به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، در روزگار ما، که روایتهای جنسیتی بیش از هر زمان دیگری در کانون مناقشات فرهنگی قرار گرفتهاند، مسئله بازنمایی مردان در عرصه ادبیات داستانی، بهویژه در جهان انگلیسیزبان، به پرسشی جدی و چندلایه بدل شده است. نوشتار حاضر، به قلم نویسنده و ناشر بریتانیایی که بهتازگی انتشاراتی با تمرکز بر آثار داستانی و غیرداستانی نویسندگان مرد تأسیس کرده، تلاشی صادقانه و در عین حال مناقشهبرانگیز برای پاسخ دادن به این پرسش بنیادین است که: آیا به نویسندگان و ناشران مرد بیشتری نیاز داریم؟
آنچه این نوشتار را از دیگر واکنشهای معمول به تغییرات ساختاری در صنعت نشر متمایز میکند، نحوه مواجهه نویسنده با تنش میان «ضرورت سیاسی بازنمایی» و «حق فردی برای روایت خویشتن» است. او نه در پی احیای جایگاه پیشین مردان در ادبیات است و نه در دام روایتهای نوستالژیکی میافتد که در آن، فقدان صدای مردانه بهمثابه بحران تمدنی تلقی میشود. بلکه دغدغه او روشن و در عین حال پیچیده است: در جهان امروز، چه روایتهایی از مرد بودن مجال ظهور نمییابند؟ و چرا؟
نویسنده با تاکید بر اینکه بسیاری از داستانهای مدرن درباره مردانگی، بهویژه روایتهای طبقه کارگر، پدری، یا تجربههای شکنندگی و ناتوانی، مجالی برای انتشار نمییابند، ما را به بازاندیشی در نقش مردان در ادبیات معاصر دعوت میکند. بهزعم او، ادبیات همواره ابزاری برای رهایی بوده است، و این رهایی نه تنها شامل حال زنان، که باید امکان آن برای مردان نیز فراهم باشد؛ مردانی که در پی تعریف مجددی از خویشتناند، فارغ از بارهای تاریخی سلطه، خشونت، و سرکوب.
در اینجا، ادبیات نه ابزاری برای بازپسگیری قدرت، بلکه زمینهای برای بازاندیشی و گفتوگو تلقی میشود؛ جایی که مردان میتوانند از محدوده نقشهای کلیشهای فاصله بگیرند و تجربههای عاطفی، درونی، و حتی شکستخورده خویش را به زبان آورند. نویسنده به درستی اشاره میکند که بحران نه تنها در نوشتن، بلکه در خواندن است: مردان بهویژه در سنین نوجوانی کمتر به داستانخوانی علاقه نشان میدهند، و این گسست، عملاً آنان را از یکی از مهمترین ابزارهای شناخت جهان و خویشتن محروم میسازد.
با این حال، این تلاش برای گشودن «اتاقی برای مردان»، اگرچه با نیت حمایت از صداهای فراموششده یا نادیدهانگاشتهشده مردانه صورت میگیرد، نباید به حذف یا حاشیهراندن دیگر صداها بینجامد. یادآوری این نکته ضروریست که هر تلاش برای احیای یک صدای خاموش، باید همراه با آگاهی از تاریخ حذف باشد؛ تاریخی که در آن، صدای زنان، رنگینپوستان، اقلیتها و حاشیهنشینان، قرنها از سپهر عمومی ادبیات طرد شده بود.
در نهایت، آنچه از این نوشتار میتوان آموخت، نه پاسخ نهایی، بلکه گشودن باب گفتوگوست. شاید پرسش اصلی این نباشد که آیا مردان در ادبیات امروز جایگاه خود را از دست دادهاند یا نه، بلکه این باشد که چه روایتهایی از مرد بودن، هنوز ناگفته ماندهاند؟ و چه ساختارهایی مانع شنیده شدن آنها هستند؟ در جهانی که مفهوم «مردانگی» خود در معرض بازتعریف و بازاندیشیست، ادبیات میتواند بستری بیبدیل برای این تحول باشد: مجالی برای صداقت، پیچیدگی، و شهامت روایت خویشتن.
شاید اتاقی برای مردان، نه تنها ممکن، که ضروری باشد. اما به شرط آنکه این اتاق در را به روی دیگران نبندد، و پنجرههایی رو به جهانِ مشترک گشوده باشد.
نظر شما