یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

هوشنگ مرادی کرمانی در روز حضور در خانه قدیمی‌اش در تهران، به‌مناسبت هشتادویکمین زادروزش، می‌گوید: بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام. آنچه یادم است، هر کسی به این خانه آمد از دوست و آشنا، می‌گفت ته کوچه آمده‌ای زندگی کنی؟ خودت را خفه می‌کنی! سرت کلاه گذاشته‌اند. صاحب اول و آخر اینجا خودت هستی.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نیلوفر شهسواریان: امروز تولد ۸۱ سالگی خالقِ «قصه‌های مجید»، «شما که غریبه نیستید»، «لبخند انار» و «خمره» است. یک روز قبل، قرار است در «خانه قصه» در محله امامزاده یحیی تهران که ۱۸ سال خانه‌ی هوشنگ مرادی کرمانی بوده و او کل «قصه‌های مجید» را در آن نوشته است، تولد جمع و جوری با حضور این نویسنده و خانواده‌اش به همراه دوستداران کتاب و کتابخوانی برگزار شود.

این یکی از فرهنگی‌ترین تولدهایی است که شرکت کرده‌ام؛ شاهنامه‌خوانی، امضای کتاب به دست مرادی کرمانی و شعرخوانی ملوک بهروز، همسر هوشنگ مرادی کرمانی از کتابش «و خورشید بی‌طلوع می‌آید» و همینطور حضور مرمتگر خانه قصه از جمله برنامه‌هاست.

بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

وقتی هوشنگ به تهران می‌آید

وقتی هوشنگ جوان از کرمان به پایتخت می‌آید، مشکلاتش کم نیست؛ مثل مخالفت خانواده و بستگان. او در مصاحبه‌اش در کتاب «هوشنگ دوم» که شامل گفتگوهای کریم فیضی با اوست، می‌گوید: «دو سال اول آمدنم به تهران کار نداشتم و پولم داشت تمام می‌شد. در این شهر بزرگ هیچ پناهگاهی نداشتم. در همین دوره، به یک گروه تئاتری پیوستم. ۵ _ ۶ ماه نمایشنامه‌ای هم تمرین کردیم، ولی آخر سر اجرا نشد! دوره هنرستان هم تمام شده بود. مشکل خانه، مشکل کوچکی نبود.»

و در جایی دیگر می‌گوید: قبل از آمدنم، در کرمان به من گفته بودند که: «تو می‌روی، بدبخت می‌شوی و برمی‌گردی؛ عمویم می‌گفت: من شک ندارم که می‌روی، دست و پا درازتر و بدبخت‌تر و بیچاره‌تر و بیکار و معتاد و داغون برمی‌گردی. او می‌گفت: تو آدم بی‌دست و پایی هستی! چون گیج هستی، نه سواد داری، نه پول، دیر یا زود برمی‌گردی.»

مرادی کرمانی در بخش دیگری از گفتگویش می‌گوید: «فرخ پسرعمویم است، وقتی بچه که بود مثل من تخیلی بود. ما مثل هم بودیم. عمویم همیشه می‌گفت: در این فامیل، شما دو نفر هیچ چیزی نمی‌شوید! گفتم: دیدی فرخ دکتر می‌شود، من هم نویسنده شده‌ام؟ گفت: من منظورم این بود که شما دونفر آدم نمی‌شوید. هنوز هم معلوم نیست که آدم شده‌اید! شما دو تا ممکن است استاندار هم بشوید، ولی آدم بشو نیستید!»

اما حالا هوشنگ مرادی کرمانی به همراه همسرش، یک پسرعموی دیگر و همسر او به خانه‌ی قدیمی آمده‌اند تا در جشن تولد شرکت کنند؛ جایی که دیگر کسی نمی‌تواند بگوید تو گیج هستی!

بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

وقتی خالق «قصه‌های مجید» ۸۱ سالگی‌اش را در زادگاه این قصه‌ها جشن می‌گیرد

هوشنگ مرادی کرمانی برای شرکت در این برنامه، از پیش گفته است که به شرطی حضور پیدا می‌کنم که کسی هدیه‌ای برایم نیاورد. او در مورد این خانه می‌گوید: بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام. آنچه یادم است، هر کسی به این خانه آمد از دوست و آشنا، می‌گفت ته کوچه آمده‌ای زندگی کنی؟ خودت را خفه می‌کنی! سرت کلاه گذاشته‌اند. صاحب اول و آخر اینجا خودت هستی.

او با یادی از دوران کودکی‌اش، تعریف می‌کند: کودکی من در روستایی گذشت که بین دو کوه واقع شده و جوی آبی از وسط آن می‌گذشت، اکثراً روستاها اینچنین است که یک جوی از روبروی خانه‌ها رد می‌شود. در کنار کویر لوت، در یک دره است و توانسته قایم شود تا از موقعیت‌های سخت کویری بتواند فرار کند. زمانی به آن دره سیرچ می‌گفتند.

مرادی کرمانی در مورد دلیل انتخابش برای خرید این خانه می‌گوید: می‌دیدم که در روستا درخت‌ها غوره هستند و به انگور تبدیل می‌شوند. انگورها تقویم من بود. بالای سرم بود و می‌خوابیدم. وقتی به این خانه آمدم، درخت بزرگی بود که حتی از در هم بیرون زده بود. اما اینجا انگوری نمی‌داد، قرار بود من این خانه را به خاطر درخت انگور بخرم، اما انگور فقط یک خوشه می‌داد که پودر می‌شد و می‌ریخت و یک دانه انگور هم از آن نخوردم. اما همسرم از برگ درخت برای درست کردن دلمه استفاده می‌کرد.

بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

وقتی به خانه قصه می‌روم

وقتی از کوچه‌ها رد می‌شوم تا به مراسم برسم، مغازه‌های قدیمی و کوچه‌هایی می‌بینم که من را به یاد فیلم «مهمان مامان» می‌اندازد؛ فیلمی از داریوش مهرجویی که بر اساس داستان هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شد. اتفاقاً لوکشین فیلمبرداری آن، عمارت سرهنگ ایرج (خانه تاریخی پامنار)، به خانه قصه نزدیک است. خانه‌هایی با قدمت بیش از نیم قرن، دیوارهای کوتاه و کوچه‌هایی که عابرها و هم‌محلی‌ها برخلاف محله‌های جدید این فرصت را در آن‌ها پیدا می‌کنند که با هم گپ بزنند، از ویژگی‌های این محله است.

وقتی از در وارد می‌شوم اول حیاط را می‌بینم؛ جایی که انگار به پیشوازت آمده و مشتاقت می‌کند به داخل خانه وارد شوی. در داخل خانه لوح‌های تقدیر و تصاویری از مرادی کرمانی دیده می‌شود. ۱۸ سال زندگی در این خانه کم نیست، هر بخش آن ده‌ها خاطره را برای اهالی خانه زنده می‌کند.

خانه قصه جایی است که برنامه‌های گوناگون فرهنگی قرار است در آن برگزار شود. یک بخش به کتابخانه اختصاص پیدا کرده که شامل کتاب‌های اهدایی است، یک بخش هم کتابفروشی. بهترین کاری که می‌شد برای این خانه کرد همین مرمت کردن و تبدیل آن به یک پاتوق مهم برای کتاب و قصه است؛ جایی که حدود ۴ سال متروک بوده و حالا از نابودی نجات پیدا کرده است.

بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

وقتی مهندس معماری از مرمت خانه قصه می‌گوید

بهروز مرباغی، مهندس معمار و استاد دانشگاه است و خانه‌های زیادی در بوشهر و تهران و کاشان مرمت کرده‌؛ مانند خانه‌ی اردیبهشت عودلاجان که به یک کانون معتبر فرهنگی در کشور تبدیل شده است.

او در مورد خانه قصه و زمان مرمت آن می‌گوید: آقای مرادی کرمانی سال ۱۳۵۷ این خانه را می‌خرد و مستقر می‌شود. قبل از آن در خانه‌ای در کوچه جاویدی که آن زمان میرزا محمود وزیر نام داشت، زندگی می‌کرد. آن زمان این کوچه (هداوند) نامش نصیرالدوله بود. او به مدت هفت، هشت سال مکان نوشتن «قصه‌های مجید» را که طبقه بالاست، نگه می‌دارد و بخش پایین را اجاره می‌دهد. حتی وسایل خانه را در طبقه بالا می‌گذارد بماند. بعداً شهرداری در سال ۱۳۹۹ این خانه را می‌خرد. خانه مدتی متروک می‌شود. شهرداری اواخر مهر ۱۴۰۳ این بنا را به ما تحویل داد اما چون برق نداشت، آغاز به کار یک ماه و نیم طول کشید و از اوایل آذر ۱۴۰۳ شروع به کار کردیم. این خانه اوایل خرداد ۱۴۰۴ آماده افتتاح بود اما به دلایلی از جمله وقوع جنگ ۱۲ روزه به تاخیر افتاد و ۲۰ تیر بازگشایی شد.

مرباغی در مورد ویژگی‌های خانه قصه توضیح می‌دهد: این بنا از نظر ارزش‌های معماری عمارت مطرح نبود، تکه‌ای از یک خانه‌ی بزرگ از دوره‌ی قاجار است که تقسیم شده و این بخش را در دوره‌ی پهلوی اول بازسازی کرده‌اند. دیوارها باربر هستند اما سقف آن تیرآهن انداخته شده است. ارزش این بنا به قصه‌نویس جهانی، هوشنگ مرادی کرمانی برمی‌گردد که ۱۸ سال در اینجا زندگی کرده و اهالی محل از او خاطره دارند.

این مرمتگر بناهای تاریخی در مورد اهمیت قصه‌ها می‌گوید: ما در این زمانه بیشتر با قصه‌ها زندگی می‌کنیم تا با اشیاء. وقتی چیزی می‌خرید، اگر فروشنده درست قصه‌ی آن را تعریف کند، شما آن را تهیه می‌کنید اما ممکن است همینطوری اگر ببینید نخرید. اینجا قصه‌ی زندگی یک نویسنده‌ی بزرگ است که سه فرزند او، دو پسر و یک دخترش در آن به دنیا آمده و رشد کرده‌اند و تمام «قصه‌های مجید» را اینجا نوشته است.

بیشتر آثارم را در طبقه‌ی بالای این خانه نوشته‌ام

مرباغی درباره محله‌ای که خانه قصه در آن واقع شده، می‌گوید: به عنوان یک معمار ارزش‌های معماری و شهرسازی را با تنگی یا گشادی کوچه‌ها نمی‌سنجم بلکه با سلسله مراتب می‌سنجم، در همین جا از کوچه امامزاده یحیی که آمدید، شلوغ بود و موتورسیکلت و افراد زیادی بودند. وقتی وارد کوچه هداوند شدید خلوت شد. وقتی وارد این بن‌بست می‌شوید، می‌بینید خبری نیست و سکوت و آرامش برقرار است. این خانه اگر جای دیگری بود صداها اذیت‌تان می‌کرد. به اینجا از نقطه‌نظر فضاهای شهری می‌گویند مقصدمحور، یعنی عابرمحور نیست و چیزی نیست که آدم‌ها وقتی رد می‌شوند ببینند چیست. اگر کسی بخواهد بیاید، با نشانی مشخص می‌آید.

او ادامه می‌دهد: اساساً یکی از ویژگی‌های خانه‌های ایرانی است که روشنایی پایه و اساس خانه است. اینجا مجموعاً ۹۴ متر است و دو اتاق با نور جنوبی در پایین ساختمان دارد. زمانی درخت مو در حیاط بود که متاسفانه در دوره‌ای که متروک مانده بود از بین رفت و ما به جایش در حیاط گیاهانی کاشتیم.

مرباغی از روز افتتاح بنا و واکنش مرادی کرمانی و بازدیدکنندگان تعریف می‌کند: اولین بار که این بنا افتتاح شد، برق شادی را در چشمان هوشنگ مرادی کرمانی و همسر و فرزندانش می‌شد دید. در جریان مرمت هم یک بار از او خواستم بیاید. وقتی خانه‌ی کامل‌شده را دید، خیلی راضی بود. گفت تمام بچه‌هایم را اینجا بزرگ کردم. هرچند که مادر مرادی کرمانی در همینجا از دنیا رفته است و از آن به بعد مایل بودند به جای دیگری بروند، اما حالا که خانه آباد شده، خاطرات زنده می‌شود. در روز افتتاحیه حدود ۴۰۰ نفر آمدند و کوچه پر بود. همسایه‌ها خوشحال شده بودند. اگر قبل از مرمت به اینجا می‌آمدید، کوچه نابسامان بود و دیوارهای سیمانی طبله کرده داشت. همه آباد شد و اهالی محل که قبلاً شکایت می‌کردند خاک زندگی ما را گرفته، حالا از این اتفاق راضی هستند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها