سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدجعفر علمداران، پژوهشگر، دکترای زبان و ادبیات فارسی و استاد دانشگاه: در قسمت چهل و سوم و شروع داستان بهمن گفتیم که بهمن پسر اسفندیار و نوه گشتاسب، شخصیتی مهم و تأثیرگذار بود که پس از مرگ پدرش اسفندیار، به دست رستم، با حمایت پدربزرگش گشتاسب، به پادشاهی رسیده و زیر نظر رستم آموزشهای لازم و مهارتهای زندگی را یاد میگیرد، بار دیگر کینخواهی در اسطوره با داستان بهمن شکل میگیرد. در قسمتهای قبل گفته بودیم که کین وکینخواهی در اسطوره ایرانی جایگاه ویژه دارد. ایرانیان از همان ابتدای آغاز اسطوره و پادشاهی کیومرث و کشتهشدن سیامک فرزند کیومرث به دست دیوان، دنبال کین خواهی از دشمنان بودهاند. داستان کین خواهی کیخسرو برای کشته شدن سیاوش هم از این قاعده مستثنی نیست. در داستان مینوچهر و کینخواهی خون ایرج هم درباره کینخواهی در اسطوره مطالبی نوشتم که مخاطبان را به آن مطالب ارجاع میدهم.
داستان بهمن نیز در شاهنامه عمدتاً حول محور کینخواهی او از خاندان رستم و زال و لشکرکشی به سیستان میچرخد. بهمن در شاهنامه شخصیتی پیچیده دارد و رفتارهایش گاه با انتقاد روبهرو میشود.
گشتاسپ از پدرش لهراسب، شهریاری پیش از موعد مقرر را طلب کرد و با قهر کردن و رفتن از ایران و ازدواج با کتایون که از انیران است به شهریاری رسید، اسفندیار همین بلا را بر سر گشتاسپ میآورد اما گشتاسپ زرنگتر از آن است که شهریاری را به اسفندیار، نماینده دین بهی بسپارد و هوش (مرگ) او به دست رستمِ دستان در زابلستان رقم میخورد.
اسفندیار هم کشته افزونطلبی میشود تا فرزندش به هوای کینخواهی به زابلستانی بتازد که ایران و ایرانیان و شهریاران همهگی مدیون خاندان زال، فرزند سیستان هستند.
شخصیت بهمن؛ شخصیت شهریاران کامل ایرانی نیست
گرچه کینخواهی از استوانههای اسطوره ایرانی است اما این کینخواهی از رستم و زال نهایت خامی بهمن را میرساند. او از استاد خود کین میجوید! از رستمی که بارها اسفندیار را از جنگ برحذر داشت، کین میخواهد، از زال سپیدموی دانا طلب کین دارد، چون شخصیت بهمن، شخصیت شهریاران کامل ایرانی نیست، شخصیتی هیجانی و خام است، او فقط به کینِ پدر دلبسته است، آن هم از خاندان زال که تا زمان بهمن همیشه شهریار نشان بودهاند! لذا بهمن شخصیتی کینهجو، بیرحم و خودکامه دارد که البته در پایان عمر تغییراتی در مسیر فکری او رخ میدهد.
در مقاله تحلیل روانشناسانه شخصیت بهمن در بهمننامه و شاهنامه از دیدگاه آلفرد آدلر آمده «آلفرد آدلر یکی از شاخصترین شاگردان فروید بود که با جدایی از وی مکتب روانشناسی فردنگر را بنیان نهاد. طبق نگرش او محیط، خودپنداره و اهداف در سبک زندگی اشخاص نقش بسزایی دارند و بر همین اساس روانشناسی خود را بر چند اصلِ عقده حقارت، سبک زندگی، برتریجویی، خودآگاهی و غایتنگری بنا نهاد. در پژوهش او، شخصیت بهمن در بهمننامه و شاهنامه از این منظر مورد بررسی قرار گرفت تا مشخص شودبهمن از دیدگاه آدلر چه شخصیتی دارد و دلایل انتقامجویی و برخی رفتارهای غیرمنطقی او چیست؟ نتایج پژوهش نشان داد واکنشهای بهمن هنگام رسیدن به قدرت، جزء متشکله ساختمان شخصیت و سبک زندگی او نیست، بلکه این واکنشها اهداف، باورها و اصول اخلاقی بهمن را شکل میدهند. همچنین محیط و فرهنگ، نقش بسیار چشمگیری در زندگی وی داشته است. او شخصیتی سفید، سیاه و خاکستری ندارد، از دیدگاه آدلر، او بیماری است که برخی ویژگی های روانرنجوران در وی دیده میشود. بهمن در جایگاه پادشاه و همسر به خاطر آسیبهای عاطفی و روانی، دچار عارضههایی چون ناامیدی، سرخوردگی، بدگمانی، بیاعتمادی، ترس و حقارت شده و برای رهایی از این احساسات، خودکامگی، ستیزهجویی و سلطهطلبی پیشه کرده است که خاطرات شخصی و جمعی نیز در این روند بیتاثیر نبوده است. اما بهمن در نیمه دوم عمر خود و در نقطهای از مسیر زندگی و هنگام حرکت به سوی دخمهها، به وسیله الواح و رویا دچار تحول شده و در مسیر خودآگاهی قدم می گذارد.»
علی نوری و بهنوش رحیمی هرسینی در مقاله «مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی معتقدند که داستان بهمن، پسر اسفندیار، در شاهنامه فردوسی، با وجود استقلال ظاهری، روایتی مستقل شمرده نمیشود و در حقیقت، جزوی از روایت اصلی رستم و اسفندیار است. این داستان، به صورت مستقل، هم موضوع «بهمن نامه» سروده ایرانشاه بن ابیالخیر و هم دستمایه منظومه لکی بهمن و فرامرز سروده نوشاد ابوالوفایی، شاعر شهیر لکیسرا، در عصر صفوی قرار گرفته است. ماجرای بهمن در شاهنامه، داستانی مختصر است. در این داستان، پس از به پادشاهی نشستن بهمن، به کین جویی او از خاندان رستم پرداخته شده است. همچنین به بر تخت نشستن بهمن، لشکرکشی او به سیستان (به کین اسفندیار)، اسارت زال و جنگ فرامرز نیز اشارههای مختصری شده است و در نهایت، به ازدواج بهمن با همای و مرگ او می انجامد.
روایت لکی بهمن و فرامرز، تراژدیای دردناک و جانبدارانه از مرگ مظلومانه فرامرز است. این منظومه، با شرح دلاوریهای فرامرز شروع میشود، به شرح جنگ نابرابر بهمن با او میپردازد و پس از شرح مرگ سوزناک او، داستان انتقام آذربرزین را با بیانی زیبا و اثرگذار به تصویر میکشد. در مجموع، اختلافات بهمن و فرامرز لکی با روایت فردوسی در شاهنامه، به مراتب بیشتر از اشتراکات آن دو است. همچنین بهمن و فرامرز ویژگیهای منحصر به فردی دارند.
به هر حال رفتار و شخصیت وجودی شهریاران در شاهنامه نشان از منش آنان دارد و بهمن از این منش شهریاری کمتر بهره برده است.
به هرحال اسفندیار در نبرد تن به تن با رستم از پا درآمد ولی پیش از مرگ بهمن را به رستم سپرد و رستم او را به زابل برده تا آیین پهلوانی را به او بیاموزد. اما بهمن پس از رسیدن به سلطنت به خونخواهی اسفندیار از استخر به زابل لشکری میکند، از طرفی فرامرز از نقشه بهمن آگاه گشته او هم با لشکری بسوی بهمن که از فارس میشتابد، دو لشکر با یکدیگر تلاقی کرده در این پیکار بهمن پیروز میشود.
آنگاه بهمن، فرامرز را به دار آویخته و سپس او را تیر باران و زال را زندانی کرده که با میانجیگری پشوتن عمویش، او را از زندان آزاد میکند.
نظر شما