سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – محمدمهدی سیدناصری، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بینالملل کودکان: هیچ زبانی توان بازگو کردن ترسِ یک کودک را ندارد؛ وقتی لرزش شیشهها، سایه دود، و صدای ممتد آژیرها جای قصههای شب را میگیرد. جنگ ۱۲ روزه اخیر، قلب ایران را لرزاند و دیوار امنیت روانی را، بهویژه برای کودکان، فرو ریخت. اما در میانه این طوفان، گاهی یک صفحه کاغذ، یک داستان ساده، میتواند فانوسی باشد برای هدایت یک دل کوچک؛ فانوسی که شاید فردا، مسیر یک نسل را روشن کند. در روزهایی که رژیم صهیونیستی بیمحابا آسمان شهرها را میشکافت و خانهها را به تلی از خاک بدل میکرد، کودک ایرانی میان دو جهان گرفتار شد: جهان بیرونی پر از وحشت و بیثباتی، و جهان درونی که تشنهی آرامش و پناه بود. این بحران نهفقط حمله به خاک، بلکه حمله به آینده است؛ حمله به رؤیاها، بازیها و حتی خندههای کودکانه. بمبها فقط دیوارها را تخریب نمیکنند، بلکه تخیل و امنیت را هم ویران میکنند.
کتاب، برخلاف پناهگاه فیزیکی، به کودک امکان میدهد لحظهای فراتر از ترس زندگی کند. او را به دنیایی میبرد که در آن دوستی پیروز است، عدالت زنده است و امید هرگز نمیمیرد. هر داستان، یک نفس تازه است برای روانی که در محاصره آژیرها و تصاویر جنگ خسته شده. قصهها، در سادهترین شکل خود، یک زنجیر نامرئی میان کودک و جامعه میسازند؛ زنجیری که حس باهمبودن و تعلق را تقویت میکند. کودک در دل هر داستان، یاد میگیرد که تنها نیست و میتواند قهرمان قصه خودش باشد.
جنگ فرهنگی کمتر دیده میشود اما از هر حملهای کشندهتر است. بمباران تصویری، اخبار پر از وحشت، روایتهای تحریفشده، ذهن کودک را از درون تسخیر میکنند. هویت ملی و حس همبستگی، نخستین قربانیان این حمله خاموشاند. کتاب، اینجا بهعنوان یک دژ فرهنگی، ارزشهای ایرانی را حفظ میکند. در صفحههای یک داستان، کودک دوباره تاریخ، اسطورهها و افتخارهای مشترک را لمس میکند. این همان پادتن فرهنگی است که کودکان را از سرگردانی هویتی نجات میدهد. در این بحران، کودکان کار بیش از همه در معرض طوفان هستند. آنها که پیشتر تنها برای لقمهای نان میجنگیدند، حالا برای زندهماندن میان انفجارها و قطع ارتباطات، مضطربتر از همیشهاند. کتاب برای این کودکان یک ابزار تجملی نیست؛ یک ریسمان نجات است. دسترسی به کتاب، ولو در یک پناهگاه کوچک یا در قالب جلسات سیار قصهخوانی، میتواند برای کودک کار، نخستین لمس امنیت و اولین طعم رؤیا باشد. اگر میخواهیم جامعهای داشته باشیم که در برابر هر هجمهای پابرجا بماند، باید از کودکان آغاز کنیم. هر داستانی که برای یک کودک خوانده میشود، بذری است برای هویتی مستقل، مقاوم و صلحطلب. کتاب، پُلی است که گذشته را به آینده پیوند میدهد و نسل جدید را آماده میکند تا نه با نفرت، بلکه با دانایی و مهربانی از کشورشان دفاع کنند. وفاق ملی، از دل خانهها و کتابها متولد میشود، نه از دیوارهای بلند و سیاستهای آهنین.
امروز، بیش از هر زمان، به یادآوری این حقیقت نیاز داریم: کودکانِ امروز، معمارانِ فردای این خاکاند. کتاب، فانوسی است در دست این نسل، برای عبور از شبهای تاریک جنگ و وحشت. ما نمیتوانیم بمبها را از آسمان بگیریم، اما میتوانیم قصهای در دست کودک بگذاریم تا ذهنش را از آوار نجات دهیم. شاید این قصهها روزی به قویترین سلاح فرهنگی و اخلاقی ما بدل شوند؛ سلاحی از جنس واژه، خیال و عشق به وطن. بیاییم دوباره برای کودکان قصه بگوییم، چون ایرانِ فردا را قصهها خواهند ساخت، نه گلولهها.
نظر شما