبانی نرگس فرجاد امین در کافه کتاب زیتون برگزار شد.
مرضیه فِعلهگری، نویسنده اثر؛ به انگیزه و هدف خود از نوشتن این کتاب اشاره و بیان کرد: کتاب «رد شدن از خیابان فیلها» به روایت سه نوجوان هنردوست میپردازد که پس از حمله شیمیایی به منطقه سردشت کردستان، دچار مشکلاتی میشوند. این اثر با هدف آشنایی نسل جدید با وقایع تاریخی کشور در دوران دفاع مقدس تالیف شده است. داستان بمباران سردشت از موضوعاتی بود که من مدتها به آن فکر میکردم.
او ادامه داد: وقتی این اتفاق در سال ۱۳۶۶ رخ داد، من خود نیز نوجوان بودم و به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و با قربانیان آن همذاتپنداری کردم. همیشه در ذهنم بود که دربارهٔ بمباران سردشت بنویسم و دین خود را بیش از همه به نوجوانانِ بمباران سردشت ادا کنم. همیشه از خود میپرسیدم، کودکان و نوجوانان پس از آن اتفاق چگونه قرار است زندگی کنند؟ وقتی جنگ رخ میدهد، امیدها چه میشوند؟ آیا افراد همچنان اهداف خود را دنبال میکنند یا دست از تلاش برمیدارند؟ آرزوها به چه سرنوشتی دچار میشوند؟ آیا دیگر برای اهداف خود مبارزهای نمیکنند؟ دوست داشتم بیشتر به این مسائل بپردازم، هرچند اکنون نمیدانم تا چه اندازه در این کار موفق بودهام.
نگاهی بدون قضاوت به آدمهای جنگ
در ادامه برنامه، علیاصغر عزتیپاک، کارشناس منتقد با اشاره به چالشهای جذاب نوشتن برای نوجوانان گفت: فکر میکنم اصل و جوهرهٔ قصهنویسی عنصر سرگرمی آن است؛ اگر قصهای خوب و سرگرمکننده داشته باشیم، میتوانیم هر انسانی را در هر جای دنیا با هر سبک زندگی جذب کنیم. قصههایی که در روزگار ما میگذرند، هرکدام میتوانند جذابیت خاص خود را داشته باشند و مخاطب را درگیر کنند. اما لزوماً پرداختن به وقایع و مسائل روز، بهتنهایی قصه را جذاب نمیکند. ساختن شخصیتهای تأثیرگذار و جذاب، روایت ماجراهای پر فراز و نشیب و بخشیدن معنا به اثر داستانی و کنشهای شخصیتها میتواند آن را جذاب سازد. انسانها در حال تغییرند اما ماهیت قصهٔ قوی عوض نشده است. هرکس بتواند قصهای بگوید، با هر زبان و در هر فرهنگی میتواند مخاطب خود را پیدا کند.
او به کمبود آثار و روایات درباره بمباران سردشت اشاره و تشریح کرد: معتقدم کتاب «رد شدن از خیابان فیلها»، بار کمکاریهای دیگران را به دوش میکشد. داستانی است که نزدیک بود فراموش شود اما اکنون در حال جبران مافات است؛ داستانی که با بیتفاوتیها و کملطفیهایی مواجه شده است. این داستان با تأخیر آمده، چرا که ما به این دست داستانها نپرداختیم؛ حمله به شهرها، حمله به خانهها و داستان سردشت کمپرداخته شده و نادیده گرفته شده است. نویسنده تلاش کرده شخصیتهای متفاوتی را در داستان بگنجاند؛ هرکدام رؤیای رسیدن به چیزی را دارند و در تلاش و مبارزهاند. برای هرکدام چالشی وجود دارد، اما در نهایت نشان میدهد که پایان همهشان جنگ است؛ جنگی که هم آن کس که برای رسیدن به اهدافش تلاش کرده را ناکام میگذارد و هم آنکه تلاش نکرده است.
کارشناس منتقد، استفاده از نمادها و نشانهها و پیوندش با محتوای داستان را نقطه قوت کتاب دانست و بیان کرد: داستان آغاز و پایانی دارد. ابتدا وقایع تاریخی را مستند ثبت میکند؛ وقایعی بسیار هولناک و آزاردهنده در فضایی واقعی. اما کمکم داستان از جایی به گمان من وارد جهانی دیگر میشود و حال و هوای فراواقعی به خود میگیرد. در این نقطه سه نفر جمع میشوند؛ انگار واقعی نیستند. نشانههای کافی در طول داستان گنجانده شده و مخاطب را آماده میکند تا به آن لحظه برسد که روح و جان شخصیت اصلی قرار است پرواز کند. مثل بخشی از متن کتاب «من نیز گاه خواب پرنده شدن میبینم، پرواز در آسمان و نشستن و دوباره بلند شدن؛ آنقدر خواب طبیعی است که بعد از بیداری حس میکنم هنوز پرندهام» یا صحنهای در آغاز داستان هست که شخصیت میگوید: «وقتی داشتم میرفتم احساس کردم همهجا تاریک بود و خورشید نورش را به شکل یک دایره دور من انداخته بود و هرجا میرفتم آنجا را روشن میکرد.» این تصویر در فصل اول با «دو مرغابی» و نورهای صحنه پیوند دارد؛ گاه همهجا تاریک میشود و نور به شکل دایره دو بازیگر را روشن میکند. این پیوند میان ریزهکاریهای فصل اول و صحنههای پایانی نشان میدهد نویسنده آگاهانه و از ابتدا چنین ساختاری را طراحی کرده است.
او افزود: بهمن در مسافرخانهای به نام «بهشت» ساکن میشود؛ نشانهای که گویای تقدیر است. او به آواز علاقه دارد، اما جنگ آوازش را خفه میکند. به نظر من، داستان به نحوی چیده شده که شخصیت اصلی در پایان «پرنده» شود؛ اوست که داستان را مستند میکند. حملهٔ شیمیایی نابودش میکند اما دوربین، بخشی از وجودش شده است.همچنین آوازِ شخصیت قرار بود شنیده شود اما جنگ آن را خفه میکند؛ پدرش نیز در تضادی عجیب، در حالی که میخواهد او را از چیزی محروم کند، زندگی را به او میدهد. این نشان میدهد هنر و رؤیاهای انسانی در جنگ قربانی میشوند؛ نه فقط فرهنگ و تخیل، که آیندهٔ یک نسل با بمبی که میآید خاموش میشود.
نظر شما