سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفریپور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: در ادامه منطقالطیر میخوانیم که هدهد دانا بر منبر نشسته و یکی یکی جواب مرغان را با زیرکی و دانایی پاسخ میدهد.
هدهد در جواب مرغ پریشان حال و مسکین پاسخ میدهد که تا چه زمان میخواهی افسرده دل و دل مرده باشی؟ تو بخواهی یا نخواهی هر دو گزینه پیش روی تو یکی ست (پیر و جوان، شهد و زهر پیش تو یکیست) زمانی که این گونه افسرده دل هستی و خود را در زندان دل اسیر کردهای چه سودی دارد؟
سپس هدهد دانا دنیا را به نجاست مثال میزند و میگوید که دنیا سراسر نجاست است و صد هزاران مردم مانند کرم زرد در دنیا به درد و گرفتاری دچارند، اگر در این راه (رسیدن به سیمرغ) قدم برداریم و از سختی و مشکلات راه جان بدهیم بهتر است که در دنیایی به این درد و بیحاصلی بمیریم چرا که در دنیا خطا و اشتباه زیاد است پس من ترجیح میدهم خطایی دیگر مرتکب شوم (در این راه گام بردارم) حتی اگر در این عشق به بدنامی مشهور شوم بهتر از حجامت و خاکروبی است و خوشحالم مشغول این دو شغل کثیف نشدم (در گذشته این دو شغل چون کثیفی زیادی به همراه داشت جزو مشاغل کثیف به شمار میآمد).
هدهدش گفت ای فسرده چند از این
تا به کی داری دل اندر بند از این
چون تو را این جایگه قدر اندکی ست
خواه میر و خواه نی هر دو یکیست
هست دنیا چون نجاست سر به سر
خلق میمیرند در وی در به در
صدهزاران خلق همچون کرم زرد
زار میمیرند در دنیا به درد
این طلب گر از من و از ما خطاست
گر بمیرم از غم این هم رواست
چون خطاها در جهان بسیار هست
یک خطای دیگری انگار هست
گر کسی را عشق بدنامی بود
به ز کنّاسی و حجامی بود
آنگاه ادامه میدهد که اگر کسی بگوید که در این هوا و هوس درگیر غرور شدهای و این عشق تو را مغرور ساخته خواهم گفت که این عشق و هوس (عشق به سیمرغ) بهتر از دلبستگی های دنیایی و عشقهای بیارزش دنیاست، پس تا زمانی که خودت را و نفس خودت را از بین نبری جان ما پاک نخواهد شد و نمیتوانیم به مقصود دست پیدا کنیم.
(موتوا قبل ان تموتوا: بمیرید قبل از آنکه مرده شوید)
سپس هدهد حکیم جان کلام خویش را بازگو میکند که هرکسی مردم را از یاد برده و یکسره دغدغه مردم را نداشته باشد او مرده است زیرا که آشنای این پرده نیست:
گر کسی گوید غرور است این هوس
چون رسی آنجا که نرسیده است کس
در غرور این هوس گر جان دهیم
به که دل در خانه و دکان دهیم
تا نمیریم از خود و از خلق پاک
برنیابد جان ما از حلق پاک
هر که او از خلق کلی مرده نیست
مرده او کو محرم این پرده نیست
سپس هدهد دانا به او یقین میدهد که این عشق و این طلب اگر کافری باشد بدان که تمام کار و هدف و مقصد همین راه است و بار درخت عشق بینوایی و بیبرگی است هر کس که خیال عشق در سر دارد به او بگو که تسلیم شو در این راه اگر از مورچه ضعیفتر هم باشی اما عاشق شوی این مسیر بر تو آسان است و تو را توانی خواهد داد که به ضعف و ناتوانی خویش نیندیشی چرا که مرد اگر در دنیای خطر بیفتد بدان که هیچگاه بدون رنج و سختی نخواهد بود و اینگونه شد که هدهد دانا با بیانی حکیمانه و شیوهای رندانه، مرغ افسردهدل و ناتوان را با خویش همراه ساخت و به روی او دری گشود که جسم ضعیف خویش را بهانه نکند:
تو یقین دان کین طلب گر کافری ست
کار این است و نه کار سرسری ست
بر درخت عشق بیبرگی ست بار
هرکه دارد برگ این گو سر درآر
عشق چون در سینهای منزل گرفت
جا ن آن کس را ز هستی دل گرفت
ور بود از ضعف عاجزتر ز مور
عشق بیش آرد بر او هر لحظه زور
مرد چون افتاد در بحر خطر
کی خورد یک لقمه هرگز بی جگر
مرغان که پاسخ امیدوار کنندهای در جواب مرغ افسردهدل شنیدند، امید در دلهایشان جوانه زد. سپس مرغی از میان آنان اجازه سخن خواست او پرسید که من بسیار گناهکارم، با این همه گناه چگونه میتوانم با شما همراه شوم؟ همانند مگسی که بدون جهت آلوده غذای لذیذی میشود من نیز آلوده و گناهکارم، چگونه میتوانم به کوه قاف برسم و به جایگاهی که سیمرغ در آنجا حضور دارد و منزه و پاک است از آلودگی؟! آیا مرغ پرگناهی مانند من میتواند به جایگاه و مقام پادشاهی برسد؟
دیگری گفتش گنه دارم بسی
با گنه چون ره برد آنجا کسی
چون مگس آلوده گردد بیخلاف
کی سزد سیمرغ را در کوه قاف
چون زره سر تافت مرد بیگناه
کی تواند یافت قرب پادشاه
هدهد در میان جمع ساکت مرغان که منتظر شنیدن پاسخ او بودند گفت ای مرغ غافل از رحمت سیمرغ ناامید نباش و از او لطف و کرم و بخشش طلب کن تو اگر به آسانی تسلیم شوی این راه برایت دشوار خواهد شد تو مگر نمیدانی که در درگاه سیمرغ توبه پذیرفته میشود که اگر غیر از این بود او به مقام سیمرغ نمیرسید پس اگر گناهی انجام دادهای درهای توبه به روی تو باز است (درِ توبه همیشه باز است) و بدان که در توبه هیچگاه به روی تو بسته نخواهد شد و چنانچه به راستی و صداقت توبه کنی توبهات پذیرفته خواهد شد و فرشتگان به پیشواز تو خواهند آمد:
گفت ای غافل مشو نومید از او
لطف میخواه و کرم جاوید از او
گر به آسانی بیندازی سپر
کار دشوار ت شود ای بیخبر
گر نبودی مرد تایب را قبول
کی بُدی هر شب برای او نزول
گر گنه کردی در توبه است باز
توبه کن کین در نخواهد شد فراز
گر بدین در آیی از صدقی دمی
صد فتوحت پیشباز آید همی
بدین گونه هدهد دانا آرامش را به دلهای مرغان هدیه داد و مرغان به نوبت سوالهای خویش را پرسیدند.
نظر شما