به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از امپایرآنلاین، در جهان سینما، کمتر نامی بهاندازه جیمز کامرون با کنترل مهندسی شده، وسواس فنی و پروژههای عظیم گره خورده است. کارگردانی که از ترمیناتور تا تایتانیک و آواتار، همواره مرزهای فنی، زیباشناختی و روایی را جابهجا کرده و از هالیوود ابزاری برای ساختن رویاهایی بزرگتر از زندگی ساخته است.
اما حالا، با اعلام رسمی اقتباس او از رمان تازه منتشرشده «شیاطین»، نوشته جو آبرکرامبی، به نظر میرسد که کامرون در پی تجربهای کاملاً متفاوت است: فرو رفتن در دنیایی که دقیقاً نقطه مقابل جهان پاندورا قرار دارد.
کامرون که همچنان درگیر ساخت قسمت سوم آواتار با عنوان آتش و خاکستر است و هم زمان به تولید یک انیمیشن آواتاری و درامی تاریخی درباره هیروشیما فکر میکند، حالا اقتباس از شیاطین را هم به پروژههایش اضافه کرده؛ رمانی که خود او آن را «دیوانهکننده» مینامد و میگوید: «کل داستان از آن چیزهایی است که آدم را از جا میکَند.»
او در گفتوگویی با مجله امپایر چنین تعریف میکند که چگونه بخشهایی از این رمان را برای همسرش بلند میخوانده و در همان لحظه به این نتیجه رسیده: «من این کتاب را اینقدر دوست دارم، چرا اصلاً خودم آن را نخرم؟»
شیاطین روایت سفری است پر از موجودات اسطورهای و فانتزی: شوالیههای جاودان، راهبان جنگجو، گرگینهها، دزدان دریایی، خونآشامها، فرشتهها و الفها که همگی درگیر ماموریتی عجیب هستند: رساندن دزدی بدنام به تروا. اما این تروا، نه بازسازی هومری، بلکه نسخهای واژگون، موازی، و دیوانهوار از اروپای قرون وسطایی است.
جو آبرکرامبی، که پیشتر با آثار مجموعه اولین قانون (First Law) به شهرت رسیده بود، از پیشگامان فانتزی تاریک است که گاهی فانتزی خاکستری خوانده میشود. دنیای داستانهای او، دنیایی است بدون مرز روشن خیر و شر، بدون قهرمانان کلاسیک، با لحن سرد، خشونت عریان و طنز تلخ.
در این سبک از روایت، اخلاق نسبی است، خشونت بیمحاباست و طنز، ابزاری برای فروپاشاندن اسطورهها و قاعدههاست. آبرکرامبی همانطور که خودش اعتراف میکند، دوست دارد اسطورهها را خراب کند و بعد با خندهای خشک روی ویرانههایشان قدم بزند. و حالا قرار است این لحن تلخ و پر از دیوانگی، به سینمایی منتقل شود که بیشتر به پیامهای جهاندوستانه و ساختارهای روایی تمیز شناخته میشود.
کامرون در سرزمینِ بیقانون
تا اینجا دو جهان کاملاً متفاوت را داریم: جهان فنی، منظم، و ایدئولوژیک جیمز کامرون، و دنیای تلخ، بیقهرمان، و پرآشوب آبرکرامبی. پس چرا این دو به هم میرسند؟ کامرون طی مصاحبهای جواب این تضاد را داده است: شیاطین مثل آواتار آن بار اخلاقی را ندارد، اما شاید این اصلاً بد نباشد. هیروشیما فیلمی است که چون باید ساخته شود، اما شیاطین فیلمی است که فقط برای تفریح ساخته میشود.
در این جمله، راز اصلی پروژه نهفته است. شیاطین برای کامرون، نه تعهدی اخلاقی، بلکه فرصتی است برای بازی، تجربهگری، و شاید حتی رهایی از زیر بار معناهای بزرگ. این اولینبار است که او با چنین لحنی کار میکند؛ لحنی که شاید به او اجازه دهد تصویر تازهای از سینمای خودش بسازد: سینمایی بیمحاباتر، رهاتر و شاید خندهدارتر.
تضاد خلاقانه یا شکست هویتی؟
با اینحال، سؤال اصلی پابرجاست: آیا کامرون میتواند لحن ساختارشکنانه آبرکرامبی را حفظ کند؟ یا آنکه در فرآیند اقتباس، آن را به فرم اخلاقی و مهندسیشده خودش در خواهد آورد؟ آیا او حاضر است قهرمانزدایی کند، ساختار روایی کلاسیک را بههم بزند، و به تماشاگر اجازه دهد در جهانی بیپناه و خاکستری سرگردان بماند؟
تجربه کارهای قبلی او چنین چیزی را نشان نمیدهد. اما شاید انتخاب آگاهانه شیاطین، نشانه تحولی درونی در نگاه او به سینما باشد. تحولی از آرمانگرایی زیستمحیطی آواتار به رئالیسم تلخ و شوخطبع آبرکرامبی.
در نهایت، پروژه شیاطین بیش از آنکه صرفاً یک اقتباس دیگر باشد، میتواند به آزمونی مهم برای خود جیمز کامرون بدل شود. آیا میتواند کنترل را رها کند؟ آیا میتواند اجازه دهد بینظمی، طنز، خشونت و جنون، داستان را هدایت کنند؟ یا آنکه شیاطینِ آبرکرامبی، درون سازهای شستهرفته و منظم، اهلی خواهند شد؟
بههرحال، مخاطبان، چه طرفداران سینمای کامرون و چه علاقهمندان به ادبیات فانتزی، باید خود را برای تجربهای متفاوت آماده کنند. شاید وقتش رسیده که شیاطین، بالاخره پا به پرده نقرهای بگذارند.
نظر شما