سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یونس عزیزی: نه فقط ساکنین قم که به احتمال زیاد برای تعداد زیادی از علاقهمندان کتاب در شهرهای دیگر، نام پاساژ قم آشناست. پاساژ قم در خیابان ارم واقع شده، حدفاصل حرم تا چهارراه شهدا. دقیقاً روبهروی کتابخانه آیتالله مرعشی. آن سر چهارراه هم ابتدای خیابان شهدا یا همان صفائیه معروف است. این مسیر راسته کتابفروشیهای قم است. البته بورس کتاب با وجود ساختمان بزرگ و مدرن مجتمع ناشران همچنان پاساژ قدس به نظر میرسد. این را مجتبی فیض میگوید. کتابفروشی که از ابتدای انقلاب سروکارش با کتاب و دوستان کتاب بوده است.
به این راسته که آمدم به چند کتابفروشی سر زدم و پرسان پرسان به کتابفروشی فیض در پاساژ قم رسیدم. پاساژ قم سه طبقه دارد. زیرزمین در قرق لوازمالتحریر و البسه و هنرمندان و ملزومات فرهنگی است، طبقه اول کتابفروشیها و بالاتر در اختیار کالاهای الکترونیک اعم از تعمیر یا فروش کامپوتر و لپتاب.
از یکی دو مغازه سوال کردم. آدرس انتهای طبقه اول پاساژ را دادند. پلهها را بالا رفتم و از دور تابلو کتابفروشی را دیدم. برخلاف قدمت کتابفروشی، مساحت مغازه اما کوچک بود. آنقدر کوچک که از بیرون مغازه کتاب چیده شده بود. یک لابیطور خیلی کوچک که به ورودی کتابفروشی منتهی میشد. داخل مغازه هم قفسهها تا سقف رفته بودند و روی زمین و میز هم کتاب چیده شده بود. پشت کتابهای روی میز، مرد میانسالی نشسته بود که موها را لابهلای کتاب سفید کرده بود. خوش برخورد، متبسم و چشم رنگی.
خودم را معرفی کردم. صندلی برایم تهیه کرد و کنار خودش گذاشت. تا بین کتابها جا باز کرد نگاهی به قفسهها انداختم. اکثریت با کتابهای دانشگاهی بود. جوری که به نظرم رسید هر دانشجویی از هر رشتهای مراجعه کند، دستخالی برنمیگردد. دو سه ردیف هم رمان و ادبیات بود. ردیفهایی که حتی کنار کتابهای دانشگاهی ضروری به نظر میرسد و این ضرورت برآمده از نیاز و تقاضای مخاطب است.

بورس کتاب در قم پاساژ قدس است
برایم سوال شد چرا کتابهای دانشگاهی. همانطور که ریکودر را فعال کردم و نشستم روی صندلی همین موضوع را دستمایه آغاز گفتوگو قرار دارد. فیض در پاسخ به این سوال به گذشته برگشت به روزهایی که تصمیم گرفت کتابفروش شود. فیض گفت: این کتابفروشی در سال ۵۷ افتتاح شد. من بعد از خدمت سربازی و زمانی که بسیج تشکیل شد و جهاد دانشگاهی در تهران شکل گرفت، به یکی از دوستان در تهران پیشنهاد دادم که میخواهم در قم کتاب فروشی راهاندازی کنم. همین موضوع باعث شد به عنوان کتابفروشی در قم کارم را آغاز کنم و به اصطلاح نماینده جهاد دانشگاهی در قم باشم. همه به خاطر اینکه جهاد دانشگاهی را میشناختند به ما مراجعه میکردند و کمکم کتاب فروشیها به این پاساژ آمدند. همین الان با وجود اینکه در قم ساختمان ناشران وجود دارد و جای خیلی خوبی هم هست اما همچنان بورس کتاب در قم، پاساژ قدس است.
چون ذهنیتم درباره پاساژ قدس بورس کتاب بود، تاریخ شکلگیری کتابفروشیها در پاساژ قدس برایم جالب شد. پرسیدم یعنی شما اولین کتابفروشی پاساژ بودید؟ فیض گفت: قبلاً همه جور مغازههایی از عسل فروشی تا پتو فروشی اینجا بودند. شغلهای مختلف و متنوعی بود. من کتابفروشی زدم. اولین نفری که در پاساژ قدس کتابفروشی راه اندازی کرد، من بودم. روز بعد از من یک کتابفروشی دیگر افتتاح شد که کتاب عربی میفروخت اما من کتابها را از جهاد دانشگاهی تهران به قم میآوردم و به صورت تخصصی با علاقه فراوان این کار را انجام میدادم.
کتابفروشی یک دانشگاه کوچک است
از همین علاقه سوال کردم که پاسخ داد: کتاب فروشی یک هنر است. کتاب به شما شادابی میدهد. به نظرم کتابفروشی یک دانشگاه کوچک است. خیلی کوچک اما پرمغز و محتوا که به ما درس میدهد و علم انسان را زیاد میکند. هر شغلی برای خودش محترم است ولی شغلهای دیگر با همه اقشار سر و کار دارند. کتابفروش با قشر فرهیخته و تحصیل کرده سر و کار دارد. با کسی که طلب دانش میکند. این نوع مشتری به ما درس، انرژی، نیرو، جوانی و سلامتی میدهد بنابراین هر وقت به کتابفروشی من بیایید، من سرحال و پرانرژی و بشاش و سرزندهام.

از طریق کتابفروشی پولدار نشدم
وی در ادامه تاکید کرد: کتاب فروشی ذوق میخواهد. من الان بالای ۴۵ سال مشغول این کارم و با کتاب و کتابفروشی مانوس شدم. من صبح تا ظهر کارمند بودم و در شبکه بهداری قم کار میکردم و بعد از ظهرها به کتابفروشی میرفتم من به خاطر کتاب فروشی شبکه بهداری را رها کردم و تمام وقت به کتابفروشی پرداختم. به هیچ عنوان از طریق کتابفروشی پولدار نشدم. کتابفروشی صرفاً علاقه است.
وقتی از مشکلات و سختیهای ابتدای کار و راهاندازی کتابفروشی سوال کردم، گفت: من برای راهاندازی کتابفروشی و خرید مغازه ۱۰۰ هزار تومان وام قرض الحسنه گرفتم که ماهی ۲,۵۰۰ تومان قسط آن بود. اوایل پرداخت اقساط برایم سخت بود. از مرحوم پدر درخواست پول کردم. میدانستم که وجوهات برای ایشان میآید. فرمودند پول ندارم و این پولها برای من نیست. به سختی کار کردم و درآمد اولیهام در سال ۵۷ آنقدر نبود اما به هر صورتی که شد با کارهای متفرقهای هم که در کنار کتابفروشی انجام میدادم، اقساط وام را پرداخت کردم.
کتاب باید وارد زندگی مردم شود
بعد نقدی هم به برنامهریزان و مسئولان حوزه کتاب کرد و گفت: سالهای پیش در نمایشگاه کتاب بنهای کتاب توزیع میشد که روی آن جملهای از مقام معظم رهبری چاپ شده بود. ایشان فرموده بودند «کتاب باید وارد زندگی مردم شود». این شعار بسیار زیبا و حکیمانه است اما یک سوال مطرح میشود که چگونه باید وارد زندگی مردم شود. برای تحقق این شمار باید مسئولان برنامهریزی کنند. قیمت کتاب به نحوی افزایش پیدا کرده که بعید میدانم باعث تحقق این شعار شود اما مسئولان میتوانند راههایی را برای اصلاح این موضوع و تحقق این امر پیدا کنند.
وی ادامه داد: در گذشته استقبال از کتاب بیشتر بود. آن موقع که کتاب ارزان بود و درآمدها با قیمت کتاب تناسب داشت، مخاطب علاقه به خرید کتاب پیدا میکرد، پسانداز هم میکرد و امور زندگیاش هم میگذشت اما این سالها ماهی ۳۰ میلیون تومان هم درآمد داشته باشید باز مشکلات اقتصادی شما را رها نخواهد کرد. امروز وضع بدتر هم شده و به خاطر مشکلات اقتصادی تمایلی به خرید کتاب نیست. اگر کسی نیاز ضروری هم داشته باشد، عموماً دنبال کتاب دست دوم هستند.
اینها را که گاه با حرارت و گاه دلخوری توضیح میداد چند دانشجو برای خرید کتاب مراجعه کردند و پی کتابهای دست دوم را میگرفتند. نشانهای برای تایید حرف آقای کتابفروش. آقای فیض گفت این مراجعه نشانه است. باید فکری به حال قیمت کاغذ و اشخاصی که قیمت نامتعارف میزنند، بکنند. و رسید به نمایشگاههای کتاب و بنهای تخفیف و گفت: کمکهایی هم که در نمایشگاه در قالب بن خرید به علاقهمندان اختصاص میدهند نهایت یک کتاب با آن میتوان خریداری کرد. به نظر میرسد باید قیمت تمام شده کتاب را کاهش دهند.

ما حمال ناشران هستیم
برای خوش طعم کردن پایان گفتوگو، بحث را عوض کرد و گفتم فارغ از همه تلخیها مشکلات پیدا و پنهان به نظرتان کتابفروشی چه محاسنی دارد. فیض یقهاش را مرتب کرد گلویی صاف کرد و با لبخند و بشاشیتی که در چهرهاش هویدا شد، گفت: یک دلیل عمده کتابفروشی و محاسن آن این است که شما را جوان و سالم نگه میدارد. علت این است که ما حمال ناشران هستیم. حمال به معنای کسی که کتاب را حمل میکند. ما کتاب را از ناشر تحویل میگیریم و در کتابفروشی عرضه میکنیم و با یک قشر فرهیخته و نخبه تعامل میکنیم. مشتریهای ما انرژی، جوانی را به ما هدیه میدهند. همین عامل باعث شده طی این سالهای متمادی همیشه خدا به همه مشکلات و سختیهای کار جوان و سالم بمانم.
نظرات