سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمد محمدتبریزی؛ اقتباس ادبی تنها بازنویسی یک داستان روی پرده نیست، بلکه هنری ظریف و پیچیده است که به درک عمیق از هر دو قلمرو ادبیات و سینما نیاز دارد.
فیلمنامهنویس باید بتواند جهان واژگان را به زبانی تصویری و دراماتیک ترجمه کند. کاری که فراتر از انتقال خطی رویدادهاست و به تفسیر دوباره شخصیتها، فشردهسازی یا گسترش روایت و خلق ضربآهنگی متناسب با بیان سینمایی نیاز دارد. همین جاست که اقتباس به آزمونی برای مهارت و خلاقیت بدل میشود، آزمونی که نشان میدهد نویسنده چقدر میتواند میان وفاداری به روح اثر مکتوب و ضرورتهای روایت بصری تعادل برقرار کند.
در این مسیرِ پر پیچ و خم، برخی فیلمنامهنویسان به مهارتشان در اقتباس کردن از کتابها شهره میشوند. آنها به درستی متوجه میشوند چطور از دلِ داستانها، بهترین و جذابترین بخشها را برای نگارش فیلمنامه بیرون بکشند و اثری جذاب و قابل قبول خلق کنند.
یکی از این فیلمنامهنویسان «رابین سوایکورد» است. کسی که امروز به عنوان یک از مهمترین فیلمنامهنویسان اقتباس در هالیوود شناخته میشود. زمانی که او در شهرستان کوچک پاناماسیتی بیچ به دنبال راهی برای نویسندگی و فیلنامهنویس شدن میگشت، هیچ گاه فکرش را نمیکرد روزی به اقتباسکننده قابل اعتماد رمانهای مشهور تبدیل شود.
موفقیت با زنان کوچک
اما این اتفاق زودتر از چیزی که تصورش را میکرد، رخ داد. او پس از نوشتن چند فیلمنامه اورجینال، خیلی زود نامش به خاطر نوشتن فیلمنامه «زنان کوچک» بر سر زبانها افتاد. در اوایل دههی ۱۹۹۰ کمپانی Columbia Pictures تصمیم داشت رمان کلاسیک «لوییزا می آلکات» را دوباره برای پرده نقرهای زنده کند.
استودیو پس از چند دهه که نسخه مهمی از این رمان ساخته نشده بود، به دنبال فیلمنامهنویسی بود که بتواند هم وفادار بماند و هم زبان تازهای به داستان بدهد. رابین سوایکورد که تا آن زمان چند فیلمنامهی اورجینال فروخته اما هنوز نامی بزرگ نبود برای این پروژه انتخاب شد.
نوشتن فیلمنامهای درست و حسابی از رمان «زنان کوچک» یکی از دغدغههای سوایکورد بود. او در هشت سالگی کتاب را خوانده بود و تا ۱۶ سالگی، هر سال سری به کتاب میزد و آن را میخواند. سوایکورد علاقه و نگرش خود به کتاب را چنین شرح میدهد: «کتاب را خیلی خوب میشناختم و میدانستم فیلمهایی که تماشایشان میکردم خود کتاب نبودند. برداشت من از کتاب با برداشت فیلمها از آن خیلی فرق میکرد. همه فیلمها درباره این بودند که «جو با چه کسی عروسی میکند؟» این اصلاً سوالی نیست که کتاب مطرح میکند. کتاب درباره آرزوهای زنان است، از همان اول کتاب این نکته کاملاً واضح است.»
رمان «زنان کوچک» دنیایی پر از جزئیات و چند نسل شخصیت دارد. سوایکورد باید داستانی ۶۰۰ صفحهای را به فیلمنامهای ۱۲۰ صفحهای فشرده میکرد، بدون آنکه پیوندهای احساسی و پیام اصلی اثر از بین برود. او تلاش کرد زبان و دیالوگها حال و هوای قرن نوزدهمیاش را حفظ کند و برای مخاطب دهه ۹۰ میلادی هم روان و قابل درک باشد.
سوایکورد بعدها گفت که کار روی این رمان به او آموخت که چطور میشود بدون از دست دادن قلب داستان، فرم سینمایی کاملاً جدیدی به یک متن کلاسیک بدهد. درسسی که به ستون اصلی روش اقتباسش تبدیل شد.

زمانی برای گفتوگو با مولف
از نظر سوایکورد فیلنامهنویس با اقتباس در حال گفتوگو با مولف اثر است. ردپای او را میگیرد تا به دریافتی عمیق از کتاب برد و بتواند تلاش کند فیلمی بسازد که مولف اثر دلش میخواسته ساخته شود. در اقتباس باید به دنبال چیزی باشی که نیت نویسنده را منتقل کند.
سوایکورد تعریف میکند که قبلاً وقتی فیلمنامهنویس نبود، وقتی کتابها را میخواند، از آنها لذت میبرد و میگفت چه کتاب معرکهای نوشته شده ولی حالا و در پروسه اقتباس باید با نویسنده دوست شود و با او حرف بزند و چای بخورد.
سوایکورد پس از موفقیت در اقتباس «زنان کوچک»، چندین اقتباس انجام داد که «خاطرات یک گیشا» و «مورد عجیب بنجامین باتن» مهمترین و شناختهشدهترینشان هستند.
اشتیاق برای خاطرات یک گیشا
اقتباس از رمان «خاطرات یک گیشا» یکی دیگر از کارهای مشتاقانه سوایکورد بود. او علاقهاش برای اقتباس از این کتاب را اینگونه شرح میدهد: «پیش از همه من دنیای این رمان را دوست داشتم… همیشه مجذوب هنر ژاپنیها بودهام. ولی مخصوصاً درباره خاطرات یک گیشا چیزی که احساس میکردم این بود که کتاب از آن دست کتابهایی است که با بیطرفی از وجود سلسه مراتب در بین زنان سخن میگوید. این چیزی است که تقریباً هرگز در سینما به تصویر کشیده نشده. ما بارها و بارها فیلمهایی را درباره سلسله مراتب در بین مردها میبینیم. اما اینجا در کتاب دنیایی بود که در آن زنان جنگاور و سوءاستفاده کننده و ملکهاند. احساس میکردم قصهای معرکه داریم که پیشتر هرگز روی پرده سینما نیامده و احتمالاً هرگز هم دوباره نمیآید.»
او همراه با تیم سازنده، برای سفری تحقیقاتی به کیوتوی ژاپن رفت تا فضای فرهنگی، معماری، لباسها، آئینها و محیط انفرادی خانههای گیشا را از نزدیک حس کند. این غرق شدن در فرهنگ بومی به او کمک کرد تا تصویر دقیقتری بسازد.
او درباره پیشنهاد نوشتن فیلمنامه «خاطرات یک گیشا» چنین میگوید: «اقتباس را خیلی دوست دارم. این تنها چیزی نیست که دوست دارم، ولی بر این باورم که دوست دارم، ولی بر این باورم که مخصوصاً وقتی با فیلمهایی با قهرمانان زن سر و کار دارید، اگر کتابی پرفروش نظیر «خاطرات یک گیشا» پیدا شود، آدمها بیشتر رغبت میکنند فیلم آن را بسازند تا اینکه در خانه بنشینم و فیلمنامهای با یک قهرمان زن بنویسم که کسی حتی اسمش را هم نشنیده است. کتابهای مشهور بر پرده سینما راه مییابند، در حالیکه «داستانهای اریجینال» خیلی سختتر ساخته میشوند؛ و اگر شخصیت اصلی زن داشته باشی، ساخته شدن فیلم تقریباً محال است. واقعاً باید همه چیز را به صورتی جادویی بسیج کنی تا این رویا جامه عمل بپوشد.»

اقتباسی آزاد از داستان کوتاه فیتز جرالد
«مورد عجیب بنجامین باتن» یکی از فیلمهای ماندگار تاریخ سینماست که دیوید فینچر آن را ساخته است. این فیلم اقتباس از یک رمان است که پروسه اقتباس و نوشتن فیلمنامهاش از سال ۱۹۸۸ مسکوت ماند و فینچر نتوانسته بود چیزی که مدنظرش است را در فیلمنامه ببیند. فیلمنامهای که سوایکورد نوشته بود برای بازنویسی نهایی به جان بالتیمور رسید تا در نهایت به فیلمنامه اصلی بدل شود.
سوایکورد در داستان فیتز جرالد، تغییرات جزئی زیادی پدید آورد. داستان کوتاه فیتز جرالد بسیار مختصر است و سوایکورد تصمیم گرفت که داستان را به گستره زمانی بزرگتری ببرد تا شخصیت بنجامین و زندگیاش در طول قرن بیستم دیده شود، نه فقط چند دوره کوتاه از زندگی. او میخواست نوعی فیلم هزاره بسازد که همه قرن بیستم را در زندگی یک مرد بگنجاند و از موسیقی برای عنوان راهی برای رسیدن به این هدف استفاده کرد.
این نویسنده برای اقتباس از داستان به کلی از جزئیات قصه دور شد. قصه فیتز جرالد از دوران جنگ داخلی شروع و به عصر موسیقی جاز میشد. اما داستان سوایکورد جوهرهاش عشق بین بنجامین و دیزی بود که بنجامین او را از کودکی میشناخت. اینها اصلاً در قصه فیتز جرالد نبود و چیزی بود که نویسنده فیلمنامه ابداع کرد تا نشان دهد در زندگیای وارونه چه چیزی دوام میآورد.
سوایکورد گفته است که اقتباس او خیلی آزاد بوده است. به حدی که بخشی از کارش تقریباً تبدیل به یک فیلمنامه اورجینال شده است. اما همین شیوه اقتباس او نشان میدهد تبدیل یک داستان کوتاه به داستانی حماسی که دورههای مختلف زندگی شخصیت را نشان میدهد، چگونه حسی از عظمت زمان و تاثیر آن بر انسان را به تصویر میکشد.

اقتباسی جذاب از باشگاه کتاب جین آستین
سوایکورد نخستین تجربه کارگردانیاش را هم با اقتباس از یک رمان شروع کرد. او کتاب «باشگاه کتاب جین آستین» کارن جوی فاولر را برای اقتباس شروع کرد. کتابی که تک تک صفحاتش را دوست داشت و اقتباس از آن برایش چالشبرانگیز بود.
رمان به صورت شش داستان کوتاه مستقل است که هر داستان شخصیت یک عضو باشگاه را معرفی میکند، همراه با بک استوریهایی از دوران کودکی، افکار درونی شخصیت در جلسات باشگاه و روابط بین آنها.
سوایکورد در اقتباسش تلاش کرد تا رشته داستانی وحدت بخش را تقویت کند. یعنی آن ارتباطات بین شخصیتها و تمهای مشترک را بیشتر برجسته کند تا فیلم بیش از آنکه مجموعهای از داستانهای جدا از هم باشد، روایت یک گروه را نشان دهد.
این فیلمنامهنویس نکته مهم دیگر هم از اقتباس میگوید که باید به آن توجه کرد. او توضیح میدهد که نویسندگان نگرانند مبادا کتابشان با تبدیل شدن به فیلم ضایع شود ولی وقتی اقتباس خوب و درستی از کتاب صورت بگیرد، باعث خوشحالیشان هم خواهد شد، چرا که آمار فروش اثرشان بیشتر میشود.
او در ادامه میگوید: «امرار معاش از طریق رماننویسی سخت است، و یکی از اتفاقاتی که به گمانم رماننویسها آرزوی وقوعش را دارند این است که از این کمک اضافی برخوردار شوند که کتابشان را برای فیلم یا سریالی تلویزیونی بخواهند. این کار زمان بیشتری برای نوشتن آنها مهیا میکند و به آنها مخاطبان گستردهتری میدهد. کسانی که ممکن بود هرگز باشگاه جین آستین را نخوانند، اگر فیلم آن را در سینما میدیدند، حتماً کتاب را میخواندند. پس اقتباس در مجموع به نفع رماننویس تمام میشود.»
نظر شما