به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از انهرد، رمان آمریکایی در سالهای اخیر با چالشهای جدی و گستردهای مواجه شده است؛ چالشی که دلایل متعددی دارد و نمیتوان یک عامل واحد را مسئول آن دانست. کاهش میزان سواد عمومی، تغییرات بنیادین در نظام آموزش عالی، کاهش توجه به زبانهای کلاسیک، و نیز تأثیرات مخرب شبکههای اجتماعی و استفاده گسترده از گوشیهای هوشمند، همه در این وضعیت دخیلاند. از سوی دیگر، گرایشهای بازار نشر و فرهنگ مصرفگرایی، موجب شدهاند تا ادبیات رمان، به ویژه رمانهای ادبی، از ریشههای تاریخی، فلسفی و انسانی خود فاصله بگیرند و در نهایت به آثاری تبدیل شوند که عمدتاً منعکسکننده لحظههای گذرا و دغدغههای زودگذر زمانه هستند.
از سوی دیگر، سیستمهای آموزشی و حوزههای نشر، به سمت تولید رمانهایی گرایش یافتهاند که اغلب به تقلید و تکرار میپردازند و کمتر فضای ابتکار و نوآوری در آنها دیده میشود. برنامههای کارشناسی ارشد در زمینه نوشتن خلاق، گرچه در ظاهر قصد تربیت نویسندگان برجسته را دارند، اما در عمل باعث تولید آثاری شدهاند که همگی شباهتهای ساختاری و محتوایی قابل توجهی دارند و فاقد تنوع و عمق لازمند. در این میان، تنها رمانهای عاشقانه اندکی توانستهاند خوانندههای ثابتی جذب کنند، اما این روند نتوانسته رمان ادبی را از بحران رهایی بخشد.
با این حال، هنوز میتوان امیدوار بود که نویسندگان مستقل و جسوری که خارج از چرخههای رسمی نشر فعالیت میکنند، بتوانند دوباره شور و شوق و عمق را به رمان بازگردانند. این نویسندگان، برخلاف جریان اصلی، مجبور نیستند مطابق با مدهای زودگذر و معیارهای بازار پیش بروند و میتوانند آثاری متفاوت و اصیل خلق کنند. البته فقط مستقل بودن به خودی خود تضمین کیفیت نیست، اما شرط لازم برای تجدید حیات ادبی است.
نمونهای بارز از این روند، رمان «قرن شیشهای» نوشته «راس بارکان» است. این رمان که توسط یک ناشر کوچک منتشر شده، تصویری زنده و ملموس از زندگی چند نسل در بخشهای کمتر شناخته شده نیویورک ارائه میدهد. بارکان با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط انسانی پیچیده و تحولات اجتماعی، داستانی آرام و با عمق خلق کرده است. برخلاف بسیاری از رمانهای معاصر که شخصیتها در دنیای مجازی و اینترنت غرق شدهاند، شخصیتهای بارکان دارای زندگی واقعی، ضعفها و قوتهایی انسانی هستند.
بارکان از طریق پلتفرمهایی مانند ساباستک به طور مستقیم با خوانندگان خود ارتباط برقرار کرده و این امکان را یافته است که کتابش را بدون نیاز به حمایت موسسات بزرگ نشر، به خوانندگان واقعی برساند. این نوع ارتباط مستقیم نویسنده و خواننده، فرصتهایی نوین برای خلق آثار اصیل فراهم میکند که میتواند زمینهساز رنسانس ادبی باشد.
از دیدگاه گستردهتر، رمانهای معاصر نیازمند آن هستند که فراتر از صرف روایت مشکلات روزمره و نقدهای سطحی باشند و به پرسشهای بزرگ انسانی و فلسفی بپردازند؛ به عبارتی، باید دریچهای به سوی تأملات عمیق، معنا و چشماندازهای تازه بگشایند. رمان، در بهترین حالت، باید فراتر از افکار پراکنده شبکههای اجتماعی ما را به جهانی وسیعتر و غنیتر ببرد و ذهن خواننده را از هیاهوی روزمره جدا کند.
در نهایت، پلتفرمهای نوظهوری چون ساباستک به نویسندگان این امکان را میدهد که بدون وابستگی به موسسات بزرگ نشر و بدون تسلیم شدن به فشارهای بازار، آثار خود را عرضه کنند و مستقیماً با مخاطبانشان تعامل داشته باشند. این روند شاید کلید بازگرداندن رمان به جایگاه واقعیاش باشد؛ جایگاهی که نه تنها سرگرمکننده، بلکه آرامبخش، تأملبرانگیز و نجاتبخش ذهن و روح است.
نظر شما