به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «هوش مصنوعی و کتاب» با عنوان «ترجمه و مواجهه با ماشین» با حضور احمد پوری، مترجم، نویسنده و ویراستار در سرای اهل قلم برگزار شد.
پوری با طرح این پرسش که مقوله ترجمه در جهان چیست؟ عنوان کرد: وقتی درباره اهمیتِ مقوله ترجمه تخصصی صحبت میکنیم، یعنی در حقیقت اصل مسئله ما زبان است که در روند ترجمه قرار میگیرد. شما تصور کنید به کشور (زبانی دیگر) مهاجرت یا نقل مکان کردهاید و هیچ چیزی از زبان جغرافیایی آن منطقه و کشور نمیدانید. اولین چیزی که به ذهن شما میرسد فهم زبان آن منطقه است، و اگر ما روزی در کشوری دیگر با زبان جدیدی مواجه شدیم و هیچ چیزی از زبان آن نمیدانستیم، نخستین چیزی که به ذهن ما میرسد یادگیری واژگان پرکاربرد آن کشور است. در وهله نخست کاری با ساختار زبانی آنجا نداریم. به عنوان مثال نان را به آنها نشان میدهیم و میگوییم به این چه میگویید؟ و چیزهایی را که برای زنده ماندن در آنجا لازم و واجب است یاد میگیریم، بعد کمکم که کلمات اولیه را آنجا یاد گرفتیم، میرویم به دنبال اینکه بفهمیم که در چه قالبی باید آن کلمات را بگوییم و از این طریق آرامآرام به طرف ساختار اصلی زبان آن کشور حرکت میکنیم.
پوری با بیان اینکه زبان در اصل از دو بخش مهم تشکیل شده، گفت: وقتی فناوری به جایی میرسد، سعی میکند از همین ساختار زبان تقلید کند. اولین برخورد ما با زبان، برخوردی ساده و مستقیم است و تکنولوژی هم همین مسیر را دنبال میکند. من اولین بار از دستگاهی استفاده کردم که نوعی دیکشنری انگلیسی به انگلیسی بود و از آمریکا آورده شده بود. این دستگاه میتوانست برای هر واژه، نمونه و معادل بیاورد؛ کارکردی کاملاً حرفهای و کاربردی. البته هنوز نمیخواهم اسمش را «هوش مصنوعی» بگذارم، بلکه صرفاً میگویم تکنولوژیای نوین است که توانسته از پسِ مسائل مختلف برآید؛ مانند عکاسی که در برابر نقاشی قرار گرفت.
این مترجم همچنین توضیح داد: به قول هایدگر، عکاسی یک فن است. دوربین آمد و کار خودش را بهخوبی انجام داد؛ حتی گاهی زیباتر از آنچه نقاشی میتوانست ثبت کند. بعدها لغتنامههای الکترونیکی پدید آمدند. انسان به این فکر افتاد که چگونه میتوان زبان را به این عرصه وارد کرد و آن را گسترش داد؟ البته برنامهنویسان میدانند ورود به این حوزه دشواریهای خاص خودش را دارد، چون زبان مستقیماً با مغز در ارتباط است و تحت تأثیر سیستم عصبی قرار دارد. مغز انسان چنان پیچیده است که با وجود تمام پیشرفتهای فناورانه، هنوز تکنولوژی فقط درصد ناچیزی از عملکرد آن را توانسته شبیهسازی کند.
وی افزود: پرواز را از پرنده تقلید کردند و هواپیما ساختند، یا بسیاری از قوانین فیزیکی را از طبیعت آموختند. اما وقتی به مغز رسیدند، ماجرا دشوارتر شد. آنگاه بود که واژه «هوش مصنوعی» وارد شد. با این حال، هنوز رازهای مغز برای ما گشوده نشدهاند و تنها میتوانیم حدسهای کوچکی بزنیم. البته هوش مصنوعی توانسته دستاوردهایی شگفتانگیز داشته باشد. من از هر دستاورد علمی که به نفع بشر باشد، شاد میشوم. در دنیای مدرن، هر چیز تازهای که پدید میآید، میتوان از جنبههای مثبتش بهره برد.
پوری درباره کاربرد هوش مصنوعی در ترجمه گفت: هوش مصنوعی ترجمهای تحتاللفظی از مصرع «سمنبویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند» حافظ ارائه داد و از او پرسیدم: میفهمی در فضای این شعر چه میگذرد؟ گفت: من فقط ترجمه تحتاللفظی انجام دادهام. گفتم: خب، حالا یک ترجمه خوب برایم بیاور! رفت و در ترجمهها جستوجو کرد و ترجمه آذر نفیسی را پیدا کرد و گفت: این ترجمه خوبی است. یعنی میدانست ترجمه خوب چیست و توانست آن را تشخیص دهد.
وی همچنین با طرح این پرسش که ترجمه یعنی چه؟ افزود: ترجمه معادلسازی است؛ وسیلهای برای ارتباط میان انسانها. زبان ابزار اصلی ارتباط است و ترجمه در این میان، معادلسازی خلاقانهای است. ترجمه بهطور کلی به دو دسته تقسیم میشود، شامل ترجمه داستانی و غیرداستانی؛ ترجمه غیرداستانی مثل این جمله است که «مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است»؛ هیچ حس یا احساس خاصی در آن نیست. اما ترجمه داستانی با احساسات انسانی سروکار دارد. وقتی متنی را ترجمه میکنم، فقط با زبان طرف نیستم، بلکه با مفاهیم و حسها نیز مواجهام. برای نمونه، وقتی در داستانی آمده است «دل شیر دارد»، این فقط ترجمه زبان نیست، بلکه با پدیدهای متفاوت و با رفتاری دیگرگونه از زبان روبهرو هستیم.
پوری ادامه داد: وقتی از هوش مصنوعی پرسیدم «خانم هستی یا آقا؟» ناراحت شد و جواب داد: «من یک رباتم!» از آن خواستم مثالی از شعر ویلیام بلیک بیاورد. بلیک، شاعر انگلیسی، تقریباً همدوره حافظ بود. شعری که آورد این بود «ببر، ببر، درخشان در حال سوختن در جنگلهای شب / کدام دست یا چشم جاودانه میتوانست تقارن ترسناک تو را بسازد؟» ترجمه بسیار دقیق بود، اما هیچ زیبایی و احساس در آن یافت نمیشد. حتی یک کلمه هم از آن کم یا زیاد نشده بود، اما همه چیز بیروح بود. در مقابل، ترجمه احمد شاملو را ببینید «ای ببر / ای شعلهور در شب جنگل / چشم کدام خداوند جاودانه / توانست هراسی تناسب این شگفتی را بیافریند!» اینجا تفاوت آشکار است. دخالت خلاقانه مترجم در کلیت کار کاملاً دیده میشود و مترجم کوشیده احساس را منتقل کند. این همان بحث معروف پیش از ظهور هوش مصنوعی است که آیا در ترجمه شعر باید وفادار ماند؟ یا میتوان از وفاداری صرف عبور کرد و احساسی نو آفرید؟
این مترجم افزود: دوباره از هوش مصنوعی خواستم که بیت معروف حافظ را ترجمه کند «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» هوش مصنوعی ترجمهای کاملاً ماشینی ارائه داد و خودش هم گفت که من این را ماشینی ترجمه کردهام! اما هیچ زیبایی در آن نبود. از خودم پرسیدم که این خال که حتی ممکن است زیبا هم نباشد، چرا باید دو شهر بزرگ را فدای آن کرد؟
وی با تاکید بر اینکه حتی اگر کاری به هوش مصنوعی نداشته باشیم، باید بدانیم شعر، رفتاری دیگرگونه با زبان دارد، عنوان کرد: در شعر، زبان در لایهای دیگر عمل میکند. این یعنی چه؟ یعنی شعر مملو از عناصری است که در زبان معمولی با آنها کاری نداریم. شعر به خود اجازه میدهد تا عناصر تازهای را وارد کند؛ عناصری که لزوماً در زندگی واقعی تعهدی نسبت به آنها نداریم، اما در شعر، معنا و زیبایی میآفرینند.
نظر شما